يکشنبه ۰۲ دی ۱۴۰۳
جستجو
اختصاصی «فکرشهر»
مجتبی کوهکن*
کد خبر: ۲۰۰۰۰۰۳
دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۲ - ۲۳:۱۳

ای دوست به غیر از تو مرا یار نباشد

غیر از تو مرا دلبر و دلدار نباشد

مردم همه دانند که من یار تو هستم

ای خوب ترین حاجت گفتار نباشد

بیزار نگردم ز تو ای دوست به هر جور

که آن یار که بیزار شود یار نباشد

جز روی سپید تو و آن زلف سیاهت

اندر نظرم صبح و شب تار نباشد

امشب همه آرام گرفتند و نگارا

جز چشم من و بخت تو بیدار نباشد

چشمم بود ای دوست به دیدار تو شایق

هرچند که او لایق دیدار نباشد

گر تیغ به فرق من بیچاره گذاری

لطف است و بدان باعث آزار نباشد

خواهم سر و جان را همه در پای تو ریزم

هرچند که اینها همه بسیار نباشد

فرهادم و درمان و دوای من بیمار

جز آن لب شیرین شکربار نباشد

خواهم به کنار من دلخسته همیشه

ای یار شما باشی و اغیار نباشد

خواهم که بیایی و شوی یار من زار

اما چو نخواهی ز من اصرار نباشد.

*شاعر

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر