این روزها عالم مجازی شاهد پدیدهای نوظهور است. استاد دیجی حسین فسنقری (ملقب به آقای قِرا) که صفحه طرفدارانش یکهفتهای صدهزار لایک و یکمیلیون بازدید داشته است! مورخان استعداد ذاتی و علاقه ازلی او به موسیقی را مربوط به کودکی که هیچ، مربوط به بدو تولدش میدانند. جاییکه ایشان از همان لحظه ورود (یا به عبارتی خروج) با دیدن پرستاری شرارهنام در اتاق عمل، به جای گریه و عوَ عوَ کردن به حرکات موزون و آوازهخوانی پرداخته است. استاد در همان دوران نوزادی با لحنها، فنون آوازی و ردیف تحلیلی آواز ایرانی آشنا شد.
دوره ردیف آوازی را نزد استاد «شجریان» آغاز و با هجرتی کوتاهمدت به فرنگ، صداسازی را در محضر اساتیدی همچون «Scooter» و «Dj.AlGator» آموخت. سپس دورههای فشرده رقص باله را نزد استاد «اُردیبهشتیان» طی کرد و از راهنمایی های زندهیاد «بابک بیات» نیز بهرهمند گردید. او در سالهای اخیر با الگو قرار دادن چهرههای جوانپسندتر همچون «سیروان خسروی» فنون تنظیم و نوازندگی را نزد «کوشان حداد» آموزش دید.
در ادامه به بحث و بررسی پیرامون یکی از شاهکارهای استاد میپردازیم: «یک، دو، سه ، همه بیخیال غصه!» شروعی توفانی و مطلعی جانافروز که با استفاده بجا از آرایه ادبی «تناسب» (مراعات النظیر) در بهکارگیری اعداد یک، دو و سه، ذهن مخاطب را از علم ادبیات و موسیقی بالاتر برده و درگیر هندسه و ریاضیات میکند! «شما دختر خـانم! دستتـو بذار تو دست دوستت!»«آقا پسر دخترت چه لوسه، خوراکش یکی دوتا...!» شاید این ابیات تابوشکنانه در ظاهر کمی منکراتی و خلاف عرف بهنظر برسد اما باید بدانیم که این الفاظ در کارهای استاد همانند کلماتی چون «باده»، «نگار» و «شراب» در اشعار خیام است که معانی عرفانی دارند. هرچند برخی از کارشناسان و منتقدان ادبی با استناد به این بیت از گرایش استاد به هنر آوانگارد و غزل پستمدرن سخن به میان آوردهاند! «هی نگو چرا دنبال منی، میدونی چرا؟ چون مال منی!» به راستی اولین چیزی که با شنیدن این مصرع، شنیدار ِ آدمی را نوازش می دهد واجآرایی هنرمندانه حرف «چ» است که خواهناخواه مخاطب را به یاد مصرع معروف «خیزید و خز آرید که هنگام خزان است» میاندازد!
«بازم شراره دلارو دیوونه کرده! مامانش موهاشو عروسکی شونه کرده!» و اما شاهبیت کار! جایی که با به کارگیری آرایه «حسن تعلیل»، علت جنون عالمیان مدل عروسکی موهای معشوق (شراره) بیان میشود. غرض از شراره در این مصرع همان شراره عشق است. آتشی که عاشق را از خامی به پختگی و از عقل به جنون میرساند. آتشی که حضرت مولانا آن را دلیل نوای سوزناک نی میداند: «آتش عشق است کَاندَر نِی فُتاد»! اما آرایهای که در این بیت بیش از بقیه چشمنوازی میکند، ایهام کلمه «موهاشو» در مصرع دوم است که مخاطب را به یاد طنز دوپهلو و رندانه حضرت حافظ میاندازد. ضمیر «ش» در این کلمه به چه کسی برمیگردد؟ شراره یا مادر شراره؟ مادر شراره موهای شراره را عروسکی شانه کرده است و یا موهای خودش را؟ «رنگ چشای شراره قشنگ و نازه ، شراره چه آسون دلشو به من میبازه!» و حسن ختام این شاهکار موزیکال که در حین شادی اشکی بیبدیل را روانه چشم مخاطب میکند. حسن ختامی که نه همچون قصه لیلی و مجنون حکایت از مرگِ عاشق و نه چون قصه شیرین و فرهاد حکایت از بیوفایی معشوق دارد؛ بلکه از دلباختگی معشوقه به عاشق خبر میدهد! آن هم به آسانی!»