دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی فکرشهر/ گفت و گو با جوانه ها؛
فکرشهر ـ نرگس محمدزاده فرد: امیرحسین را به عنوان یک نوجوان عالی به من معرفی کردند و گفتند جان می دهد برای گفت و گوی جوانه. مثل اغلب گفت و گوهای این بخش، قرارمان را در آموزشگاه هنری آرتا گذاشتیم و عصر یک روز داغ تابستان با وی ملاقات کردیم. امیرحسین ربات می سازد، ساز می زند و چندین قهرمانی کارته در استان و کشور داشته است.
کد خبر: ۵۲۰۶
شنبه ۰۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۱:۵۱

آقا امیرحسین، شما فامیلی تون چیه؟
ابراهیمی.

چند سالتونه؟

12.

آقا امیرحسین به چه فعالیتی علاقه داره؟
موسیقی و ورزش.

موسیقی به معنای کلش؟ یعنی شما همه ی رشته ها رو علاقه دارید؟

اول از پایه شروع کردم، فلوت رفتم و نت خوانی و الان هم ویولون.

از چند سالگی موسیقی رو شروع کردین؟
از 9 سالگی.

کجا؟
آموزشگاه آماج یا آفرینش.
{پدر: استادشون آقای ابوذر بحرینی که جا داره واقعا ازشون تشکر کنم، خیلی زحمت کشیدن براش}

ویولون رو از کی شروع کردین؟
تقریبا از 6 ـ 5 ماه پیش.

شما کلاس چندمین؟
کلاس ششمم می رم هفتم.

کدوم مدرسه؟
شاهد.

گفتی به ورزش هم علاقه داری. فقط علاقه داری یا کار هم می کنی؟
علاقه دارم و کار هم می کنم.

چه رشته ای؟
رشته ی رزمی، کیوکوشین کاراته.

چه سبکی؟
کاراته کیوکوشین ماتسوئی.

از چند سالگی؟
از 8 سالگی.

کمربندت چه رنگیه؟
مشکی.

آفرین. استادتون کیه؟
عباس محمدکرمی.

خب. شما چند تا خواهر و برادرین؟
دو تا خواهر دارم؛ افسانه و ریحانه.

شما خودتون بچه ی چندمین؟
آخر.

خواهراتون هم موسیقی یا ورزش کار می کنن؟
یکیش هم موسیقی کار می کرد و هم ورزش ولی دو تاشو ول کرد؛ ولی اون یکی خواهرم تازه موسیقی رو شروع کرده.

خواهراتون چند سالشونه؟
پدر: یکی 18 و یکی هم 16 سالشه. به اندازه ی امیرحسین براشون امکانات گذاشتیم ولی به این اندازه پیش نرفتن. خواهر بزرگ ترش بیشتر به کار عکاسی و گرافیک وارد شده و چند وقت پیش هم نمایشگاه مشترکی با آقای طحانیان برگزار کردن.

خب. آقای امیرحسین خان ابراهیمی توی مسابقات موسیقی یا ورزش هم شرکت کرده؟
مسابقات موسیقی یکی که مسابقه نبود؛ همایش موسیقی کودک بود که داخل برازجان برگزار شد. مسابقات ورزشی هم زیاد بوده. 

تو کدوم مسابقات قهرمانی استانی یا کشوری داشتی؟
اولین مسابقات استانی که برگزار شد من کمربند آبی داشتم، سال 89. رتبه ی دوم آوردم. بار دوم از سفر مشهد برگشته بودیم و یک هفته بعدش مسابقه داشتیم که اون مسابقه با کمک استادم و بابام تونستم اول بشم.

با همون کمربند آبی بودین؟
نه. سبز بودم.

خب؟
سال 91 دو تا مسابقه برگزار شد، یکی قهرمانی استان تو برازجان و یکی هم قهرمانی جنوب کشور که در بوشهر برگزار شد و تو هر دو قهرمان شدم.
دور بعدی رفتیم مسابقات قهرمان کشوری که تهران برگزار شد. تا مسابقه ی فینال رفتم و تو فینال باختمو دوم شدم. مسابقه ی بعدی تو بوشهر برگزار شد و خودمون هم میزبان بودیم که قهرمان شدم.

 پدر: سال 92، مسابقات چهارجانبه ی جنوب کشور بود که 6 تا استان شرکت کرده بودند و امیرحسین اول شد. مسابقه ی بعدی هم سال 92 تو یزد برگزار شد که ایشون با وجود شرایط وزنیشون نائب قهرمان کشور شدن.

امسال چی؟
پدر: امسال هم که از تیرماه استارتش زده شده و انشاالله اواخر شهریورماه مسابقات تو تهران برگزار می شه.

شما تو چه وزنی شرکت می کنید؟
تو مسابقات اولی - 30 کیلوگرم بود ولی تو مسابقات کشوری که رفتم رو وزنه دیدم 31 کیلو و 700 گرمم، بخاطر همین تو وزن - 35 کیلوگرم شرکت کردم. تو مسابقات تهران مجبور شدم تو یه وزن بالاتر شرکت کنمو بخاطر همین دوم شدم. از اون موقع به بعد تو همین وزن مسابقه می دم.

{ مادر با خنده: وزن اضاف نمی کنه }.
{ پدر : مادرش همیشه شاکیه و میگه بچه ام رفته تو یه ورزشی که قد نکشیده }

آقای امیرحسین، شما چطوری متوجه شدین که به این رشته ی ورزشی علاقه دارین؟
اول که بابام تشویقم کرد و گفت این ورزشو خودم قبلا می رفتم و بیا به جای من ادامه اش بده؛ من اول بخاطر بابام رفتم این کلاسه و بعدش که یه کم کار کردم فهمیدم که تو این رشته می تونم موفق باشم و برا همین ادامه اش دادم؛ بابام هم خیلی بهم کمک کرد، از وسایل بگیر تا شهریه و ... تا رسیدم به الآن.

الان که اینجا هستی، توی این مرحله، واقعا علاقه هم داری یا بخاطر تشویق و استعداد و تواناییته؟
نه. خیلی بهش علاقه دارم.

تا کجا می خواید ادامه بدید؟ مثل بابا می خواین تا 16 سال کار کنین و بعدش بزارریدش کنار؟
بابام هم خودش نذاشت کنار، مشکلات باعث شد.

همین دیگه، بهر حال مسائل و مشکلاتی تو زندگی پیش میاد و باعث آدم بعضی علاقه مندی هاشو بذاره کنار، شما تا کجا می خوای پیش بری؟
تا هرجایی که بتونم برم. خسته نمی شم.

تا شیهان بشی و تدریس کنی و ...؟
آره. همین الان هم به بابام می گم برام کلاس بزار ولی میگه فعلا نه.

موسیقی رو چی؟
اول خواهرم ریحانه که می خواست بره کلاس، بابام هم گفت هر سه تونو می برم کلاس، من خیلی علاقه نداشتم. بعدش رفتیم پیش استاد بحرینی، اونجا داشتیم صحبت می کردیم، بچه ها داشتن ساز می زدن و من هم خوشم اومد و همون جا کلاس فلوت ثبت نام کردم، امام خواهرام ثبت نام نکردن، من هم ادامه دادم تا 6 ماه  آموزش فلوت تموم شد. من به بابام گفتم فلوت رو دوست دارم و می خوام ادامه بدم؛ همه ی دوستام بعد از 6 ماه رفتن رشته های دیگه ولی من تا سه سال ادامه اش دادم و حذفه ای شدم تا کتاب دوم که استادم به بابام گفته بود دیگه وقتشه که یه سازی رو انتخاب کنه، من خودم ویلون رو خیلی دوست داشتم و الان هم 5 ماهی هست که می رم ویولون. خواهرم افسانه هم کنکورش رو داد و گفت می خوام برم کلاس سنتور، و الان هم یک ماهی هست میره کلاس سنتور.

خیلی هم خوب. اجرای عمومی هم داشتی؟
بله.

کجا؟
 پدر: برای مدارس، مدرسه ی خودشون و خواهراش و برای خودمون زیاد اجرا کرده.

اولین اجراتون کجا بود؟
مدرسه ی خواهرم. اولین باری که زدم خراب زدم، می خواستم برم ولی خواهرم و دوستاش گفتن برو دوباره بزن و وقتی رفتم بالا دیدم همه دارن میگن دوباره، دوباره و منم دوباره اجرا کردم. یه بار هم می خواستم آهنگ تولدت مبارک رو بزنم، اون روز پرسیدیم کی تولدشه که براش آهنگ بزنیم ولی هیچ کس تولدش نبود و من هم آهنگ رو نزدم.

کدوم مدرسه؟

دبیرستان سمیه.

موسیقی رو تا کجا می خوای ادامه بدی؟
تا استادی؛ خودم دوست دارم یا موسیقی یا کاراته رو به عنوان شغل دومم انتخاب کنم.

شغل اولت چی باشه؟
شغل اولم باید ببینم خدا چی می خواد.

یعنی موسیقی و ورزش رو شغل نمی بینی؟ کلا دوست داری چه کاره بشی؟
اینا رو شغل می بینم ولی دوست دارم کنار شغل اصلیم که مهندسی یا چیز دیگه است، استادی فلوت یا کاراته رو هم انجام بدم.

یعنی الآن چیزی به عنوان شغل اصلی در نظرت نیست؟
دوست دارم برم جای بابام.

مگه باباتون چه کاره است؟

بابام رییس بانکه.

خب برای رییس بانک بودن که نمی خواد مهندس بشی، باید حسابداری بخونی.
{می خندد}.
پدر: فکر می کنم با توجه به جامعه ای که داریم حرکت می کنیم، باید دستش پر باشه و من خودم دوست ندارم به سمت کار ما بیاد، چون کار شاقی هست و یه جورایی با هنر منافات داره.

حالا چرا بانک؟
کوچیک تر که بودم از وسایل بانک خیلی خوشم میومد، مثل خودپرداز و این چیزا، دوم این که کار با کامپیوتر رو هم خیلی دوست دارم؛ یه چیز دیگه هم اینه که الآن که بابام داره کار بانک می کنه از یه آدم معروف، معروف تره و به هر کی میگم بابام محمد ابراهیمی، رییسه بانکه می شناسنش.

پس شما شهرت رو هم دوست داری؟
{با خنده}: تقریبا.

شما متولد چه تاریخی هستی؟
29 شهریور 81.

شناسنامه ات اصلیه یا تاریخش تقلبیه؟
اصلیه. 

{مادر: الان خیلی سخت می گیرن، همون تاریخی که متولد می شن رو باید ثبت کنیم}.

شما پدرتون رو به عنوان الگو تو زندگیتون انتخاب کردین؟
تقریبا آره.

تقریبا آره، یا آره؟
آره. من یه مشکل بزرگی که تو خونه دارم، فراموشیه. وسایلمو گم می کنم.

خب اگه برین تو بانک که کلاهتون پس معرکه است؛ دائم باید حقوقتو بدی بابت بدهی ها.
{ با خنده}: نه دیگه. از پول خیلی حواسم جمعه.

{پدر: فراموشیش بخاطر اینه که غرق کاری می شه که داره انجام میده}.

کلاس دیگه ای هم میری؟
رباتیک.

ربات هم ساختی؟
ربات که خیلی ساختم.

کار هم می کنن؟
آره. مثلا یه روز تو مدرسه بهمون گفتن ربات بسازین من به دو تا از دوستام گفتم بیان خونه مون تا یه چیزی با هم بسازیم، آخه من وسایل برقی زیاد دارم. ماشینی ساختیم و بردیم؛ معلم مون گفت این برای سه تاتون کافی نیست، خیلی تعجب کردم، گفت یه زنگ وقت دارین یه چیز دیگه هم بسازین؛ منم زودی رفتم داخل کیفم برد الکتریکیم رو برداشتم و یه مدار بستم و دادم معلم مون و گفتم اینم  برای یه نفر دیگه؛ می خواین یه چیزی دیگه هم بسازم؟ همون موقع مدیر هم داشت میومد، همه مون دور میز وایساده بودیم. مدیر که اومد تو فورا ماشینی رو که ساخته بودیم دید و گفت اینو کی ساخته؟ منم گفتن اجازه ما ساختیم. بهم گفت اینو بده من یادگاری تو غرفه ی مدرسه بزارم، پولش هم هر چقدر شد می دم! منم گفتم نه، ممنون.

تو مسابقات هم شرکت کردی؟
تو پژوهشگاه متقین مسابقه ی ماشین جنگجو برگزار شد منم بار اولم بود که شرکت کردم و سوم شدم. یه سری مسابقه ی دیگه م بود مثل نجات تخم مرغ و مامورای فضایی که دوست نداشتم و شرکت نکردم؛ الآن خیلی طرح تو لپ تاپ بابام دارم ولی هنوز اجراییشون نکردم.

خب بریم سراغ چند تا سوال خصوصی تر. شما درستون چطوره؟
خوبه.

معدلتون چی؟
19 و خورده ای.

چه غذایی رو دوست داری؟ اصلا خوش خورا ک هستی؟
نه خیلی. بهترین غذایی که دوست دارم میگو.

از چه درسی خوشت نمیاد؟
از هیچ درسی زیاد بدم نمیاد.

تو چه درسی نمره ی کامل نگرفتی که باعث شده معدلت 20 نباشه؟
امسال کمی قرآن و ریاضی.

به غیر از ورزش، از چه درسی خوشت میاد؟
تاریخ، بعدش مطالعات اجتماعی و بعد هم علوم. از ورزش فوتبال هم خوشم نمیاد.

فوتبال بازی نمی کنی؟!
با اقوام بازی می کنم ولی تو زنگ ورزش و حرفه ای دوست ندارم. یه بار یکی از دوستام تو مدرسه گفت  بازی نمی کنم، معلم نمره شو کم کرد، منم بخاطر این که نمره ام کم نشه وقتی تیم بازی داره، بازی می کنم ولی وقتی بازی نداریم، با بچه ها والیبال بازی می کنم؛ الآن بخاطر این که قدم کوتاه بود تو ذخیره های تیم والیبال هستم.

مسابقات فوتبال رو می بینی؟
بله.

طرفدار چه تیم باشگاهی ایرانی و خارجی هستی؟ و کدوم تیم ملی؟
بعد از ایران طرفدار هلندم، تیم بارسلونا و پرسپولیس.

با توجه به این که رباتیک هم کار می کنید، سوال من اینه که شما چقدر با کامپیوتر آشنایی دارید و در این زمینه کار می کنید؟
کامپیوتر خیلی کم. لپ تاپ بابام که کاراشو باهاش انجام میده و برنامه توشه، تو کامپیوترمون هم دوتا بازی ریخته بودم به اسم جنگ های صلیبی و انگری بردز؛ ولی بازی انگری بردز قاطی کرد و زد کل کامپیوترو داغون کرد، دیگه بازی ها رو حذف کردم و الآن با کامپیوتر فقط کارهای رباتیکم رو انجام می دم، اونم با لپ تاپ بابام.

اینترنت چی؟
تازه تو کلاس کامپیوتر داریم اینترنت یاد می گیریم. آخه برای رباتیکمون اجباریه. البته قبلش هم دانلود کردن و اینا رو بلد بودم ولی جستجوی حرفه ای و اینا رو تازه داریم یاد می گیریم.

چند تا سوال هم از مادر امیرحسین؛ شما نظرتون درباره ی فعالیت هایی که ایشون انجام میده، چیه؟
فقط کاراته رو زیاد دوست ندارم. همیشه به باباش هم میگم من کلاس کاراته نمی برمش ولی کلاس موسیقی و رباتیک خودم می برمش و می یارمش.

چرا؟
به نظرم کاراته خیلی خشنه. مسابقات شون رو که رفته بودم بوشهر نگاه می کردم، اصلا خوشم نیومد.

بدنش کبود هم می شه؟
آره. زیاد. خیلی مواقع بوده که بدنش کبود بوده ولی به من نشونش نمیده، بعضی وقتا خودم می بینمشون.
{پدر: آه و ناله نمی کنه}.
امیرحسین: یه روز کمرم کلا کبود شده بود، برای این که مامانم نبینه اصلا لباسمو در نمی آوردم تا یه روز که از حموم اومده بودم بیرون، مامان دیدش.

وقتی که مامان می بینه بدنت کبود شده چکار می کنه؟ غر می زنه؟
نه. به خودم چیزی نمی گه. بعد که بابا میاد خونه بهش می گه نزار بره کلاس و ...
{ مادر: اوایل که کوچیک تر بود زیاد می گفتم ولی الآن دیگه عادی شده }.

برا خانواده هم اجرا می کنی؟
آره. ولی بعضی وقت ها هم که بیش تر از زمانم تمرین می کنم یا خواهرام درس دارن، بهم میگن نزن { همه می خندن }.

صمیمی ترین دوستت کیه؟
اسمش محمد باقری.

هم کلاسیته یا ورزشیه؟
از اول دبستان با هم هم کلاس بودیم تا کلاس شیشم.

کی بیش ترین نقش رو تو زندگی شما داشته؟ در واقع بعد از پدرتون چه کسی رو الگو قرار دادین؟
کس خاصی نبود که همه ی کاراشو تقلید کنم، ولی بوده که کسی کار خوبی انجام داده و من ازش گرفتم و تقلید کردم ولی همه ی کاراشونو نه. مثلا استاد موسیقیم یه نتی اجرا می کرد به نام نت زینت. من هم خوشم اومد و خودم تمرین می کردم تا این که برا اولین بار برای استادم این نت رو زدم و استاد تازه اون موقع درموردش بهم گفت که اسمش چیه؟ کجا باید انجامش بدم و کارش چیه و .... بعدش دیگه دستم عادت کرد و هر وقت می خوام بزنم، برام راحته.

