فکرشهر: وقتی دوم خرداد شد، شفیع بالای ۴۰ سال سن داشت و چنان سنی مناسب تغییرات رادیکال نیست. هم از این رو بهرام شفیع در دهه ۹۰ هم که همچنان مجری برنامه ورزش و مردم بود، هیچوقت یقه هیچ مسئولی را بابت کاستیهای کارش در این یا آن عرصه ورزشی نگرفت.
به گزارش فکرشهر ، روزنامه اعتماد نوشت: «درگذشت نابهنگام و زودهنگام بهرام شفیع، یک بار دیگر این حقیقت ازلی و احتمالا ابدی را به همه یادآور شد که ما برای ماندن نیامدهایم. کل شیءٍ ذائقهالموت. بهرام شفیع در سن ۶۲ سالگی از دنیا رفت. او در اثر تحولات انقلابی جامعه ایران زود به عرصه رسید و اکنون که دستش از دنیا کوتاه شده، همه متولدین دهههای قبل از انقلاب، خاطرات زیادی از او دارند. شفیع ۳۷ سال از عمر ۶۲ سالهاش را مجری برنامه ورزش و مردم بود. برنامه ورزش و مردم مثل مجلات کیهان ورزشی و دنیای ورزش بود. یعنی دوره طلایی بلندی داشت ولی آن دوره سرانجام سرآمد.
مجلات کیهان ورزشی و دنیای ورزش تا پیش از انتشار و محبوبیت روزنامههای ورزشی در اواسط دهه ۷۰، مهمترین یا دست کم محبوبترین منابع خبری مردم ورزشدوست بودند. برنامه ورزش و مردم همچنین موقعیتی داشت. در دهه ۶۰، یکشنبهشبها که بهرام شفیع میآمد پشت تلویزیون، فوتبالدوستان منتظر بودند بخشهای رسمی و تشریفاتی برنامه سپری شود و نوبت به باشگاههای تهران برسد. چقدر برای جوانان آن دوره مهم بود که ورزش و مردم متن و حواشی بازیهای پرسپولیس و استقلال را پخش کند. لحظههای حساس بازی، تماشاگران، رختکن دو تیم، حرفهای علی پروین در رختکن. پس از این که نوبت باشگاههای تهران تمام میشد، چند بخش نه چندان جذاب دیگر در کار بود تا این که در آخرین قسمت برنامه، معمولا یکی از بازیهای مهم فوتبال اروپا پخش میشد. تماشای ۲۰دقیقه گزینش شده از بازی بارسلونا و رئال مادرید در پایان برنامه ورزش و مردم، در آن دوران بیفوتبالی غنیمت بزرگی بود. فوتبال ایران در دهه ۶۰ و حتی تا اواسط دهه ۷۰، گره خورده بود به نام شفیع. اما با آغاز عصر دوم خرداد، اهمیت ورزش و مردم هم رو به کاستی گذاشت. یعنی سیر نزولی بهرام شفیع و برنامه ورزش و مردم حتی قبل از روی کار آمدن عادل فردوسیپور و برنامه نود آغاز شد.
این که چرا چنین شد، علل زیادی دارد. یک علت اساسی، انتشار همان روزنامههای محبوب است. خبر ورزشی و ابرار ورزشی در کنار انبوهی از هفتهنامههای روزنامه مانند دهه هفتاد، نیاز مردم به برنامه ورزش و مردم را کم کرده بود. از طرف دیگر، خود شفیع هم متناسب با تحولات زمانه تغییر نکرد. او در نیمه دوم دهه هفتاد فرق چندانی با نیمه اول دهه ۶۰ نداشت؛ حال آن که در فاصله زمانی مذکور، جنگ تمام شده بود و عصر سازندگی از راه رسیده و به تاریخ پیوسته بود و جامعه ایران در عصر دوم خرداد به سر میبرد. در واقع بهرام شفیع بهروز نشد و کمکم عرصه را به جوانان واگذار کرد.
شفیع اگر چه محبوبیت چشمگیری نداشت ولی در زمره افراد مشهور نامحبوب هم قرار نداشت. همه تا حدی او را دوست داشتند ولی کسی شیفتهاش نبود. کسی هم بابت کارش در تلویزیون از او بیزار نبود. او گزارشگری متوسط بود که ویژگی اصلیاش صدای گرم و گیرا و عبارات و تکیهکلامهای خاصش بود. عباراتی که فیالبداهه میگفت، گاه عجیب و بیمعنا بودند و گاه عالی و دلنشین. مثلا در فینال جام باشگاههای اروپا در سال ۱۹۹۴، یکی از بازیکنان میلان در همان آغاز بازی شوت کرد و زوبیزارتا توپ را به راحتی مهار کرد، شفیع هم گفت: دستهای استادانه زوبیزارهتا! اما در پایان بازی ردهبندی جام جهانی ۲۰۰۲، که ترکیه ۳ بر ۲ کره جنوبی میزبان را شکست داد، وقتی هاکان شوکور، کاپیتان ترکیه بازیکنان دو تیم را به خط کرد و همگی دست در دست به سمت تماشاگران دو سوی استادیوم دویدند و جلوی آنها شیرجه زدند، شفیع گفت: رفاقتی دیدنی، پس از رقابتی دیدنی. جملهای دلنشین و درخشان در آن لحظه خاص. کسانی که سنشان به وقایع فوتبالی دهه ۶۰ قد میدهد، جام جهانی با گزارش شفیع را از سال ۱۹۸۶ به یاد دارند. در ۱۹۸۲ مجید وارث گزارشگر اصلی بازیهای جام جهانی بود. در ۱۹۸۶ مسابقات جام جهانی با تاخیر و معمولا خلاصهشده پخش میشد اما تماشای همان بازیها سخت دلنشین بود.
گزارش شفیع در بازی تاریخی برزیل و فرانسه، از این حیث به یادماندنی بود که شفیع طرفدار برزیل بود و امیر حاجرضایی- کارشناس برنامه - طرفدار فرانسه. شفیع حین گزارش بازی از دکتر سوکراتس و سایر برزیلیها تعریف میکرد و حاجرضایی هم حین تحلیل بازی در حال پخش جانب پلاتینی و یارانش را میگرفت. بیطرف نبودن حین گزارش بازی، یکی از ویژگیهای بهرام شفیع و سایر گزارشگران دهههای ۶۰ و ۷۰ بود.
البته این نقض بیطرفی در بازیهای مهم آشکار میشد. در برنامه مربوط به فینال جام جهانی ۱۹۹۸، شفیع گزارشگر بازی نبود ولی پس از اتمام مسابقه، از شکست برزیل مقابل فرانسه به وضوح ناراحت بود. در فینال ۱۹۹۴ هم شفیع و بهروان طرفدار برزیل بودند ولی در هواداری از دونگا و یارانش افراط نکردند. بیشترین افراط از این حیث، شاید مربوط به بازی پرسپولیس و استقلال در ۱۹ دی ۱۳۶۹ در جام باشگاههای تهران بود که شفیع و بهروان مشترکا بازی را گزارش میکردند و آن قدر جانب پرسپولیس را گرفتند که کیهان ورزشی کاریکاتور آنها را کشید که در حال گزارش بازی، دستزنان شعار میدادند: قرمزته! با این حال هواداری معمولا ملایم شفیع از این یا آن تیم محبوبش حین گزارش بازی، آزاردهنده نبود؛ چرا که خود شفیع دوستداشتنی بود با آن صدای گرم و گیرا.
ویژگی دیگر بهرام شفیع در مقام گزارشگر فوتبال، علاقه باورپذیرش به یکایک بازیکنان بزرگ بود. علاقهای آمیخته به احترام. برای او میشل پلاتینی و لوتار ماتیوس همانقدر محترم و محبوب بودند که زیکو و دکتر سوکراتس و دیگو مارادونا. در بازی خداحافظی میشل پلاتینی در ژانویه ۱۹۸۷، ژان ماری فاف که در نیمه دوم کنار پله نشسته بود، دائما رو به دوربین شوخی میکرد و پله را میخنداند و شفیع هم اعصابش خرد شده بود از «حرکات نهچندان بامزه ژان ماری فاف». جام ملتهای اروپا در سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۸ هم با گزارش بهرام شفیع در خاطر ما مانده است. درخشش پلاتینی در جام ۸۴، آن ضربه آزاد عجیبش به آرکونادا در فینال، ضربه سر گولیت به داسایف در فینال ۸۸ و آن شوت استثنایی فانباستن. همه و همه با صدا و گزارش شفیع. بهرام شفیع اگرچه با متر و معیارهای امروزی گزارشگر بسیار خوبی نبود اما با توجه به توان و بضاعت تلویزیون ایران در دهههای ۶۰ و ۷۰، گزارشگر مقبول و نسبتا محبوبی بود. اطلاعات او مثل فردوسیپور و میرزایی و سایر گزارشگران جوان امروزی، به روز نبود ولی هر چه بود، بار کار را به دوش میکشید و در بازیهای حساس، ۹۰ دقیقه دیدنی را برای بیننده رقم میزد.
مثلا زمانی که رود گولیت از میلان به سامپدوریا تبعید شده بود و گل انتقامیاش را وارد دروازه میلان کرد و سامپدوریا را به تیم پیروز میدان بدل کرد و شادی زایدالوصفی از خودش بروز داد، گزارش شفیع در شأن شادی گولیت بود. همانقدر دینامیک و دلنشین. آخرین گزارش شفیع در بازیهای جام جهانی، همان دیدار ردهبندی جام ۲۰۰۲ بود. آخرین باری هم که بازی پرسپولیس و استقلال را گزارش کرد، بهمن ماه ۱۳۸۲ بود که پس از سالها دوباره صدای شفیع را به عنوان گزارشگر این بازی شنیدیم.
او زیاد اهل انتقاد نبود. جوانیاش در دهه ۶۰ سپری شده بود. مجریان تلویزیونی در این دهه باید مسئولان را محترم میداشتند. با وزیدن نسیم دوم خرداد، کمکم پای انتقاد از مقامات و مسوولان به تلویزیون هم باز شد. مظهر اصلی این تحول، برنامه نود عادل فردوسیپور بوده است. اما وقتی دوم خرداد شد، شفیع بالای ۴۰ سال سن داشت و چنان سنی مناسب تغییرات رادیکال نیست. هم از این رو بهرام شفیع در دهه ۹۰ هم که همچنان مجری برنامه ورزش و مردم بود، هیچوقت یقه هیچ مسئولی را بابت کاستیهای کارش در این یا آن عرصه ورزشی نگرفت.
نشستهای او با مدیران و مقامات در برنامه ورزش مردم در همین دهه ۹۰، بیشتر شبیه گپ و گفتی دوستانه بود. جوانی شفیع در دهه ۶۰ سپری شده بود و طبعش هم ملایمتی داشت که با انتقاد و ستیزه و جدل جور درنمیآمد. هر چه بود، قصه به آخر رسید و اینک دیگر بهرام شفیع در میان ما نیست. او برای ما انبوهی از خاطرات فوتبالی و غیر فوتبالی بر جای گذاشت و رفت. از لحن سرشار از علاقهاش هنگام اسم بردن از احمدرضا عابدزاده و علیرضا سلیمانی گرفته تا حضورش در جبهههای جنگ برای اجرای برنامه ورزش و مردم، و هزار و یک چیز دیگر... .»