فکرشهر: بین شعارهای نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری و گرایش سیاسی - اجتماعی آنها رابطهای مستقیم وجود دارد؛ یا بهتر است بگوییم منطقاً باید رابطهای وجود داشته باشد. یافتن رابطه مستقیم بین شعارها و گرایشها البته دو پیششرط دارد: یک اینکه شعارها صادقانه و نه ریاکارانه و عوامفریبانه ارایه شده باشد. دو اینکه تمام شعارهای هر نامزد درباره مجموعه مسائل و مشکلات جامعه مدنظر قرار گیرد.
به گزارش فکرشهر، روزنامه «شهروند» افزوده است: این دو نکته یعنی «باور یا ناباوری نامزدها به شعارها» و «ضرورت جامعنگری به شعارهای نامزدها» از آن جهت اهمیت دارد که در تبلیغات انتخاباتی این دوره ریاستجمهوری برخی نامزدها تلاش کردند تا فهرست شعارها و حتی تاکتیکها و تکنیکهای تبلیغاتی خود را از گذشته و از دیگران کپی و الگوبرداری کنند، بیآنکه به بستر و زمینه تاریخی و اجتماعی شعارها و اقدامهای سیاسی توجه داشته باشند.
استفاده بدلی از گفتمان، شیوهها و عناصری که در مبارزات انتخاباتی پیشین موثر و موفق ارزیابی شده بودند، در این دوره به شکلی کمیک و خندهدار رواج یافت. تشبه به مولفههای گفتمان اصلاحات و بهرهگرفتن از عناصر گرافیکی (نمادها، نشانهها، رنگ) منتسب به جریان اصلاحات در کارهای تبلیغاتی، در سناریوی انتخاباتی برخی ستادها، نقش ویژهای داشته است. همچنین این دسته از نامزدها با برجستهسازی شعارهای اقتصادی و کمتوجهی به سایر مسائل و مشکلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تلاش داشته و دارند تا از مواجهه آشکار و عریان مردم و آشنایی دقیقشان با زوایای دیدگاههای آنها پرهیز کنند.
با این حال، زیاد نباید نگران ابهام در معادله شعارها = گرایشها بود. زیرا اگر در شعار بتوان تشبّهطلبی کرد، در گرایشها این امر امکانپذیر نیست. شعاردادنها مقطعی و کوتاهمدت است، اما گرایشها معرف دوره زندگی افراد تاکنون است. گرایشها از هویت و شخصیت افراد که طی مدتی طولانی شکلگرفته است، حکایت دارد. مردم هم عموما در قضاوت و داوری خود از نامزدها به گرایشها نظر میکنند که آمیزهای از سوابق و عملکرد افراد، وابستگیها و تعلقات و نوع روابط و نشست و برخاست افراد با محافل و نهادهای سیاسی- اقتصادی است.
در فضای سیاسی اجتماعی امروز ایران دو گرایش عمده اصلاحطلب و اصولگرا در برابر هم قرار دارند. طبیعی است که درون این دو جریان با طیفی از خردهگرایش و گروهبندی از تندروها و میانهروها روبهرو هستیم. دیدگاهها، رویکردها و مواضع این دو گرایش در زمینه موضوعات اقتصادی - سیاسی - اجتماعی و فرهنگی کم و بیش روشن و مشخص است. به عبارت دیگر ارزشهایی که مبنا و راهنمای عمل هر یک از این دو جریان قرار میگیرد، معلوم و در عین حال متمایز است. قانونگرایی، عدالتطلبی، مردمسالاری، آزادیهای مدنی (آزادی بیان، آزادی مطبوعات و رسانه، آزادی تحزب، آزادی اجتماعات و...)، حقوق شهروندی برابر نهادهایی دارد از قبیل قانونگریزی، نابرابری، اقتدارطلبی، بیاعتقادی به آزادی و... .
بخشهای زیادی از جامعه، نامزدها را با توجه به نسبت آنها با این ارزشها و اینکه در دوران مسئولیتهای پیشینی، آنها چگونه عمل کرده و به این ارزشها چه میزان متعهد و پایبند بودهاند، مینگرند. نامزدی که یک پروژه تحقیقاتی صنعتی را طی دو دهه به سرانجام نرسانده باشد، نامزدی که در برابر انتقادها و اعتراضهای دانشجویی موضع سرکوب اتخاذ کرده باشد یا نامزدی که در حوزه مسئولیت خود در مبارزه با فساد قاطع عمل نکرده باشد، از اینها بگذریم؛ نامزدهایی که مشکلات و مطالبات اجتماعی را به خواستههای صرفا اقتصادی تقلیل میدهند و از مطالبات سیاسی - اجتماعی جوانان، زنان، هنرمندان، نخبگان و سایر اقشار اجتماعی سخنی نمیگویند و برنامهای برای حل مشکلات آنها ارایه نمیدهند، محبوبیتی برایشان ایجاد نمیشود.
باید توجه داشت که مردم به پشتِ ظاهر شعارها و گفتارها نیز توجه میکنند. این آموزه که در مقام ارزیابی هویت و شخصیت افراد: بنگرید چه کسی سخن میگوید و نه اینکه چه چیزی میگوید، راهنمای شناخت حق از باطل از جانب مردم است.
جریان اصولگرا که در انتخابات اخیر میپنداشت با الگوبرداری از شعارها و راهبردهای گذشته میتواند پیروز انتخابات باشد، اینک با توجه به نتایج نظرسنجیها و ارزیابیهای عمومی که وضعیتی متفاوت را تصویر میکند، به این جمعبندی رسیده است که باید با نامزد واحدی به ادامه رقابت بپردازد؛ اما بررسیهای اجتماعی و نتایج انتخابات سال ٩٤ نشان میدهد که نسبت تمایل اصلاحطلبانه به گرایش اصولگرایی در جامعه ایران دو به یک است. این وضع قاعدتا شانس پیروزی نامزدهای منتسب به جریان اصلاحطلب را افزایش میدهد. به همین دلیل انصراف و کنارهگیری نامزدهای اصولگرا به نفع یک نامزد محوری، قاعدتا نمیتواند تغییری در آرایش نیروها و آرا ایجاد کند.
بنابراین باید منتظر ماند تا ببینیم آیا با تشبّه به گفتمان دیگران و بهرهبردن از راهبرد نامزد واحد میتوان به نتیجه رسید، یا نه؟