يکشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۳
جستجو
برچسب ها - مسئول خوابگاه
فکرشهر: "وقتی مطمئن شدم دری برای من باز نخواهد شد به فکر دوستان و آشنایان افتادم، هیچکس در آن شب نبود، تنها من ماندم و خیابان های تهران و صدای بوق و ترمز ماشین ها. ساعت 2 نیمه شب شده بود و هیچ جایی نداشتم و باید به دنبال سرپناهی امن برای این شب می گشتم. مهمانسراها راهم نمی دادند و به سالن ترمینال پناه بردم و تا خود صبح روی صندلی با چشمانی خیره به کفش های مسافران شب را صبح کردم."به گزارش فکرشهر، این‌ جملات بخشی از سخنان دختر دانشجوی خوابگاهی است که به علت دیررسیدن به خوابگاه، مسئول خوابگاه به وی اجازه ورود نداده بود و ...
کد خبر: ۵۰۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۲

مطالب بیشتر