آب
یاد ایامی که هر جا آب بود
گوشمان از خشکسالی خواب بود
در میان کشور ایران زمین
هر کجا عشق و رفاقت باب بود
شادمانی بود رایج بین ما
واقعن پیر و جوان شاداب بود
داشت هر شخصی شرافت بیشمار
مرد بین خانه اش ارباب بود
هر کجا سرسبز شالیزارها
هر کجا آبی تمیز و ناب بود
یاد ایامی که بین خاک ما
هر کجا دریاچه و تالاب بود
از میان آبشار و باغها
آب در فواره و پرتاب بود
هر کجا عشقی تمیز و بی ریا
کشمکش در خانه ها نایاب بود
عاشق و معشوق از روی وفا
از برای یکدگر بیتاب بود
قولها در هر کجا مردانه بود
شیوه ی حرف و عمل جذاب بود
خشکسالی ناگهان از ره رسید
سبزه تصویرش فقط در قاب بود
ماتمی افتاد در جان پدر
کشته ی این داستان سهراب بود
شادمانی رفت از بین وطن
جهل چون همسنگر احزاب بود
هر کجا بیداد گرها عین هم
شیوه ی اربابها ارعاب بود
تا همیشه کافی شیرین سخن
دشمن بیدادگر اعراب بود
*متخلص به «کافی رودفاریابی» شاعر و نویسنده اهل رودفاریاب بخش ارم شهرستان دشتستان