فکرشهر: «کارگران هم که ذیل مجموعه بزرگ مستضعفان قرار میگیرند ابتدا از ادبیات حذف شدند، بعد هم از سرود و ترانه و اگر دیر بجنبیم اندک اندک از حافظه فردی و جمعی ما حذف میشوند.»
به گزارش فکرشهر، سیدعبدالجواد موسوی در روزنامه اعتماد نوشت: «دست تو زخمی دست من پینه/ تو داس خشمی من پتک کینه/ بازو به بازو/ در فصل پیکار/ با خشم و کینه/ با پرچم کار. این سرود انقلابی یا ترانه هنوز هم خاطرهانگیزترین چیزی است که از مفهوم کارگر در ذهن داریم. در گوگل هم سرچ بدهید: سرودِ کارگر، همین آهنگ معروف بالا میآید؛ آهنگی که البته سالهای سال است پخش نمیشود. شاید به این دلیل که خوانندهاش در رسانههای آن طرف آبی حاضر میشود. شاید هم به دلیل آن که بعدها متولیان امور فرهنگی کشور متوجه شدند یا گمان کردند شعر این ترانه معروف زیادی رنگ و بوی کمونیستی دارد و بیش از آن که یادآور کارگر مومن و انقلابی باشد یادآور گروههای چپ و غیر اسلامی است. کلماتی مثل پیکار و کار و داس و پرچم و این حرفها هم این شائبهها را تقویت میکرد.
خب، محل نزاع دقیقا همین جاست. چرا نمیتوانیم بیآنکه در دامن چپ بغلتیم از مفاهیمی مثل کارگر بگوییم؟ چرا اصلا هر کس از مفاهیمی مثل عدالت و حقوق فرودستان سخن میگوید بلافاصله او را به چپ بودن متهم میکنیم؟ اصلا یکی بیاید به ما بگوید کارگر در کانتکست انقلابی و دینی چه جایگاهی دارد؟ یکی به ما بگوید آن که فرمود حقوق کارگر را پیش از آن که عرق بدنش خشک شود پرداخت کنید از چه منظری به کار و کارگر مینگریسته؟ مشکل اینجاست که ما از ترس آن که به دامن چپ درغلتیم بسیاری از مسائل و حقوق اولیه انسانی را به طاق نسیان سپردهایم و سخن گفتن درباره آنها را تعطیل کردهایم. حالا جز در روز کارگر آن هم فقط از سر رفع تکلیف سخنی در این باره به میان نمیآوریم. مستضعف را ابتدا به اقشار آسیبپذیر تقلیل دادیم و سپس برای همیشه به بایگانی تاریخ سپردیم. کارگران هم که ذیل مجموعه بزرگ مستضعفان قرار میگیرند ابتدا از ادبیات حذف شدند، بعد هم از سرود و ترانه و اگر دیر بجنبیم اندک اندک از حافظه فردی و جمعی ما حذف میشوند.»