دیدارهای منظم دکتر حسن روحانی در مقام رئیس جمهوری با دو جناح سیاسی بزرگ کشور در تاریخ جمهوری اسلامی بیسابقه و طلیعه یک نظم سیاسی جدید است. در واقع هیچ رئیس جمهوری به اندازه روحانی برای دیدار با جناحها و جبههها و احزاب سیاسی شخصاً وقت نگذاشته است. روحانی بجز یک دیدار آغازین با شورای مشورتی اصلاحطلبان در بدو پیروزی، تاکنون دو دیدار با جمعی از اصلاحطلبان به صفت جناحی و حزبیشان داشته و عین این دو جلسه با اصولگرایان هم انجام شده است.
از جلسات اصولگرایان خبر ندارم، اما در جلسات اصلاحطلبان رئیس جمهوری به عنوان یک شنونده هوشمند نقدها و نظرها ظاهر شده و بیش از آنکه گوینده باشد شنونده بوده است. در واپسین جلسه افطاری اصلاحطلبان اما روحانی به نکتهای کلیدی اشاره کرده که نوید بخش همان نظم سیاسی جدیدی است که در آغاز به آن اشاره شد.
روحانی گفت که شرط مشارکت سیاسی، رقابت سیاسی است و هدف او از برگزاری این جلسات هم تثبیت همین معناست، چه ما نمیتوانیم برای رضایت این یا آن جناح سیاسی، «قدرت ملی» را تجزیه کنیم و نیمی از آن را به این یا آن جناح بدهیم، بلکه باید قواعد رقابت سالم را تثبیت کنیم و ضمن حفظ حقوق اقلیت، رأی اکثریتی را که در یک انتخابات رقابتی به دست میآید، بپذیریم.
در سخن و رفتار سیاسی روحانی، نکته ظریفی مستور است که نیازمند توضیحی دقیق است: شاید گروهی بگویند چون روحانی جناحی ندارد در پی دلبری از جناحین است و چون میخواهد تعادل میان جناحین را برقرار کند، این هفته اصولگرایان و هفته بعد اصلاحطلبان را دعوت میکند. در واقع به تعبیر عوامانه یکی به نعل میزند و یکی به میخ !…
این خردهگیری البته ناشی از عدم درک رفتار سیاسی روحانی است. واقعیت این است که روحانی با درک ضعف بزرگ نظم سیاسی موجود درصدد آن است که از فراز جناحین موجود یک نظم جناحی و حزبی برقرار کند. او برخلاف رؤسای جمهوری دیگر ایران یک چهره جناحی نیست، همین بس که روحانی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز است و این تشکیلات در انتخابات ۱۳۹۲از او حمایت نکرد و در برابر، مجمع روحانیون مبارز از روحانی حمایت کرد! در عین حال روحانی یک چهره ضد حزبی هم نیست و همچون رئیس دولت سابق نمیگوید که احزاب سیاسی باندهای قدرتند و عوامالناس اساس دولتند و حزب بد است و جناح بیمعنی است و سیاست در خیابان است و… همین که روحانی برای جناحین وقت میگذارد، نشانه نگریختن او از احزاب است. مهمتر آنکه روحانی خود در پی ساختن یک جناح تازه هم نیست. متأسفانه هرکس در این کشور به قدرتی میرسد فکر میکند باید حزبی، جناحی و جبههای بسازد. روحانی پدر خوانده هیچ جناح تازهای نیست. (گرچه قبلاً در راهاندازی حزب اعتدال و توسعه نقش داشته اما هرگز نمیتوان گفت دولت یازدهم دولت حزب اعتدال و توسعه است یا این حزب در این یک ساله به رشد فوق العادهای رسیده است) روحانی به علت موقعیت میانه خود میخواهد به جای حزبسازی نظام حزبی بسازد. اما نظام حزبی چیست؟ و به چه کار ما میآید؟
هر دموکراسی تثبیت شده و توسعه یافتهای میان ثبات و تغییر و میان حکومت عامه و حکومت خواص، تودهها و نخبگان، رابطهای سازمان یافته برقرار میکند. اساس دموکراسی بر موقتی بودن دولت و تداول قدرت است. اما تداول بیرویه و انقطاع مطلق ادوار دولت به تضعیف قدرت ملی میانجامد و در دولت – ملتهای مدرن، اقتدار ملی اساس حاکمیت است. یک دموکراسی ضعیف مقدمه یک دیکتاتوری قوی است و چون نخستین نیاز انسان و انتظار او از نهاد دولت و اصولاً فلسفه تأسیس دولت حفظ امنیت است، همیشه این خطر در راه دموکراسیهای ضعیف هست که به دیکتاتوری بدل شوند. چاره کار اما نه هدم آزادی و استقرار استبداد که ایجاد «دموکراسیهای مقتدر» است. دموکراسی مقتدر نظامی است که ضمن به رسمیت شناختن تداول قدرت و پیشبینیناپذیری انتخابات و فراهم آوردن زمینه رشد استعدادهای تازه در عرصه عمومی و سیاسی، مانع از به قدرت رسیدن عوامفریبان و بیشناسنامهها و بیعقبهها شود.
عرصه سیاست عرصه بازی نیست. هر کس بنا به استعداد خود حق دارد وارد باشگاههای سیاسی شود، آموزش ببیند، در عرصههای کوچکتر و کم ارتباط با سرنوشت ملی آزمون و خطا کند و سپس با رأی مردم به مدیریتهای میانی و عالی برسد.
یک شبه ره صد ساله را طی کردن یادآور حکومت همان مردی است که رئیس جمهوری سه بار سوگند خورد به آن عصر (۱۳۸۴-۱۳۹۲) برنمیگردیم! چون در همه دموکراسیهای دنیا مردم به جای افراد با افکار و احزاب دارای گفتمان و برنامه مواجهاند. در امریکا میان دموکراتها و جمهوریخواهان، در فرانسه میان سوسیالیستها و گلیستها، در بریتانیا میان کارگران و محافظهکاران، در هند میان سوسیالیستهای حزب کنگره و ناسیونالیستهای حزب باهارات، در ژاپن میان دموکراتها و لیبرالها و… انتخاب میکنند.
وجود نظام دو حزبی البته به معنای نفی قانونی و حقوقی نظم چند حزبی نیست. در همه این دموکراسیها احزاب متعدد وجود دارد و اصولاً نفی احزاب متعدد و حصر احزاب به دو گروه، همان اندازه غیردموکراتیک است که نظام تک حزبی. نظام دو حزبی یک نظم سیاسی است نه نظام حقوقی. یعنی به صورت طبیعی دو حزب بزرگتر و مقبولتر بر اثر توالی رأی ملت در انتخابات متعدد بالا میآیند و نظم دو حزبی را میسازند. احزاب کوچکتر هم با دست برداشتن از ایدهآلیسم به ائتلاف با یکی از دو حزب بزرگتر که ازنظر فکری یا اجتماعی به آنها نزدیکتر است میپردازد و حتی در آن ادغام میشود و به صورت یک فراکسیون درون جبههای درمیآید که سعی میکند با رقابت درون جبههای و درون گفتمانی بر برنامه آن حزب یا جبهه اثر بگذارد.
روحانی که خود براساس یک تصمیم و برنامه درون جبههای اصلاحطلبان و نیز یاری برخی اصولگرایان معتدل به ریاست جمهوری رسیده، میخواهد این تجربه را فراتر از نتیجه آن تثبیت کند. در واقع نامزدی روحانی محصول مشورت او با آیتالله هاشمی رفسنجانی و حجتالاسلام ناطق نوری در حاشیه مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و رأی آوردن او پس از اثبات شایستگیهای فردی و ذکاوت شخصیاش در جلب توجه ملت، محصول حمایتهای آقایان هاشمی و خاتمی در عرصه عمومی و نقش مهم آقای ناطق نوری در پشت صحنه بود. رأی روحانی یک رأی اصیل برآمده از خرد و هوش سیاسی شخص روحانی، امیدسازی رهبری و اعتماد ملی به صندوق رأی و تدبیر اصلاحطلبان و اصولگرایان معتدل در ائتلاف بود. این اتحادی بیسابقه اما فقط بر سر روش است. ممکن است در نهایت در درون این روش حرکت سیاسی تکثری شرافتمندانه هم شکل بگیرد. چنان که در دوم خرداد۱۳۷۶خاتمی و ناطق با یکدیگر رقابت کردند اما پس از انتخابات از هم کینه به دل نگرفتند. ناطق نوری به خاتمی تبریک گفت و در مجلس با رئیس جمهوری همکاری کرد. حال فرض کنید در کشور ما دو جبهه – جناح – حزب بزرگ اصلاحطلب و اصولگرا به رهبری آقایان خاتمی و ناطق نوری شکل بگیرد و با هم رقابت کنند. یک حزب مثلاً الف و دیگری ب را نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰کند. با توجه به التزام این دو به انقلاب و نظام و قانون و اخلاق سیاسی محال است حوادث انتخابات سالهای ۸۴و ۸۸تکرار شود. به شرط آنکه حرمت آنان حفظ شود.
