جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار جامعه
کد خبر: ۳۰۴۷۶
پنجشنبه ۰۹ دی ۱۳۹۵ - ۰۶:۴۴

فکرشهر: «ما آرزو داریم رایانه را از نزدیک ببینیم و به آن دست بزنیم.» این را پسر نوجوانی که دانش‌آموز پایه ششم ابتدایی یکی از روستاهای محروم آذربایجان شرقی است می‌گوید و با همان لهجه آذری‌اش ادامه می‌دهد: «کتابی به اسم کار و فناوری داریم که در آن باید کار با رایانه را یاد بگیریم، اما معلم مدرسه، عکس صفحه کلید و تلویزیونش را روی تخته سیاه می‌کشد.»

به گزارش فکرشهر، روزنامه «فرهیختگان» افزود: این دانش‌آموز، این را می‌گوید به امید اینکه چیزی که خواهم نوشت، مدرسه‌اش را صاحب یک رایانه واقعی کند. مدرسه‌اش در روستایی در فاصله یک ساعته تبریز میان تپه‌ماهورهای پوشیده از برف، زیبا به نظر می‌رسد. اما راهی که ما را به این روستا و روستاهای اطراف رسانده، چندان زیبا نیست و گاهی حتی چهره زشتش را به مسافران گیر افتاده در برف نشان می‌دهد.

زنگ خورده و هجوم بچه‌ها به حیاط خاکی مدرسه که با برف پوشانده شده، مثل هر مدرسه دیگری است. ۴۵ دانش‌آموز دختر و پسر ابتدایی با سه معلم، دور از هیاهوهای شهر و البته محروم از امکانات، در این مدرسه درس می‌خوانند. لپ‌های گلی بچه‌های روستا که در سفیدی برف انگار بیشتر توی چشم می‌آید، همه‌چیز را مرتب نشان می‌دهد اما، زینب که به سختی در حیاط حرکت می‌کند و محمد که به سختی می‌بیند و شلوارهای پاره خیلی‌های دیگر، این جلوه مرتب را کمی آشفته می‌کند.

دخترک ریزجثه است و نیمی از بدنش انگار فلج شده است. اسمش را می‌گوید، اما متوجه حرف‌هایش نمی‌شوم. یکی از پسربچه‌ها که از قرار قوم و خویش اوست، توضیح می‌دهد که زینب هنگام تولد مشکلی پیدا کرده و الان هم لخته خونی توی سرش دارد و همین باعث این مشکلات شده است. مشکلی که یکی از معلم‌های مدرسه توضیح می‌دهد که اگر عمل جراحی انجام شود حل می‌شود و زندگی برای زینب اینقدر سخت نخواهد بود. اما اینجا انگار به ازای هر کیلومتری که از مرکز دور شده از یادها هم رفته.

یکی از اهالی روستا توضیح می‌دهد که اغلب در زمان‌هایی که برف می‌بارد اکثر راه‌های روستایی مسدود است، مثلا دو روز پیش در این شهرستان به خاطر بارش برف راه ارتباطی ۱۷۵ روستا مسدود بود. او ادامه می‌دهد: «قبل‌ها اگر در زمستان خانمی می‌خواست وضع حمل کند توی راه می‌مرد، دقیقا پنج سال پیش من خودم شاهد فوت یک تازه‌عروس به خاطر مسدودی راه روستا بودم. اما الان طی یکی دوسال سعی شده با کمک هلال‌احمر کمک‌هایی در این زمینه صورت بگیرد.» این را که می‌گوید دلیل مشکل زینب هنگام تولد را متوجه می‌شوم. روستا خانه بهداشت هم دارد، اما متخصص و پرستاری در آن نیست. تنها یک دیپلمه آموزش دیده است که کارهای ابتدایی بهداشتی اهالی را انجام می‌دهد. وضعیت روستاهای مجاور از این هم بدتر است و حتی همین خانه بهداشت هم در آن وجود ندارد.

در روستای مجاور در دمایی پنج درجه زیر صفر کلاس با بخاری نفتی کوچکی گرم می‌شود و یکی از بچه‌ها خواهش می‌کند تا وضعیت پسربچه‌ای که چند وقتی است فکش در حال رشد غیرطبیعی است و قدرت تکلمش را از دست داده ببینیم، تا شاید بتوانیم به او کمکی بکنیم.

یکی از ساکنان روستا می‌گوید: «یک سال است که بیمارستان شهرستان افتتاح شده اما فقط یک دکتر عمومی دارد. یک دکتر داخلی که از ساعت ۸ صبح تا ۲ بعدازظهر ویزیت می‌کند. برای بیماری‌های دیگر به شهر میانه تبریز یا تهران مراجعه می‌کنند. خب اینجا خانواده‌ها فقیر هستند و تنها یکی دو خانواده در پوشش کمیته امداد هستند. تازه کمک‌های آنها هم چندان مؤثر نیست و به امور اولیه زندگی‌شان هم نمی‌رسد.»

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر