فکرشهر: با عرض تسلیت به مناسبت سالگرد فرا رسیدن ایام شهادت مظلومانه امام صادق (ع) بنیانگذار مذهب خردگرای شیعه جعفری، آنچه قبل از ورود به بحث چرایی و چگونگی شکل گیری جنبش اصلاحات در ایران اسلامی، باید مقدمتا و به شکل اضطراری به آن پرداخت و بزرگ ترین خطری است که در این برهه حساس تاریخی، استقلال ایران، تمامیت ارضی، امنیت ملی و کیان نظام برخاسته از انقلاب رهایی بخش ملت ایران را تهدید می کند، امام (ره) ستیزی و امام(ره) زدایی از فرهنگ انقلاب اسلامی است. زیرا انقلاب و نظام بدون امام (ره) به مثابه جسم بی سراست و جسم بی سرهرقدرهم که فربه شده باشد، در اندک زمانی فاسد، گندیده و از حیز انتفاع ساقط خواهد شد.
اینکه، این تئوری نحس امام (ره) زدایی چرا، چگونه و از کجا سرچشمه می گیرد، از موارد مهمی است که باید برای نسل جوان پاک و بی آلایش امروز، کالبد شکافی شده تا دندان طمع بی حاصل منادیان امام (ره) زدایی به نسل جوان از بیخ و بن کشیده و مانع ایجاد یاس و سرخوردگی و احساس تنهایی این نسل به عنوان موتور محرکه توسعه و تعالی کشور شود.
پیروزی انقلاب اسلامی و رهایی ملت ایران از یوغ استبداد سلطنت موروثی از یک سو و دست رد به سینه جهانخواران شرق و غرب که قرن ها سرزمین آریایی های مسلمان را تیول خود می دانستند، بی شک مرهون پیوند صادقانه امام خمینی رحمه الله علیه با نسل جوان ایرانی بود و از استحکام این پیوند، همین بس که وقتی سرزمین ما مورد تعرض اجنبی واقع می شود، تنها با یک فرمان امام (ره)، چنان شوری در نسل جوان ایجاد می شود که با دست خالی به مقابله با مدرن ترین سلاح های روز جهانخواران می پردازند و چنان حماسه ای می آفرینند که همواره بر تارک تاریخ ایران خواهد درخشید. جوانان ایران زمین به رهبری پیر و مراد خویش برای اولین بار لااقل در سیصد سال اخیر، مانع جابجایی مرزهای قوم آریایی ساکن فلات ایران شدند و این نبود جز با همت و صداقت یک رهبر دینی راستگو و پیوند مستحکم وی با نسل جوان کشور.
اما سرچشمه های هجمه تمام عیار امروزی علیه امام خمینی (ره)
حضرت امام رحمه الله علیه، در آغاز نهضت اسلامی با چند مانع روبرو بود که هر یک کافی بود تا هر صاحب اندیشه ای هرچند قوی را زمین گیر نماید. اولین، سرسخت ترین و موجه ترین مخالفان امام (ره) درحوزه های علمیه بودند که تحت سازماندهی دربار و ساواک درلباس پاسداری و حراست از دین به مقابله تمام عیارعلیه امام می پرداختند، که گواه صدق این مدعا تنها بخشی از درددل های آن عزیز سفر کرده است که در منشور روحانیت، اثر جاویدان وی به شرح زیر می آید:
«روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزههای علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عدهای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظهای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروّج اسلام امریکاییاند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعی ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟ استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود، یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شان فقیه و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد، یقینا روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز، ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! عدهای مقدسنمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است.
وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست «و» حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسهای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه میرفت، متدینتر بود. یادگرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بهشمار میرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود. علمای دین باور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامیمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایههای تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و سادهلوحان بیسواد، عده ای کمر همت بستهاند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتهاند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد درصد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهای مقدسنماها از میدان به در میرفت، ترویج تفکر شاه، سایه خداست و یا با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراهکننده حکومت قبل از ظهور امام زمان - علیه السلام - باطل است و هزاران إن قُلت دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت، تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود.
علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک میشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15خرداد42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مینمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدسمآبی و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید. در آن زمان روزی نبود که حادثهای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه، به شایعات و تهمتها متوسل شدند؛ حتی نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند، میدادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون میگریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی میخواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدهای روحانی مقدسنمای ناآگاه یا بازیخورده و عدهای وابسته که چهرهشان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مینمودند. آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانینما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین - علیه السلام - که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بیش از این تلخ نکنم.
ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدسمآبی و دینفروشی عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاستبازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمیدادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز، با هماهنگی چپیها و سلطنتطلبان و تجزیهطلبان کردستان تنها یک نمونه است که میتوانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند، ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوایشان ساخت. دستهای دیگر از روحانینماهایی که قبل از انقلاب، دین را از سیاست جدا میدانستند و سر به آستانه دربار میساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدسنماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز میگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروبفروشی و فساد و فحشاء و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفید و راهگشا میدانستند، امروز از اینکه در گوشهای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ میدهد، فریاد وا اسلاما سر میدهند!