دکتر روحانی در جلسه ۱۸تیر با اصلاحطلبان در پاسخ به ابراز نگرانی اصلاحطلبان نکتهای گفت-که متأسفانه در خبرهای رسمی نیامد – روحانی از توهین به شخصیتهای ملی مانند آقایان هاشمی و خاتمی و ناطق ابراز تأسف و تألم کرد و آنان را سرمایه اجتماعی ملت و انقلاب خواند. چرا که این چهرههای ملی و دینی استوانههای ثبات جامعهاند.
هیچ دموکراسی استواری به رهبران سابق خود توهین نمیکند و خود را از تجربه آنان محروم نمیکند. روحانی در دیدار با اصلاحطلبان گفت به هنگام پیروزی با خدا عهد بسته که هیچ کاری را بدون مشورت با نخبگان و تمکین به اجماع آنان انجام ندهد. احزاب ملی و رهبران آنان در دموکراسیها سازمانهای مشاوره مدنی هستند. در همه جای جهان احزاب و رجال ملی را بنیان اتحاد ملی میدانند. ایران – در کنار ترکیه – تنها دولت خاورمیانه است که رئیس جمهوری سابق زنده و فعال در عرصه عمومی دارد که رأیاش در انتخابات اثر دارد، نه مانند دیکتاتوریهای تازه و استبدادهای کهنه که شاه زنده بر جای شاه مرده و رئیس جمهوری عزل شده یا اعدام شده در پی کودتا جای خود را به رئیس جمهوری تازه میدهد. در ایجاد چنین ثباتی احزاب سیاسی نقش محوری دارند.
همانگونه که احزاب سیاسی بزرگ اروپا و امریکا و آسیا به صورت عملی حفظ نظام سیاسی خود را برتر از حفظ اهداف جناحی خود میدانند. در چنین نظم سیاسی دموکراتیکی افرادی مانند رئیس سابق دولت، فاصله میان استانداری اردبیل و ریاست جمهوری ایران را نه در چند سال که در چند دهه باید طی کنند و در واقع با اقتدار جامعه سیاسی کار شورای نگهبان قانون اساسی در تشخیص صلاحیت رجال سیاسی – مذهبی هم سهلتر و کم هزینهتر میشود. از چنین نظمی است که گذشت ال گور از حق مسلماش در برابر جورج بوش یا ظهور باراک اوبامای کمتر شناخته شده در برابر هیلاری کلینتون آزمون پس داده درمیآید.
نظام حزبی مکمل ضروری نظام انتخاباتی و ستون فقرات دموکراسی است که آن را در برابر طوفان تغییر و تحول استوار میدارد. چپ و راست مهم نیست، این واژگان قراردادی و نسبیاند. از کشوری به کشوری و از فرهنگی به فرهنگی تغییر میکنند. هر کشوری باید جناحین خود را بیابد و روحانی آن را یافته و میخواهد این نظم را تثبیت کند. دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا در ایران امروز از صورت حلقه و فرقه به شکل جبهه و حزب در آمدهاند و ریشه اجتماعی دارند و مانند احزاب عصر پهلوی دوم حکومت ساخته نیستند که به طنز میگفتند: حزب ایران نوین پاینده باد، اندکی هم حزب مردم زنده باد!!!!!… ایران امروز یک جامعه سیاسی زنده دارد که در درون احزابش نسلهای تازهای در حال شکفتناند و روحانی بخوبی این رایحه را حس کرده است. اینگونه است که یک چهره غیر حزبی در عمل میتواند پایهگذار نظام حزبی در ایران شود. مردی که دوم خرداد دوم را آفرید میخواهد دوم خرداد را از استثنا به قاعده بدل کند، نه از آن رو که همواره خاتمیها و روحانیها رئیس جمهوری شوند بلکه از آن جهت که قاعده رقابت میان ناطقها و خاتمیها میان اصلاحطلبان و اصولگرایان تکرار شود. و معنای واقعی اعتدال سیاسی همین است. شاید سال آینده دیگر نیاز به دو افطاری جدا برای اصلاحطلبان و اصولگرایان نباشد و شاید هر دو جناح یک کارت دعوت دریافت کنند: کارت دعوت به جشن تکوین نظام حزبی تثبیت شدهای که رقابت سیاسی را برای همیشه تثبیت میکند. شاید آن روز معنای سوگند روحانی را بهتر درک کنیم: ولله، بالله، تالله سالهای ۸۴تا۹۲تکرار نخواهد شد.
منبع:فصل اعتدال