چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار استان بوشهر
مطالب بیشتر
اختصاصی فکرشهر/ نگرخواهی پیرامون دلایل عدم توسعه ی استان بوشهر (5):
فکرشهر: بررسی مشكلات و آسيب های فرهنگی و اجتماعی نوترين مسئله ی همواره كهنه ی معاصر ايران است. چرا كه اگر تورقی كوتاه در محتوای روزنامه و مجلّات و و و و انجام دهيم می بينيم كه چه بسيار در اين مورد...
کد خبر: ۱۳۲۹۰
يکشنبه ۰۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۲:۱۱

* محمد بحريني فرد

\n\n

فکرشهر: نوترين درد تكراری، فرهنگ، فرهنگ، فرهنگ

\n\n

اميدوارم بتوانم پرحرفی هايم را خلاصه كنم.

\n\n

بررسی مشكلات و آسيب های فرهنگی و اجتماعی نوترين مسئله ی همواره كهنه ی معاصر ايران است. چرا كه اگر تورقی كوتاه در محتوای روزنامه و مجلّات و و و و انجام دهيم می بينيم كه چه بسيار در اين مورد گفته شده، اما ظاهرا چون در خانه كس نبوده بالطبع يك حرف هم بسنده نمی كند و بايد درگير اين نو تكراری باشيم. شايد در اين تكرارها ادراری برای اين مشكل در نظر گرفته شد.
\nمی گويند فلان مسؤل در فلان كشور گفته: «سرنوشت ما را كلاس های درس رقم می زند». ديگری از ديگر كشور گفته: «مگر می شود حق من با كسی كه مرا تعليم داده برابر باشد؟» و امثالهم. 

\n\n

اين حرف برايمان چندان جالب است كه فورا فضای مجازی را آكنده می كند و بعضی از دوستان هم با آه بيانش می كنند و شروع به مقايسه می كنند. اولا با چه مقياسی مقايسه می كنيد؟ به مقياس جمله؟ اگر به مقياس جمله هست كه « من علّمنی حرفا قد سيّرنی عبدا» خيلی پيش از اينها بوده. ثانيا خودمان و رفتار خودمان در كجای اين مقياس قرار می گيرد؟ همه هم می گويند ما امام زاده ايم. اما چرا اتفاقی شايد، كه بايد بيفتد روی نمی دهد و همه در حسرت ديدار فرهنگ آواره ترينند. درحالی كه همه ادای فرهنگی بودن و فهم فرهنگی و....درمی آورند و چنين وامی نمايند كه  تا منزل او فاصله ای هم نيست.

\n\n

حقيقت اين است كه گفتن و گفتن و شعار دادن و فرهنگ و آموزش را لقلقه ی زبان كردن و در تريبون ها و رسانه ها بدان دميدن خود يكی از آسيب های فرهنگی است. چرا؟ چون وقتی ما از عمل عاجز باشيم تبديل به موجودات شعاری می شويم و همان زنبور بی عسل. چگونه هست كه همه دردها را می فهميم اما باز دارو يافت می نشود و اندر خم «گشتم نبود نگرد نيست» درجا می زنيم؟

\n\n

بال و پر فرهنگ آنقدر گسترده هست كه نه پهنای باند اينترنت به آن دسترسی و اشراف كامل دارد و نه ادعاهای ما جوابگوست و اكثرا هر كسی از ظنّ خود حرف می بافد تا عيب خود را زير خروارها شعار بپوشاند و با شانه خالی كردن، خود را بی غم نشان دهد و معضلات را بر دوش ديگری بيندازد. اما اين كار همواره وضع را بدتر كرده است. چرا؟ چون از بس برای ديگران نسخه پيچيده ايم، به سرطان و سونامی درون خود توجه نمی كنيم و آنقدر دير متوجه می شويم كه شاهد مثالی برای «خياط در كوزه افتاد» مي شويم. پس اول آزمايشگاهی برای تشخيص هويّت فرهنگی بايد پيدا كنيم و سپس ببينيم اصلا گروه خونی خود ما اينكاره هست يا نه!!