دیروز حجتیهای ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند! ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند! راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدسنماهای متحجر و بیشعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست؛ و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است. از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژهای به دست دشمنان کار آسانی نیست.»
یکی از سرچشمه های امام ستیزی امروز همین افعی های خوش خط و خال آرمیده در حوزه های علمیه هستند که شوربختانه تا حدی هم موفق به نفوذ در بدنه نظام اسلامی شده اند و تمام توان خود را در انتقام گیری از یاران و شاگردان دست پرورده امام راحل به کار گرفته اند. زیرا نیک می دانند که بدون حذف و زمین گیر کردن و خانه نشین نمودن یاران امام، هرگز موفق به تکمیل پروژه امام زدایی خود نخواهند شد.
دومین گروه پیگیر پروژه امام زدایی، مارکسیست هایی هستند که وقوع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) را مانع تکمیل پروژه تحویل تمام و کمال کلید کشور به سرزمین موعود خود یعنی روسیه می دانند. که امروزه حزب توده به عنوان جلودار این تفکر در عرصه اجتماعی ما به شکلی آرام و تا حدی نامرئی فعال است.
گروه سوم معجونی از سلطنت طلبان، بازماندگان منافقین، بخشی از ملی گراها و...، هستند که با نفوذ آرام و بی سر و صدا به بدنه جریان های اصلاح طلب و اصولگرا و در نهایت به بدنه نظام با کیاست و سیاست، با تغییر چهره، بستر امام زدایی را فراهم می نمایند.
برای نمونه برخی تحرکات ضد اصلاحات اما در لباس و چهره اصلاحی در روزهای اخیر در استان خودمان را مشاهده می کنیم که با ظرافت خاصی جنبش اصلاحات را امتداد نهضت آزادی معرفی و فریاد وااصلاحاتا سر داده اند و با بهره برداری از آرمانخواهی، صداقت و سلامت نسل جوان، جمعی از این عزیزان را هم پیرامون خود جمع کرده اند که کم ترین تبعات چنین تحرکات مرموزی می تواند موارد زیر باشد:
1- با انتصاب جمعی از جوانان فرهیخته، فعال، پاک و بی آلایش اصلاح طلب در استان به نهضت آزادی، بدون ذکر نام این تشکل سیاسی و تنها با ذکر نام مرحوم مهندس بازرگان رحمه الله علیه، با مسئله دار کردن آنان، مانع رشد و شکوفایی این قشر فعال اجتماعی در آینده مدیریت اجرائی استان شوند.
2- ایجاد انشقاق و افتراق در جبهه اصلاحات و قرار دادن بخشی از جوانان در مقابل جبهه فراگیر اصلاحات، عملا بخشی از توان تاثیر گذاری این جبهه را مستهلک نمایند.
3- فراهم آوردن فضا برای رقیب ( اصولگرایان) تا با نواختن در بوق تخریب خود این تحرکات را به عنوان سندی دال بر انحراف جبهه اصلاحات از خط امام و گرفتن زاویه با انقلاب و نظام معرفی نمایند.
که در اینجا لازم است که تعزیه گردانان این سناریو به پیامدهای چنین تحرکاتی بیشتر بیندیشند.
تا اینجای کار فرض بر اقدامی از سر ناآگاهی است. لاکن در صورت اصرار و تداوم، باید خود را پذیرای تبعات ویرانگر چنین اعمالی بنمایند. روی این سخن بیش از آنکه متوجه مجریان چنین پروژه هایی باشد، متوجه بانیان و طراحان آن است.
آنچه آمد به منزله نادیده گرفتن مبارزات نهضت آزادی با استبداد ستمشاهی و تایید بایکوت نحله های فکری از قبیل این جریان فکری به رهبری مرحوم مهندس بازرگان که به رغم گرفتن زاویه با امام راحل (ره) و انقلاب، پس از پیروزی، هرگز سراغ خشونت نرفتند، نیست؛ لاکن مصادره به مطلوب جنبش خط امامی اصلاحات را عملی ناپسند، مذموم و غیر اخلاقی می دانیم.
و اما سیر تکوین جنبش اصلاحات در انقلاب اسلامی که در خرداد هفتاد و شش منتج به نتیجه شد و طی چند سال اخیر به اوج بالندگی رسیده، به شرح زیر است:
همانگونه که در صدر آمد سه گروه با رهبری بلامنازع امام خمینی (ره) از آغازین روزهای انقلاب و حتی قبل از پیروزی به مقابله برخاستند که این مقابله با پیروزی انقلاب و اوج گیری نهضت اسلامی تا حد زیادی فروکش کرد و به اغما رفت. لاکن آتش زیر خاکستری بود تا در صورت فراهم آمدن فضای لازم، دوباره شعله ور شود که درگذشت امام رحمه الله علیه تا حد زیادی چنین فرصتی را فراهم ساخت. هرچند انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای که از شاگردان و نزدیکان امام بود به عنوان جانشین رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی تا حد زیادی مانع فوران آتشفشان خشم مغضوبین ملت، علیه امام و انقلاب و ملت شد، لاکن تغییر شرایط جهانی و منطقه ای از یک سو و شیوع و ترویج دنیاگرایی آلوده در برهه ای از انقلاب که دوران سازندگی لقب گرفت، با تعمیق شکاف طبقاتی باز مانده از عصر پهلوی ها، که منجر به نارضایتی عمومی توده های گود نشین جامعه از مسئولین نظام شد، فرصت آغاز دوباره فعالیت جریان های سه گانه پیش گفته، تحت فازی نوین و با لعاب و نقابی نو، جهت مخالفت با امام و یاران صدیقش را فراهم ساخت و تا جایی گسترش یافت که در سال هشتاد و چهار، موفق به تسخیر بخشی از حاکمیت نظام اسلامی شدند و طی هشت سال تمام توان خود را جهت مایوس سازی ملت از توان انقلاب امام و ملت در اداره بهینه جامعه و ایجاد رفاه اجتماعی بکار بستند؛ و کار را به جایی کشاندند که امروزه حمله به امام نه تنها تبعاتی در پی ندارد، بلکه تا حدودی فضیلت محسوب می شود؛ که اگر به آن توجه نشود، عملا به منزله باز کردن گوش ها بر سوت پایان قطار انقلاب است.
لاکن از این سو نیز یاران امام (ره) که شاهد آغاز فعالیت دوباره امام ستیزان بودند، در اوج غربت و تنهایی بیکار ننشسته و یک تنه با کم ترین امکانات به مقابله با جریان های سه گانه که امروز به وحدت رسیده و در یک جبهه و به عنوان ید واحده، تخریب امام را سرلوحه کارهای خود قرار داده بودند، پرداختند.
در این دوران غربت، که یاران امام از کم ترین امکانات نیز محروم بودند، با ایجاد ارتباط مجدد با نسل جوان و تبیین خطرات امام زدایی از جامعه و تبعات شوم سیطره مطلق مخالفان امام و جمهوریت نظام بر سپهر سیاسی جامعه، جنبشی آرام و خاموش را راهبری کردند. این جنبش که راهبری گروه های شش گانه خط امام فعالیت می کرد، در قالب اتحاد تشکل های کوچک سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، خانه کارگر، انجمن اسلامی معلمان، انجمن اسلامی مهندسان، انجمن اسلامی جامعه پزشکان و به محوریت مجمع روحانیون مبارز به سازماندهی مجدد نیروهای خط امام در سطح کشور پرداخت و با تیز بینی همیشگی، دانشگاه ها را به درستی به عنوان بهترین بستر فعالیت های سیاسی انتخاب نمود و بر آن متمرکز شدند که نقش انجمن های اسلامی دانشجویان به محوریت دفتر تحکیم وحدت در فراهم آوری حضور اعضای تشکل های شش گانه خط امامی در محافل دانشگاهی و گفتگوی رو در رو با دانشجویان انصافا بی بدیل بود.
در تداوم همین ارتباطات تنگاتنگ نیروهای خط امام با دانشگاه، در عرصه اجتماع نیز یاران امام در سطح کشور بیکار ننشسته و با دعوت از نیروهای زبده و کارآزموده گروه های شش گانه خط امام و باز کردن پای آنان در محافل عمومی و مساجد و منابر، بستر اجتماعی جنبش اصلاحات را فراهم می نمودند و این تلاش ها به طور مستمر تا خرداد سال هفتاد و شش ادامه داشت تا اینکه منجر به خلق حماسه دوم خرداد گردید و نیروهای خط امام بار دیگر با حمایت از یکی از شاگردان و دست پروردگان امام راحل، به نام سید محبوب خاتمی عزیز، به عرصه قدرت بازگشتند. لاکن آن جدال امام ستیزان با نیروهای خط امام که اینک در قالب جنبش فراگیر اصلاحات فعالیت می کردند، هر روز شعله ورتر می شد که تا امروز نیز شاهد آنیم.
پس القای این که جنبش اصلاحات، تداوم نهضت آزادی است، کمال بی انصافی، تحریف تاریخ و بزرگ ترین تقلب تاریخی معاصر به شمار می آید. جنبش اصلاحات تداوم اندیشه اصلاحی امام خمینی (ره) می باشد. امامی که نهضت خود را با حمایت کوخ نشینان آغاز نمود و تا آخرین روز حیات پربرکت خود در کنار آنان ماند و بر بودن در کنار کوخ نشینان افتخار می نمود.
فرازی از خوی کوخ نشینی امام راحل را زینت بخش پایان مطلب می نمایم.:
«...خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسوولین کشور ما پشت کردن به دفاع از محرومین و رو آوردن به حمایت از سرمایه دارها گردد و اغنیا و ثروتمندان از اعتبار و عنایت بیشتری برخوردار شوند. معاذالله که این با سیره و روش انبیا و امیرالمؤمنین و ائمه معصومین - علیهم السلام - سازگار نیست...» ( صحیفه امام ج 20 ص 341 )
*رئیس شورای هماهنگی جبهه اصلاحات استان بوشهر