فکرشهر: صبحگاه مثل همیشه برگزار شد، که ناگهان همهمه ای مدرسه را فرا گرفت. خبر از نیامد معلم ادبیات بود .ولی این بار هیچ دانش آموزی از نیامدن معلم خوشحال نبود. اشک بود و بهت .
\n\n
آیا واقعیت دارد ؟
\n\n
بله واقعیت داشت، دیگر "آقای باباعلی" با لبخند وارد کلاس نمی شود ، دیگر طنین خوش آهنگ شعر شنیده نمی شود. دیگر فردوسی و نظامی و سعدی برایمان معنی ندارد.
\n\n
اشک میریزم برای باغچه بر پریوش های خیس طاقچه^1
\nهجرت گیلاس را از خانه ام غربت محبوبه ها از لانه ام
\nچشم هر آیینه بارانی شده حجله ی یاران چراغانی شده
\nتاج و تخت و نور ما از دست رفت صد فغان "منصور" ما از دست رفت
\nیار فرهنگی خوش فرهنگ ما بر سر ملک هنر سرهنگ ما
\n\n
آقا اجازه، چه کسی تو را به شوم ترین شب شعر زندگیت خواند؟ آقا اجازه، چه کسی در فلق خانه ید وست را به تو نشانداد؟آقااجازه،چگونهآنقلبپرازمهرایستاد؟ ما چگونه در روز معلم بجای جشن گرفتن و گل دادن به معلم عزیزمان باید گل بر مزارش بگزاریم؟ ما چگونه فراموش کنیم آن همه عشق، آن همه خوبی ، آن همه احساس، دل کندن از معلمی که مثل شمع آب شد و ادب آموخت، مهرآموخت و انسانیت آموخت، سخت است. فراموش کردن لبخند تو ممکن نیست.
\n\n
\n\n
امروز که روز توست کجایی معلمم؟؟^1
\nمنصور! سور توست، می آیی معلمم؟؟
\nتکلیف من و مشق پراز گریه ام ببین
\nتکلیف چیست اگر نیایی معلمم ؟؟
\n\n
دانش آموزان مدرسه تیزهوشان زنده یاد کردی برازجان با حضور بر مزار معلم تازه از دنیا رفته خود مرحوم منصور باباعلی و نثار گل و قرائت فاتحه ، روز معلم را گرامی داشتند.
\n\n
عزیز رفته به عرش خدا ، خدا حافظ بگو چگونه بگویم تو را خدا حافظ^2
\nهمیشه رفتن مردان عجیب سنگین است سبک تومی روی اما کجا ؟ خدا حافظ
\nتو رفته ای و کمرها شکسته می گردیم که خاک بر سر این لحظه ها خدا حافظ
\nچقدر دست تو را من هنوز محتاجم ولی چگونه تو کردی رها خدا حافظ
\nندیده بودمت هرگز چنین غرورآمیز ندیده بوده امت بی وفا خدا حافظ
\nبگو بگو که دوباره دوباره می آیی به عشق وعده دیدار تا ... خدا حافظ
\nبرو مسافر نازم سفر بخیر اما مخواه صبر و تحمل زما خدا حافظ
\n\n
\n 1. شعر از سرکار خانم شاه حسینی
\n 2. شعر از جناب آقای قلی زاده
\n\n
\n\n
\n\n
\n\n
\n\n
\n