\n\n

اگر بخواهيم ريشه ی مشكلات فرهنگی و اجتماعی را بررسی كنيم لازم نيست خيلی آرمانی و عمقی و مدينه ی فاضله گونه برخورد كنيم. آرمان گرايی همان مشكل شعار زايی و عدم توجه به عمل گرايی را به دنبال دارد. چرا كه آرمان های دور و دراز ما را از حداقل ها باز می دارد و به حداكثرها هم عمرا نمی رساند و می شويم نماد روباهی كه دستش به انگور نمی رسيد. پس اول خيلیی ساده به رويه ی آسيب های فرهنگی بپردازيم نتيجه ی بهتر و قانع كننده تری نصيبمان می شود؛ اما رويه های فرهنگی ما چه هستند كه مشكل دارند؟

\n\n

ـ خانواده، نظام آموزشی و آموزش و پرورش، مديران فرهنگی

\n\n

ـ خانواده به عنوان اولين پايگاه رشد عقلی و جسمی كودك مهمترين ركن در باروی صحيح يا غلط افراد است و آنچه در بزرگسالی از انسان برداشت می شود، با درصد تخمينی بسيار بالايی همان تخمی است كه در زمين ذهن كودكی اش ريخته ايم. متاسفانه رفتارهای خانوادگی خيلی از ما صرفا با روكشی از تصنّع و ظاهرسازی خود در معرض ديد قرار می دهد. يعنی نه آنيم كه می نماييم. با تفكری جهان سومی لباسی شيك بر تن خود و فرزندمان می پوشيم و وسايلی چون تبلت و...از خود آويزان می كنيم و ادای يك انسان مدرن در می آوريم نمی دانيم ما آويزان آنهاييم. چرا كه اولا بيشترمان فرهنگ استفاده از آنان را نمی دانيم و ثانيا اگر يك روز اين مجازها را در كنارمان حس نكنيم، با كمال شوق افسردگی می گيريم. يعنی حقايق اطراف خود را ناديده می گيريم. در كنار پدر نشسته ايم و لب به لبخند نمی گشاييم و شكلك خنده برايش می فرستيم. ترسم از اين است بعدها بوی جنازه اش خانه را بگيرد و ما مجازی دفنش كنيم و فاتحه بگيريم و چهلم و سالگردش را به سوگ بنشينيم و در كمال نادانی فكر كنيم چه پدر خوبی و چقدر دوستش داشتيم!!!

\n\n

امروز طرفداران سريال های تركيه ای كه نه محتوای مناسبی دارند و نه بار فرهنگی اضاف می كنند و بطور مشخص اصالت های فرهنگی را هدف قرار گرفته اند نيز معضل ديگر خانواده هاست. اين در آنچنان عمقی است كه حتی خانواده هايی كه ادعاي مذهبی هم دارند سعی می كنند زود از روضه ی امام حسين برگردند تا به «خرّم سلطان» برسند و هنگام تماشای فيلم با تسبیح دعا می كنند كه بازيگر نقش اول مرد به معشوقه اش برسد. خوشبختانه كشورهای خارجی خودشان اينقدر دانايند كه مي دانند چه ساعتی را به اين فيلم اختصاص دهند كه كودكانشان نگاه نكنند اما الحمدا... مردم ما هميشه آنلاين هستند. زن و مرد و پير و جوان در اين همدلی و همزبانی سهيم هستيم.

\n\n

شما در نظر بگيريد دختر و پسری كه هر شب بی پرده در حال مشاهده ی خيانت های زنان شوهر دار با همراهی افتخارآميز دوست پسرانشان و يا بالعكس را می بينند بايد چه از آب درآيند؟؟؟ مطمئنا سعدی و ابن سينا زاييده و پرورده نمی شود! 

\n\n

البته نقدی خانواده ها در مورد تلويزيون دارند و آن بی محتوا و دستوری بودن برنامه های صدا و سيماست كه نمی تواند مخاطبين را راضی نگه دارد  اين حرف تا حدی درست است، چرا كه از بين اين برنامه ها و شبكه های متنوع برنامه ی خوب هم هست و اينقدر سياه نبايد ديد. هيچ كدام از ما دست فرزندمان را نمی گيريم و شبكه های مثل آموزش و مستند را به آنان معرفی كنيم. و به فرض هم بگوييم برنامه ی های صدا و سيما كاملا بی محتوا، آن سريال های ماهواره ای كه بی محتواترند!!!! و ما كه ادعای مدرن و فكر باز داريم، حالا صداوسيما اصلا به دردنخور، آيا در بين اين شبكه های ماهواره ای هيچ جستجو كرده ايم كه خوب هايش را به خانواده معرفی كنيم. آيا اين شبكه ها مختص فيلم و ترانه اند؟ چند شبكه ی علمی – آموزشی را رصد كرده ايم؟

\n\n

پس من اول بايد خودم را و رفتارم را در خانواده ام نقد كنم و خشت اول را درست بگذارم تا به بقيه ی موارد برسم. 

\n\n

ـ اما نظام آموزشی و آموزش و پرورش

\n\n

اين هم مشكل مهم بعدی، مشكلی كه با هزار و يك برنامه ريزی و تعويض كتاب و مولفان كتاب و نظام قديم و جديد و... هنوز نهضتش ادامه دارد. يكی از دلايلش نگاهی است كه تعدادی اندك از بالا و تك بعدی به مقوله ی آموزش می پردازند. مي خواهند آنچه انديشه ی آنان است ملاك آموزش اكثريت قرار بگيرد. يعني فكر می كنند آموزش به محتوای چند كتاب درسی كه قطره ای از دريای آموزش محسوب نمی شود معطوف می شود و ذهن خود را خسته ی عناوين و پاراگراف هايی می كنند كه خروار خروار متن به شكل زيرپوستی در نقطه ی مقابلش ميان اذهان مردم رد وبدل می شود. اين عقب بودن برنامه ريزان از ذهن پر از اطلاعات خانواده ها و كودك باعث می شود هميشه يك دوگانگی و تضاد بين ذهن محصل و آنچه در كتاب است باشد و آن صميميتی كه باعث می شود محتوا از طرف مخاطب پذيرفته شود از بين می رود. يعنی مخاطب در مدرسه چيزی می خواند كه با باورهای اجتماعی اش يكسان نيست بايد بپذيريم وظيفه ی مولف خوراندن انديشه ی خود به ديگران نيست. بلكه بايد مولف خود را به مخاطب نزديك كند و انديشيدن و هم انديشی را به او ياد دهد تا اين فاصله های فكری و عدم قبول ها از بين برود من ديگر از بيان حال متوليان اصلی علم و دانش و فرهنگ يعنی معلمان هم چيزی نمی گويم كه خود اظهر من الشمس است و خيلی تكراری، ولی مي دانم « كاد الفقر ان يكون كفرا ». 

\n\n

اما آفت ديگر آموزش و پرورش نگاهی است سياسی كه از بالا به مديريتش می شود. يعنی برای آقای مديركل و وزير و نماينده و استاندار اين مهم است كه كدام گزينه از لحاظ سياسی به ما نزديك است. اشكالی ندارد. لااقل آن خوبه را انتخاب كنيد. اين نوع نگاه فعاليت های آموزش و پرورش را به همراهی برای چسباندن بنر و پلاكارد معطوف می كند. كما اينكه قسمت زيادی از بودجه ی پرورشی كه می بايست برای فرهنگ سازی به كار رود را در رودخانه ی خروشان بنرهای سياسی می ريزد و خرج می كند اما برای مسابقات سرود و كتابخوانی دو جايزه ی 50 هزار تومانی به دانش آموزی كه زحمت قهرمانی كشيده اختصاص نمی دهند و طبيعی است سال ديگر آن دانش آموز بی خيال كتابخوانی می شود و همه چيز نقش فرماليته می گيرد. 

\n\n

ـ مديريت فرهنگی مشكل ديگر است

\n\n

 يكی به علت عدم تخصص در كار. يعنی مردی نه از جنس فرهنگ سكاندار فرهنگ می شود، دوم انتخابش با همان ملاحظات سياسی است كه در مورد مديران آموزش و پرورش گفتيم، سوم اكثر اين دوستان مدير نيستند و صرفا مجری هستند و تحت تسلط ديگر نهادها، آنچنان كه مجوزهای صادره از سوی آنان توسط ديگران به راحتی باطل می شود.

\n\n

 اين سوءمديريت ها و مجری و مطيع امر ديگران بودن باعث مي شود كه اهل فرهنگ و هنر اعتمادی كه لازم است را به بالادست ها نداشته باشند و كم كم ميدان را خالی می كنند و به سوی زيرزمين ها سرازير می شوند و آنجاست كه استعدادهايی كه می بايست مديريت می شد و در اعتلای فرهنگ به كار می رفت، صرفا بخاطر اين بی تدبيری ها روانه ی مسيری بسيار مخرب تر از آنچه لس آنجلسی اش می خوانند، می شود.

\n\n

بنده بيتی از يكی از اشعار طنزم را همواره برای اين مديران كه نگاهی رو به جلو ندارند، تكرار می كنم: 

\n\n

« راه دل وقتی به روی نوجوانی بسته شد            صدهزاران راه ناهنجار پيدا می شود »

\n\n

فكر كنم خود بيت به اندازه ی كافی خود را معنا می كند. 

\n\n

سانسورهای بی مورد، نگاه امنيتی به شب شعرها و كنسرت ها، توصيه های بيش از حد كه حاكی از عدم اعتماد به هنرمندان است و حركت هايی از اين دست باعث مقابله به مثل می شود و آنچه را كه بنای يكی از شعارهای خود قرار داده ايم يعنی، جذب حداكثری، با دستان خود ويران می كنيم. 

\n\n

به نظر من بخش مهمی از اين مشكلات فرهنگی و آموزشی و خانوادگی برمی گردد به خود كرده را تدبير نيستی كه به وضوح و مكرّر شاهد آن هستيم. 

\n\n

* فعال فرهنگی

\n\n

**سومین شماره ی ماهنامه ی فکر شهر

\n\n

 

\n

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر