فکرشهر: «هیچکس در روستای فشتکه بیکار نیست و اینجا کسی از بیکاری گلایه نمیکند. هر جا سرمیزنی بوی حصیر و الیافش مشامت را پر میکند. تا وقتی «لی» هست، کسی روزش را بدون کارکردن نمیگذراند.»
به گزارش فکرشهر، روزنامه ایران در ادامه نوشت: «لی» همان گیاهی است که تار و پود اصلی حصیر را میسازد. فشتکه به لی و حصیرش معروف است و به نام روستای ملی حصیر هم ثبت ملی شده است. از خمام گیلان (در هفت کیلومتری رشت) تا فشتکه پنج کیلومتر بیشتر راه نیست.
شالیزارها با علفهای زرد پوشیده شده و فشتکه در این روز سرد زمستانی زیر آفتاب میدرخشد. آفتاب که میتابد احساس سرمای زمستان را هم کمتر میکند. هر چند تا چند ماه دیگر این زمینها با نشاهای سبز برنج تصویر خیره کننده دیگری به فشتکه میدهند. اهالی کشاورزی هم میکنند اما آن چه اینجا را معروف کرده، حصیربافی آبا و اجدادیشان است. تقریباً هیچ زن و مردی را در فشتکه نمیبینی که حصیربافی بلد نباشد. برخی اهالی با خنده میگویند این روزها فقط نوجوانها هستند که از یادگیری حصیربافی شانه خالی میکنند وگرنه بقیه که با حصیر بزرگ شدهاند. مدتی در روستا قدم میزنم و تقریباً در هر چند قدم، یک مغازه حصیربافی میبینم. بعضیهایشان جدیدند و بعضیها قدیمی. آنهایی که حصیرهای مدرنتر یا بهاصطلاح، بازاری پسندتر میفروشند نام گالری روی خود گذاشتهاند. برخی کارگاهها هم سنتیاند و بافنده نیز همانجا کار میکند. میگویند در فشتکه با ۱۵۰۰ نفر جمعیت ۷۰۰ نفر حصیر میبافند.
معصومه رائقی یکی از بافندههایی است که کارگاه سنتی زیبایی دارد. اطرافش را لی پر کرده و بالای سرش را هم دستبافتههای زیبایش که سعی کرده هر کدامشان را با نوآوری و ظرافت و ابتکار ببافد. کارگاهش درست کنار باغچه زیبای خانهاش قرار دارد که پر از گلهای شمعدانی است. چند دقیقهای در سکوت به حرکت تند دستهایش نگاه میکنم که چطور ساقههای منعطف و باریک لی را درهم میتند. لی گونهای از نی است که تقریباً همه جای گیلان پیدا میشود. محل رویش لی کنار مردابها و رودخانهها، حاشیه زمینهای کشاورزی و جنگلهاست. مردها در تیر و مرداد، به جمع آوری لی میپردازند و آنها را خشک میکنند و برای پاییز و زمستان نگه میدارند که فصل اصلی حصیربافی است. معصومه از آنهایی است که شوهرش برایش لی میچیند: «ما همه الان مجوز داریم و به عنوان حصیرباف رسمی شناخته میشویم. محصولات ما گاهی در بازارهای محلی و گاهی هم در همین کارگاهها فروش میرود. سال نو و تعطیلات، مردم زیادی به اینجا میآیند و از ما خرید میکنند. یک عمر است حصیربافی میکنم و دیگر به این شغل عادت کردهام. از بچگی خانه و زندگی ما پر از حصیر بوده. حتی قدیم جای فرش، روی حصیر مینشستیم. خیلیها یادشان است که گیلانیها آن موقعها به جای فرش روی حصیر زندگی میکردند. برای من مهمترین ویژگی کارم این است که دستم توی جیب خودم است و میتوانم مستقل روی پای خودم بایستم. اما بچههایم چندان از حصیربافی خوششان نمیآید.»
معصومه از آنهایی است که حصیربافی را واقعاً دوست دارد و بیشترین زمان روزش را به کار اختصاص میدهد. کارهای خانه که تمام میشود حصیربافی میکند: «شغل اصلی پدرم حصیربافی است و هنوز هم با همین کار زندگیاش را اداره میکند. من هم شغل اصلیام حصیربافی است و کاملاً به آن جدی نگاه میکنم.»
در کارهای معصومه نوآوری هم میبینی. به قول خودش همیشه طرح و نقش حصیر را همه جا پیگیری میکند؛ چه در بازارهای محلی و چه حصیرهای جنوب که طرحهایشان را همیشه دنبال میکند. با این که حصیر جنوب از نی بافته میشود و تار و پودش متفاوت است اما طرحهایش میتواند الهامبخش کار او باشد: «لی استقامت بیشتری در برابر داغی دارد و برای همین زیر قابلمهایهای حصیری گیلان طرفدار بیشتری دارد.»
قدیم گیلانیها روی سفره حصیری غذا میخوردند و این روزها هم دوباره سفره حصیری جای خود را در میان صنایع دستی گیلان باز کرده؛ شاید این بار روی میز غذاخوری. حصیربافی همچنین توانسته زنان فشتکهای را بیشتر دور هم جمع کند. آنها دور هم جمع میشوند و درباره ایدهها و طرحهای جدیدشان با هم گپ میزنند.
فاطمه تقینژاد در کارگاهش به اهالی حصیربافی یاد میدهد. مغازه کوچکش پر از حصیر است و جارو. روی برخی حصیرها گلهای رنگارنگ دیده میشود. پسر خردسالش گوشهای از کارگاه خوابیده. فشتکه سه سال پیش به عنوان روستای حصیر ایران ثبت ملی شد. این روستا به همین خاطر نسبت به روستاهای همجوار که آنها هم در کنار شالیکاری گاهی حصیربافی میکنند، جایگاه ویژهای یافته است. اهالی معتقدند انعطافپذیری بالای گیاه «لی» نسبت به نی باعث شده حصیر فشتکه متنوعتر باشد و محصولات متفاوتتر و خلاقانهتری را به بازار عرضه کنند. امیرحسین بابایی کارگاه حصیربافی بزرگی دارد. مقابل کارگاهش پر از بافتههای حصیر است از آنهایی که داخل خانه آویزان میکنند و رویش گل میگذارند. ۳۳ زن برای این کارگاه بزرگ حصیر میبافند و همه بیمه شدهاند. زنها کارهایشان را داخل خانه میبافند و برای فروش در اختیار صاحبکارشان میگذارند: «الان حصیرها به نقاط مختلف و از جمله قم، شیراز و کاشان فرستاده میشود. حتی سفارش کار برای کشورهای خارجی داشتیم که خیلی سفارش عمدهای بود و ۳۳ نفره از عهدهاش برنمیآمدند. الان حصیربافی جای کشاورزی را گرفته. تجارت حصیر ما رو به توسعه است. اگر امکان گذاشتن نمایشگاه در دیگر کشورها وجود داشت اوضاع خیلی بهتر میشد.»
قیمت حصیر در فشتکه واقعاً ارزانتر از دیگر بازارهای گیلان است. به گفته او در گذشته این شغل کاملاً زنانه بود و مردان روستا فقط لی جمع میکردند و زنان بافنده بودند و کارها تنوع زیادی نداشت اما کمکم این کار از یک شغل زنانه تبدیل به شغلی برای همه شد و ثبت ملی روستا به همه انگیزه داد. خیلی از بافندهها در این روستا از یک و نیم میلیون و دو میلیون تومان گرفته تا ماهی ۱۰ میلیون تومان با بافت حصیر درآمد دارند. بسته به این که چه تعداد از اعضای خانواده به این کار اشتغال دارند و ماهانه چقدر حصیر میبافند، سطح درآمد هم متفاوت است اما خانوادههایی که همه در آن حصیر میبافند واقعاً درآمد مناسبی دارند. یک بازارچه محلی تنها چیزی بود که فشتکه داشت تا این که همان بازارچه به کمک مردم ما آمد. اول قرار بود روستای ملی حصیر در استان سیستان و بلوچستان باشد و گفتند اگر شما بتوانید روستایتان را در زمینه حصیر به همه ثابت کنید، شما روستای ملی حصیر خواهید بود. همان موقع ۲۹ کارگاه راهاندازی شد و بعد کمکم در خانهها و همه جای روستا گسترش یافت. حصیر فشتکه حالا شهرت جهانی پیدا کرده و روستا به حصیرش شناخته میشود. زمان زیادی نمیگیرد تا ساقههای لی در اطراف روستا تبدیل به کلاه، زیرانداز، سفره، جاقاشقی، کاسههای هفتسین و هزار و یک چیز رنگارنگ دیگر شوند. در فشتکه هیچکس بیکار نیست.»
حصیر مسیر ما را تغییر داد
«هیچکس در روستای فشتکه بیکار نیست و اینجا کسی از بیکاری گلایه نمیکند. هر جا سرمیزنی بوی حصیر و الیافش مشامت را پر میکند. تا وقتی «لی» هست، کسی روزش را بدون کارکردن نمیگذراند.»
به گزارش ایسنا، روزنامه ایران در ادامه نوشت: «لی» همان گیاهی است که تار و پود اصلی حصیر را میسازد. فشتکه به لی و حصیرش معروف است و به نام روستای ملی حصیر هم ثبت ملی شده است. از خمام گیلان (در هفت کیلومتری رشت) تا فشتکه پنج کیلومتر بیشتر راه نیست.
شالیزارها با علفهای زرد پوشیده شده و فشتکه در این روز سرد زمستانی زیر آفتاب میدرخشد. آفتاب که میتابد احساس سرمای زمستان را هم کمتر میکند. هر چند تا چند ماه دیگر این زمینها با نشاهای سبز برنج تصویر خیره کننده دیگری به فشتکه میدهند. اهالی کشاورزی هم میکنند اما آن چه اینجا را معروف کرده، حصیربافی آبا و اجدادیشان است. تقریباً هیچ زن و مردی را در فشتکه نمیبینی که حصیربافی بلد نباشد. برخی اهالی با خنده میگویند این روزها فقط نوجوانها هستند که از یادگیری حصیربافی شانه خالی میکنند وگرنه بقیه که با حصیر بزرگ شدهاند. مدتی در روستا قدم میزنم و تقریباً در هر چند قدم، یک مغازه حصیربافی میبینم. بعضیهایشان جدیدند و بعضیها قدیمی. آنهایی که حصیرهای مدرنتر یا بهاصطلاح، بازاری پسندتر میفروشند نام گالری روی خود گذاشتهاند. برخی کارگاهها هم سنتیاند و بافنده نیز همانجا کار میکند. میگویند در فشتکه با ۱۵۰۰ نفر جمعیت ۷۰۰ نفر حصیر میبافند.
معصومه رائقی یکی از بافندههایی است که کارگاه سنتی زیبایی دارد. اطرافش را لی پر کرده و بالای سرش را هم دستبافتههای زیبایش که سعی کرده هر کدامشان را با نوآوری و ظرافت و ابتکار ببافد. کارگاهش درست کنار باغچه زیبای خانهاش قرار دارد که پر از گلهای شمعدانی است. چند دقیقهای در سکوت به حرکت تند دستهایش نگاه میکنم که چطور ساقههای منعطف و باریک لی را درهم میتند. لی گونهای از نی است که تقریباً همه جای گیلان پیدا میشود. محل رویش لی کنار مردابها و رودخانهها، حاشیه زمینهای کشاورزی و جنگلهاست. مردها در تیر و مرداد، به جمع آوری لی میپردازند و آنها را خشک میکنند و برای پاییز و زمستان نگه میدارند که فصل اصلی حصیربافی است. معصومه از آنهایی است که شوهرش برایش لی میچیند: «ما همه الان مجوز داریم و به عنوان حصیرباف رسمی شناخته میشویم. محصولات ما گاهی در بازارهای محلی و گاهی هم در همین کارگاهها فروش میرود. سال نو و تعطیلات، مردم زیادی به اینجا میآیند و از ما خرید میکنند. یک عمر است حصیربافی میکنم و دیگر به این شغل عادت کردهام. از بچگی خانه و زندگی ما پر از حصیر بوده. حتی قدیم جای فرش، روی حصیر مینشستیم. خیلیها یادشان است که گیلانیها آن موقعها به جای فرش روی حصیر زندگی میکردند. برای من مهمترین ویژگی کارم این است که دستم توی جیب خودم است و میتوانم مستقل روی پای خودم بایستم. اما بچههایم چندان از حصیربافی خوششان نمیآید.»
معصومه از آنهایی است که حصیربافی را واقعاً دوست دارد و بیشترین زمان روزش را به کار اختصاص میدهد. کارهای خانه که تمام میشود حصیربافی میکند: «شغل اصلی پدرم حصیربافی است و هنوز هم با همین کار زندگیاش را اداره میکند. من هم شغل اصلیام حصیربافی است و کاملاً به آن جدی نگاه میکنم.»
در کارهای معصومه نوآوری هم میبینی. به قول خودش همیشه طرح و نقش حصیر را همه جا پیگیری میکند؛ چه در بازارهای محلی و چه حصیرهای جنوب که طرحهایشان را همیشه دنبال میکند. با این که حصیر جنوب از نی بافته میشود و تار و پودش متفاوت است اما طرحهایش میتواند الهامبخش کار او باشد: «لی استقامت بیشتری در برابر داغی دارد و برای همین زیر قابلمهایهای حصیری گیلان طرفدار بیشتری دارد.»
قدیم گیلانیها روی سفره حصیری غذا میخوردند و این روزها هم دوباره سفره حصیری جای خود را در میان صنایع دستی گیلان باز کرده؛ شاید این بار روی میز غذاخوری. حصیربافی همچنین توانسته زنان فشتکهای را بیشتر دور هم جمع کند. آنها دور هم جمع میشوند و درباره ایدهها و طرحهای جدیدشان با هم گپ میزنند.
فاطمه تقینژاد در کارگاهش به اهالی حصیربافی یاد میدهد. مغازه کوچکش پر از حصیر است و جارو. روی برخی حصیرها گلهای رنگارنگ دیده میشود. پسر خردسالش گوشهای از کارگاه خوابیده. فشتکه سه سال پیش به عنوان روستای حصیر ایران ثبت ملی شد. این روستا به همین خاطر نسبت به روستاهای همجوار که آنها هم در کنار شالیکاری گاهی حصیربافی میکنند، جایگاه ویژهای یافته است. اهالی معتقدند انعطافپذیری بالای گیاه «لی» نسبت به نی باعث شده حصیر فشتکه متنوعتر باشد و محصولات متفاوتتر و خلاقانهتری را به بازار عرضه کنند. امیرحسین بابایی کارگاه حصیربافی بزرگی دارد. مقابل کارگاهش پر از بافتههای حصیر است از آنهایی که داخل خانه آویزان میکنند و رویش گل میگذارند. ۳۳ زن برای این کارگاه بزرگ حصیر میبافند و همه بیمه شدهاند. زنها کارهایشان را داخل خانه میبافند و برای فروش در اختیار صاحبکارشان میگذارند: «الان حصیرها به نقاط مختلف و از جمله قم، شیراز و کاشان فرستاده میشود. حتی سفارش کار برای کشورهای خارجی داشتیم که خیلی سفارش عمدهای بود و ۳۳ نفره از عهدهاش برنمیآمدند. الان حصیربافی جای کشاورزی را گرفته. تجارت حصیر ما رو به توسعه است. اگر امکان گذاشتن نمایشگاه در دیگر کشورها وجود داشت اوضاع خیلی بهتر میشد.»
قیمت حصیر در فشتکه واقعاً ارزانتر از دیگر بازارهای گیلان است. به گفته او در گذشته این شغل کاملاً زنانه بود و مردان روستا فقط لی جمع میکردند و زنان بافنده بودند و کارها تنوع زیادی نداشت اما کمکم این کار از یک شغل زنانه تبدیل به شغلی برای همه شد و ثبت ملی روستا به همه انگیزه داد. خیلی از بافندهها در این روستا از یک و نیم میلیون و دو میلیون تومان گرفته تا ماهی ۱۰ میلیون تومان با بافت حصیر درآمد دارند. بسته به این که چه تعداد از اعضای خانواده به این کار اشتغال دارند و ماهانه چقدر حصیر میبافند، سطح درآمد هم متفاوت است اما خانوادههایی که همه در آن حصیر میبافند واقعاً درآمد مناسبی دارند. یک بازارچه محلی تنها چیزی بود که فشتکه داشت تا این که همان بازارچه به کمک مردم ما آمد. اول قرار بود روستای ملی حصیر در استان سیستان و بلوچستان باشد و گفتند اگر شما بتوانید روستایتان را در زمینه حصیر به همه ثابت کنید، شما روستای ملی حصیر خواهید بود. همان موقع ۲۹ کارگاه راهاندازی شد و بعد کمکم در خانهها و همه جای روستا گسترش یافت. حصیر فشتکه حالا شهرت جهانی پیدا کرده و روستا به حصیرش شناخته میشود. زمان زیادی نمیگیرد تا ساقههای لی در اطراف روستا تبدیل به کلاه، زیرانداز، سفره، جاقاشقی، کاسههای هفتسین و هزار و یک چیز رنگارنگ دیگر شوند. در فشتکه هیچکس بیکار نیست.»