چند تا سوال هم از پدر آقا امیرحسین. آقای ابراهیمی، شما اصالتا کجایی هستین؟
برازجانی هستیم.

نظر شما درباره ی فعالیت های ایشون چیه؟ 

یه جورایی امیرحسین خواسته های جوونی منو داره. منم 16 سالی کاراته کار می کردم، جز استاد محمد کرمی که استاد و هم رزم خودم هم بوده، بقیه ی اساتیدش شاگردای خودم بودن. من معتقدم باید تو این جامعه دستش پر باشه.

آقای ابراهیمی، ویژگی بارز امیرحسین چیه؟

پشتکارش خیلی خوبه. صبح ها ساعت 6 بلند میشه و میره تمرین. تو این سال ها نشده که سر کلاساش نره؛ مگر این که برازجان نباشیمو حتی شیراز هم که میریم، لباسش رو با خودش میاره و می ره پارک کنار خونه ای که هستیم و تمرین می کنه.
من فکر میکنم با توجه به جامعه، نیاز هست که هر بچه ای ورزشی رو از پایه شروع کنه و ادامه بده و حرفه ای کار کنه، چون باعث می شه که بچه سالم باشه، چون هیچ جا به اندازه ی محیط ورزشی سالم نیست؛ خودم اولین سوالی که از بچه ها یا والدینشون می پرسم اینه که کلاس چندمه و چه ورزشی می کنه؟ تاکید می کنم که حتما یه ورزش ثابت رو از پایه شروع کنه و ادامه بده. این که مرتب ساکشو برداره و بره یه محل ورزشی و ورزش کنه براش لازمه و خانواده هم باید تو همون رشته حمایتش کنه.
{مادر: هر روز که صداش نمی زنیم ناراحت می شه.}

آقا امیرحسین، شما موقع مسابقات و اجراها استرس هم دارید؟
قبلا داشتم ولی الان دیگه نه.

برا مسابقات کاراته چی؟
استرس داشتم. مثلا برا دو تا مسابقه ی آخر اینقدر استرس داشتم که سردرد گرفتم.

چه کار کردین که استرس تون کم شه؟
اول می رفتم پیش استادم و بعدش که کلاه میذاشتم سرم و اولین ضربه رو که می زدم دیگه استرس نداشتم.

تا حالا شده موقع فایت از کسی بترسی؟
اره. تو مسابقات کشوری دومی که رفته بودیم، حریفی بود که سه تا مسابقه ی اولیشو زیر 15 ثانیه ناک اوت کرده بود، یه جوری مشت می زد که حریف که می خواست بره بیرون زیر بغلشو گرفته بودن. فکر کنم اهل خراسان رضوی بود. اون موقه پاکار بودم، شیهان مجتبی مربی بود، بهم گفت جلوش فقط حمله کن و مشت بزن؛ رفتم برا مسابقه و تو یه موقعیت زدم تو دیافراگمش که از شدت درد شکمشو گرفت. همون موقع چنان روحیه ای گرفتم که نگو. تو راند دوم هنوز شروع نکرده بود که پامو بردم برا پاش و محکم زدمش. حریفم نذاشت مسابقه تموم شه و داور رای بده، کلاهشو زد زمین و رفت بیرون.

چه وقت هایی تمرین می کنی؟
موسیقی رو هر وقت که وقت آزاد داشته باشم. دو روز در هفته هم می رم کلاس.

ورزش چی؟
صبح ها دو ساعت. یه روز در میون هم عصرها از ساعت شیش و نیم تا هشت ونیم می رم تمرین.

از مسئولین درخواستی داری؟
تقاضام از مسئولین اینه که وقتی مسابقه هست بیش تر توجه و رسیدگی کنن و حمایت کنن. همه حتی برای مسابقات و کرایه راه و بیمه و همه رو پدر و مادر و خانواده باید بدن و کسی حمایت و توجه نمی کنه.

تا حالا جایی ازتون تقدیر شده؟
نه. فقط تو مدرسه یه بار اسممو آوردن و تشویق کردن. البته لوح تقدیری چیزی ندادن.

اگه شهرداربودی، برای شهر چکار می کردی؟
بزرگ ترین مشکل شهر که آسفالته رو حل می کردم، آسفالت کوچه هایی که پولشونو دادن رو تموم می کردم.
حرفی اگه مونده؟
اول از مامان و بابام و بعد خانواده هم از استادام که خیلی هم دوست شون دارم و بعدش از معلمام تشکر می کنم.

امیرحسین و پدر و مادرش

امیرحسین، کاراته و لوح ها، جام ها و مدال های قهرمانی

امیرحسین و موسیقی

 

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر