فکرشهر: پیش از ظهر روز سوم خرداد نیروهای عراقی در جای جای خرمشهر ایستادهاند و دستشان به علامت تسلیم بالاست. شهید صیاد شیرازی این منظره را با هلیکوپتر چنین توصیف کرده: «تا چشم من کار میکند تمام عراقیها در خیابانهای خرمشهر دستان خود را بالا بردهاند. نمیشد به اسیران عراقی بگوییم که شما فعلا در سنگر بروید که ما نیرو جمعآوری کنیم و بعدا شما را ببریم و بازداشت کنیم.»
به گزارش فکرشهر، روزنامه شرق نوشت: پاییز فصل ریختن و سوختن است. بهویژه اگر پاییز سال ۱۳۵۹ باشد. وقتی که بعد از ماهها مقاومت خرمشهر به دست بعثیها افتاد. باید دو سال میگذشت تا بهار دوباره به خرمشهر برگردد. صبح سوم خرداد ۱۳۶۱؛ روزی که خرمشهر به وطن بازگشت. بعد از ۳۵ روز جنگ بیوقفه در عملیاتی که «بیتالمقدس» نام داشت. بیتالمقدس با رمز «بسمالله القاسم الجبارین، یا علی ابنابیطالب» در دهم اردیبهشت آغاز شده بود و به فتح خرمشهر یا آن چه آن روزها بیشتر به آن شبیه بود، «خونینشهر» ختم میشد. این فتح نقطه عطفی در تاریخ جنگ هشتساله بود. همین است که بعد از گذشت قریب به چهار دهه هنوز میتوان دربارهاش گفت و نوشت.
از روزهای خونین فتح تا تغییر دکترین ایران در جنگ بعد از عملیات بیتالمقدس. همان نقطهای که هنوز هم محل بحث است و فرماندهان جنگ و مسئولان وقت همچنان درباره آن اظهارنظر میکنند. امسال بیانیهها در سالروز آزادسازی رنگوبوی دیگری داشت. رنگ اتحاد و اراده و مقاومت در مقابل فشارها و تهاجم خارجی. هنگامی که کشور تحت تحریمهای یکجانبه آمریکا است؛ آنچه وزیر خارجه «تروریسم اقتصادی» مینامد.
الی بیتالمقدس
دو سال از حضور بعثیها در خرمشهر گذشته بود؛ اتفاقی که به عراقیها در جنگ موقعیت برتری میبخشید. درست در نقطه مقابل بازپسگیری آن هم میتوانست موقعیت ایران را در جنگ تغییر دهد؛ چراکه در آن صورت این بصره بود که در خطر حملات ایران قرار میگرفت. به همین دلیل هم دیکتاتور عراق به آن نام «خاکریز بصره» داده بود. در این شرایط «بیتالمقدس» در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ آغاز شد. جای ایران و عراق در این عملیات عوض شده بود. آتش نیروهای ایران اینبار روی سر عراقیها میریخت که در حال مقاومت برای حفظ اشغال خرمشهر بودند. امیر سرتیپ «عبدالحسین مفید»، از فرماندهان ارتش، به «شرق» درباره هدف عملیات گفته بود: «هدفمان ورود به خرمشهر نبود…. ارتش عراق دو طرفش که کارون بود و قسمت شمالی و غربی را کاملاً محکم کرده بود؛ بنابراین ما آمدیم گلویش را بگیریم تا راه عقبروی را ببندیم و خرمشهر را کاملاً در محاصره بگیریم. ما جاده خرمشهر - شلمچه را گرفتیم. روز آخر، قرارگاه نصر، فتح و قدس وارد عمل شدند؛ اما نیرو کم داشتند که دو جیپ ارتشی و سپاهی از منطقه فتحالمبین آوردیم و بهعنوان قرارگاه فجر تشکیل دادیم و وارد عمل کردیم. تقریباً با چهار قرارگاه ادامه یافت؛ سپس منطقه را در حدود ۱۵ کیلومتر آزاد کردیم و خواهناخواه نیرویهای عراقی در خرمشهر تسلیم شدند».
چرا معطل هستید، وقت نداریم
شهید امیر سپهبد علی صیادشیرازی و سردار محسن رضایی فرماندهی مشترک عملیات را در قرارگاه کربلا برعهده داشتند. صیادشیرازی در خاطرات خود روزهای عملیات را اینطور توصیف کرده: «ما در دو مرحله برای آزادسازی خرمشهر تلاش کردیم؛ یک مرحلهاش موقع عبور از کنار خرمشهر بود که آمدیم حمله کنیم، دیدیم تلفات سنگین خواهیم داد. وضعیت را بررسی کردیم و عکس هوایی گرفتیم، دیدیم دشمن هرگونه مانعی که ممکن است- اعم از سیم خاردار، کانال، مینگذاری و… را به کار گرفته و ما اگر بخواهیم رزمندگان را از شمال خرمشهر وارد شهر کنیم، تلفات سنگینی خواهیم داد. از خیرش گذشتیم و از کنار خرمشهر عبور کردیم.»
او در خاطراتش درباره آخرین روزهای منتهی به فتح خرمشهر گفته بود: «پس از ۲۳ روز نبرد، حدود پنج هزار کیلومتر مربع از خاکمان آزاد شده بود. مردم از پشت جبهه زنگ میزدند، تماس میگرفتند که پس خرمشهر چه شد! همه منتظر آزادسازی خرمشهر بودند و نمیدانستند که چه بر ما میگذرد. حتی اگر یک روز هم در جبهه بودید، میفهمیدید که ۲۳ شبانهروز در معرض آتش بودن یعنی چه! ما به فرماندهان فشار آوردیم که به شلمچه بیایند و خط دشمن را قطع کنند. دوباره دو شب پشتِسرهم حمله کردیم. تلفات سنگینی به دشمن وارد کردیم؛ ولی برای قطعکردن دشمن موفق نشدیم و تلفاتی هم دادیم.»
شهید «صیاد شیرازی» نوشته: «شاید منطقیترین پیشنهادی که میشد در این شرایط داد، این بود که بگوییم دو ماه به ما فرصت بدهید تا خودمان را آماده کنیم و بعد حمله کنیم به خرمشهر…. بنده و فرماندهی کل محترم سپاه (محسن رضایی) نشستیم و روی طرحی کار کردیم و قرار شد من این فرمان را بهعنوان فرمان قرارگاه، به فرماندهان ابلاغ کنم. مقرر شد فرماندهان آن طرف جاده اهواز-خرمشهر در سنگری جمع شوند. همه جمع شدند، من سخنرانی و فرمان را ابلاغ کردم و تمام شد. دیدم همه فرماندهان به هم نگاه میکنند. سکوت پرمعنایی بود. حاج «احمد متوسلیان» گفت: جناب سرهنگ، ما پیشنهادهایی به شما داده بودیم. چرا به آنها توجهی نشد؟ و من گفتم: این فرمان فرماندهی قرارگاه است. او سرش را انداخت پایین. فهمیدم که قانع نشد. نفر بعد سردار شهید «حسین خرازی» بود که گفت: جناب سرهنگ چرا به منطق ما توجه نشده؟ و من دوباره حرفم را تکرار کردم. او هم قانع نشد. سومین نفر ارتشی از آب درآمد. استادی بود از دانشگاه فرماندهی و ستاد جنگ. خیلی مؤدبانه گفت: جناب سرهنگ ما به شما سه راهکار دادیم؛ اما در میان آنچه شما گفتید، هیچکدام از این راهکارها نبود. من به او گفتم: جناب سرهنگ، شما استاد هستید؛ مگر نمیدانید فرمانده در مقابل راهکارها یا یکی را انتخاب میکند یا هیچکدام را؟ اینطور جاها فرماندهی هم خیلی خطرناک میشود.
یکدفعه دیدم در آن صف آخر سردار سرتیپ «رحیم صفوی» دارد میخندد، بدون آنکه حرفی بزند. خندهاش هم مصنوعی بود. دیدم صحنه یکطور دیگر شد. یکدفعه «حاجاحمد (متوسلیان)» برگشت و گفت: چرا میخندی؟ مثل اینکه چیز دیگری میخواهی بگویی. «صفوی» گفت: معذرت میخواهم. سوءتفاهم نشود، اما ما تابع دستور هستیم. تا آمدم از او تشکر کنم، «حاجحسین (خرازی)» هم حرف او را تکرار کرد و من ناخودآگاه گفتم پس چرا معطل هستید، وقت نداریم.»
عبور از کرخه و کارون
از دهم اردیبهشت تا اول خردادماه، سه مرحله از عملیات انجام شد. در این سه مرحله بنا بر این بود که قرارگاه «قدس» با عبور از رودخانه کرخه در محور شمالی، قرارگاه «فتح» با عبور از رودخانه کارون و پیشروی به سمت جاده اهواز – خرمشهر در محور میانی و قرارگاه «نصر» با عبور از کارون و پیشروی به سمت خرمشهر در محور جنوبی به فرماندهی قرارگاه مرکزی کربلا، «خرمشهر» را محاصره کنند و در مرحله چهارم بازگرداندن خرمشهر به ایران. مرحله چهارم عملیات نهایتاً پس از سه روز جنگ بیامان در سوم خرداد با اخراج متجاوزان از خرمشهر پایان یافت. آن هم بعد از ۳۵ روز جنگ بیوقفه میان نیروهای ایران و عراق. در این بین خاطرات ژنرالهای عراقی هم که زیر بمباران بودند خواندنی است. «وفیق السامرایی»، رئیس اداره اطلاعات ارتش عراق در زمان جنگ، در کتاب خاطرات خود با نام «ویرانی دروازه شرقی» نوشته: «ساعت ۱۰ شب ۲۳ یا ۲۴ می ۱۹۸۲ (دوم یا سوم خرداد ۱۳۶۱) در فضای باز حوالی سد «الدامه» مستقر شدم. این سد با آغاز حمله ایرانیها، اساسیترین خط دفاعی خرمشهر بود. شاهد تیراندازیهای متقابل بودم. هنوز چیزی از شب نگذشته بود که تیراندازیها قطع شد. یقین کردم که مقاومت مدافعان در هم شکسته است و نیروهای ایرانی دیواره دفاعی سد را در هم شکستهاند و تا رسیدن به اروندرود، به پیشروی خود ادامه میدهند. خرمشهر و اطراف آن و نیروهای مدافع به محاصره افتادند. صدها نفر از افسران و سربازان، مجبور شدند خود را به درون اروندرود بیندازند. عرض این رودخانه بیش از ۶۰۰ متر بود.
سربازان برای نجات از اسارت و رسیدن به کرانه دیگر، خود را به رودخانه انداختند. تعداد زیادی از آنها در مرکز رودخانه غرق شدند. هنگامی که این خبر به صدام رسید، به لشکر هفت پیاده به فرماندهی سرلشکر ستاد «میسر ابراهیمالجبوری» که در آن هنگام سرتیپ ستاد بود، دستور داد محاصره شهر را در هم بشکند و نیروها را مستقر کند، وگرنه او و اعضای ستاد لشکر، همگی اعدام خواهند شد». سرهنگ «کامل جابر»، از فرماندهان ستادی لشکر سوم عراق، در مورد روزهای بیرونشدنشان از خرمشهر میگوید: «ساعت هشت بامداد ۲۳/۵/۱۹۸۲ (دوم خرداد ۱۳۶۱) نیروهای ایرانی از دو محور اصلی در خاکریز میانی پیشروی کردند: «محور اول، جاده اهواز- خرمشهر و محور دوم، شیخخزعل- اروندرود. آنها از اول صبح مهمات و تجهیزاتشان را به منطقه منتقل کرده بودند. دهها هواپیما به دفعات بر فراز این خاکریز مهم و حیاتی و راه عبوری شماره یک پرواز کردند».
فتح نزدیک است
روز فتح نزدیک شده بود. نیروهای کمکی مصری و اردنی هم نمیتوانستند راهی برای پیروزی بر ایران پیدا کنند. کمی قبل از اینکه درگیریها شدت بگیرد یک هلیکوپتر حامل مدیر اطلاعات نظامی و تعدادی از افسران ردهبالا به محور خرمشهر رسید. «سعدالدین شاذلی»، سرلشکر بازنشسته مصری و چند افسر ردهبالای اردنی هم میان آنها بودند. آنها با فرماندهان مستقر در خرمشهر جلسه گذاشتند و سپس آمادگی خود را برای دفاع از شهر به هر قیمتی اعلام کردند. سرلشکر شاذلی، وقتی تجهیزات دفاعی عراق را دید، با تعجب گفت: «امکان ندارد هیچ نیرویی بتواند واحدهای دفاعی شما را با این عظمت نابود کند!» نیروهای عراقی از ساعت سه و پنجاه دقیقه بامداد روز سوم خرداد از سمت شلمچه سه بار اقدام به پاتک کردند و تلاش نمودند تا از طریق جاده شلمچه – خرمشهر حلقه محاصره خرمشهر را بشکنند، اما هر بار با پایداری و مقاومت دلاورانه رزمندگان ایرانی مواجه شدند و با دادن خساراتی عقبنشینی کردند. امیرعبدالحسین مفید میگوید: «عراق وقتی متوجه رسیدن ما به شلمچه شد و با دیدن بستهشدن جاده شلمچه و خرمشهر و احتمال اسیرشدن نیروهایش در خرمشهر، قوت گرفت، یک پل هوایی روی جزیره «بوارین»، نهر خین و از سمتی دیگر ابوالخضیب عراق زد، تا نیروهایش را خارج کند یا در آینده بتواند باز هم نیروی کمکی بیاورد که نیروی هوایی ما آن را نابود کرد. روز سوم یا چهارم خرداد که خرمشهر آزاد شد. عدهای به آب زدند، کنار ساحل خرمشهر، مقدار زیادی پوتین و کلاه آهنی ریخته بود؛ تعدادی از نیروهای عراقی را آب برد».
تا چشم کار میکند اسیر عراقی است
پیش از ظهر روز سوم خرداد نیروهای عراقی در جای جای خرمشهر ایستادهاند و دستشان به علامت تسلیم بالاست. شهید صیاد شیرازی این منظره را با هلیکوپتر چنین توصیف کرده: «تا چشم من کار میکند تمام عراقیها در خیابانهای خرمشهر دستان خود را بالا بردهاند. نمیشد به اسیران عراقی بگوییم که شما فعلاً در سنگر بروید که ما نیرو جمعآوری کنیم و بعداً شما را ببریم و بازداشت کنیم. در نهایت خداوند این را به ذهن ما رساند که همه رزمندگان یک خط شوند و یک قسمت آنها به طرف رودخانه و قسمت دیگر آنها به طرف جاده خرمشهر تقسیمبندی شوند و با دست به سربازان عراقی علامت دهیم که توی جاده بروند. ما ماشین نداشتیم که با ماشین ببریمشان، باید پیاده میرفتند. البته چون در منطقه خودمان حرکت میکردند، خیالمان راحت بود، در این عملیات برخلاف معمول که دوست داشتیم اسیر زیادی از دشمن بگیریم، این دفعه دوست داشتیم بگویند که اسیران عراقی تمام شده است». ساعت دو بعد ازظهر همان روز خرمشهر به طور کامل آزاد شده بود. پرچم ایران بالای مسجد جامع به اهتزار در آمده بود. آن هم بعد از ۵۷۸ روز اسارت خرمشهر در دست نیروهای عراق. به گفته مفید «درمجموع در عملیات بیتالمقدس بیش از ۱۹ هزار اسیر گرفتیم که ۱۳ هزار نفر آنها فقط در خرمشهر بودند که در بین آنها، بیش از ۲۶۰ نفر افسر بودند.»
شرایط سخت دیکتاتور
فتح خرمشهر عراق را به هم میریزد. جایی که صدامحسین دیکتاتور عراق آن را خاکریز بصره میدانست. «وفیق السامرایی» نوشته است سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱ و ۱۳۶۲) برای صدام سالی سخت بوده: «صدام درباره سال ۱۹۸۲ گفته است: سال ۱۹۸۲؛ و تو چه میدانی که سال ۸۲ چیست؟ او با این تعبیر سعی داشت دشواری شرایط این سال را بیان کند». درست یک ماه بعد یعنی در تیرماه هم دادگاه نظامی صحرایی و غیرعلنی در بصره تشکیل شد. وزیر دفاع، عزت ابراهیمالدوری، معاون سیاسی صدام، رهبران حزب (بعث) و چندین نفر از اعضای ستاد فرماندهی نیروهای مسلح (عراق) که عمدتاً از وابستگان صدام بودند، در این دادگاه که شبیه دادگاه ویلهلم کایتل و هیتلر بود، شرکت داشتند. جلسه محاکمه هم مملو از داد و فریاد و فحش و ناسزا بود.
تغییر دکترین جنگ پس از فتح
بازپسگیری خرمشهر نقطه عطفی در دکترین ایران در جنگ است. درست بعد از عملیات موفقیتآمیز بیتالمقدس جلساتی بین سران برای ادامهدادن یا متوقفکردن جنگ تشکیل شد. عبدالحسین مفید که در زمان جنگ معاون اطلاعاتی قرارگاه خاتمالانبیاء هم بوده، در گفتوگویی در سال ۱۳۸۸ با جعفر شیرعلینیا، مورخ، توضیح میدهد که تصمیمگیری راجع به جنگ بعد از گرفتن خرمشهر، در دو جلسه شورای عالی دفاع در حضور امامخمینی گرفته شده که یکی سه روز و دیگری ۱۷ روز بعد از تصرف خرمشهر بوده است. به گفته مفید: «فرماندهان نظامی با جمعزدن آمار تلفات و خسارتهای عراق در عملیاتها به نتیجه رسیده بودند که بیش از ۵۰ درصد توان ارتش عراق از بین رفته و یک حمله دیگر میتواند ضربه آخر به حکومت نیمهجان صدام باشد». آیتالله هاشمیرفسنجانی هم به شیرعلینیا در کتاب «روایتی از زندگی و زمانه آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی» گفته بود که در آن دو جلسه بیشتر نظامیها صحبت کردند و مشخصاً، قاسمعلی ظهیرنژاد رئیس وقت ستاد مشترک ارتش و محسن رضایی فرمانده وقت سپاه استدلالهای خود را در مورد ورود به خاک عراق توضیح دادند؛ استدلالهایی که هاشمیرفسنجانی و دیگر مسئولان سیاسی نیز با آنها موافق بودند و نهایتاً امامخمینی را نیز متقاعد کردند. محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران و دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام، اظهارنظرهای زیادی درباره ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر کرده است. او در سال ۱۳۹۰ گفته بود اگر ایران آتشبس با عراق را در آن مقطع قبول میکرد جنگ ۵۰ سال به درازا میکشید. رضایی پنج سال بعد گفت که «بعد از خرمشهر باید وارد خاک عراق نمیشدیم بلکه باید اعلام میکردیم اگر دولت عراق به خواستههای ما عمل نکند، وارد خاک عراق میشویم. اگر دوباره برگردیم بر سر مرز خرمشهر و بصره [زمان بعد از عملیات بیتالمقدس] حتماً میگویم که باید فرصت داد». سرتیپ مفید هم در سال ۹۵ در همین زمینه گفته بود که امکان اینکه جنگ تمام شود در آن مقطع وجود نداشت: «به نظرم نه صلاح بود و نه آنها دستبردار بودند. آنها برای جنگ برنامهریزی و سرمایهگذاری کرده بودند. بهخصوص آمریکا، که هدفش انقلاب بود. در آن تاریخ در فتح خرمشهر، انقلاب ما از لحاظ توان نظامی، توان روحی و مدیریتی به اوج رسیده بود؛ بنابراین جنگ از طرف مقابل ادامه پیدا میکرد تا آنها به هدفشان که اصل انقلاب بود برسند. از نظر نظامی هم ماندن در امتداد مرز مسطح و صاف به صلاح نبود». هاشمیرفسنجانی در کتاب خاطرات ۱۳۶۱، درباره جلسه تصمیمگیری مسئولان برای ادامه جنگ نوشته است: «فرماندهان نظامی با حضور ما با امام بحث کردند و کارشناسانه ثابت کردند که ادامه جنگ با منع ورود به خاک عراق سازگار نیست.
دشمن در جاهای زیادی در خاک ما است و اگر مطمئن بشود که نظام ما به خاک او وارد نمیشود یا ورود جزئی خواهد داشت، نه امتیازی خواهد داد و نه از نقاط حساس بیرون خواهد رفت و هر وقت آمادگی پیدا کرد در خاک ما پیشروی میکند و با این استدلال امام را قانع کردند». به این ترتیب، ایران بعد از چهار عملیات موفق و بازپسگیری همه مناطق تحت اشغال نیروهای بعثی شروع به انجام عملیاتهای برای فتح بصره کرد. عملیاتهای رمضان (تیر- مرداد ۱۳۶۱)، والفجر مقدماتی (بهمن ۱۳۶۱)، والفجر اول (فروردین ۱۳۶۲)، خیبر (اسفند ۱۳۶۲)، بدر (اسفند ۱۳۶۳) و کربلای ۴ (دی ۱۳۶۵) همگی در همین چارچوب برای تصرف بصره یا قطع ارتباط آن با بقیه عراق انجام شد. اما هیچکدام از این عملیاتها به پیروزی نیروهای ایران منجر نشد.
جنگ ایران و عراق شش سال دیگر بعد از فتح خرمشهر ادامه پیدا کرد. در نهایت تیرماه سال ۱۳۶۷ ایران در نامهای به سازمان ملل آتشبس با عراق را پذیرفت. اما بعد از گذشت چهار دهه هر سال در آخرین فصل بهار یاد روزهای مقاومت خرمشهر و بازگشتش به وطن دوباره جوانه میزند؛ جوانه مقاومت، اتحاد، همدلی و اراده.