فکرشهر: «کلیشههایی که از ایران به تصویر کشیده میشود» عبارت کلیدی جملات ویلموتس است. اگر چه ما، به قول مرحوم آلوین تافلر، در «عصر ارتباطات» زندگی میکنیم ولی این هم واقعیتی است که کثرت رسانهها در این عصر، در موارد کثیری رهزنی میکند و مخاطب را به وادی خطا میاندازد و تصویری به کلی مغلوط و معوج از پدیده مورد بحث ترسیم میکند.»
به گزارش فکرشهر، روزنامه اعتماد نوشت: «مارک ویلموتس، سرمربی تیم ملی فوتبال ایران در گفتوگو با رسانه «لو سواغ» بلژیک درباره دلیل حضورش در ایران گفته است: «تا حالا هیچوقت ندیده بودم این تعداد نفرات برای تماس گرفتن با من این قدر تلاش کنند. به من یک قرارداد خیلی خوب پیشنهاد شد و من با کشوری مواجه شدم که به من لبخند میزد و به من خوشامد میگفت. حداقل در تهران که اوضاع از این قرار بود. وضعیت با کلیشههایی که از ایران به تصویر کشیده میشود خیلی متفاوت بود.»
«کلیشههایی که از ایران به تصویر کشیده میشود» عبارت کلیدی این جملات ویلموتس است. اگر چه ما، به قول مرحوم آلوین تافلر، در «عصر ارتباطات» زندگی میکنیم ولی این هم واقعیتی است که کثرت رسانهها در این عصر، در موارد کثیری رهزنی میکند و مخاطب را به وادی خطا میاندازد و تصویری به کلی مغلوط و معوج از پدیده مورد بحث ترسیم میکند. این که خطاهای عمومی ناشی از تبلیغات و توصیفات رسانهها در جهان کنونی کثیرند یا اکثر، بحث دیگری است که در این مختصر نمیگنجد. اجمالا میتوان گفت کسانی که جامعه باز و آزادی رسانه و رسانههای آزاد را خوش ندارند، معتقدند خطاهای مذکور جنبه اکثری دارند اما کسانی که حقیقتاً مدافع جامعه بازند، معتقدند خطاهای افکار عمومی در اثر عملکرد رسانهها، حتی اگر کثیر باشد، جنبه اکثری ندارد. از این منظر این نسخه تجویز میشود که خار آزادی را به خاطر گل آزادی باید تحمل کرد و باور داشت که همگان را همیشه نمیتوان فریفت و همه چیز را همگان دانند، پس آزادی رسانهها را باید پذیرفت ولو این که خورشید حقیقت در موارد کثیری پشت ابر رسانهها پنهان بماند؛ چراکه این موارد اولاً اکثری نیستند، ثانیاً اکثراً عمری کوتاه دارند. اگر جرج بوش و دار و دستهاش به ضرب و زور رسانههای همسو با دولت نئومحافظهکار آمریکا این دروغ را به خورد خلقالله دادند که عراق صدام سلاح اتمی دارد، دروغ بودن این مدعا نیز به برکت رسانههای مخالف دولت بوش آشکار شد.
از سخن اصلی دور نیفتیم. حرف بر سر این بود که ویلموتس به کلیشههایی اشاره کرده است که از ایران به تصویر کشیده میشود. بدیهی است که بسیاری از این کلیشهها را رسانهها و سیاستمداران غربی برای مردم غرب ترسیم کردهاند. از شبکههای تلویزیونی و رادیویی گرفته تا سینما و روزنامهها و مجلات و غیره. کثرت مشغلههای انسان مدرن غربی و نیز کثرت تفریحاتش، موجب میشود که سخت درگیر کار کردن باشد و در اوقات فراغتش هم امکانات زیادی برای لذت بردن از زندگی داشته باشد. اعتماد عمومی به رسانهها هم که برقرار است. کسی که پنج روز هفته سخت میکوشد و دو روز هفته سختتر مینوشد و به شبکههای تلویزیونی و رسانههای اینترنتی نیز اجمالا اعتماد دارد، طبیعتاً حال و مجال چندانی ندارد برای تحقیق درباره صحت و سقم مدعیات و تصویرپردازیهای نهادهای تمدنی خودش درباره تمدنی دیگر. یک کارگر یا کارمند غربی، حتی اگر وقت کافی هم داشته باشد، انگیزه چندانی ندارد برای بررسی یکایک ادعاهای سیاستمداران و هنرمندان و متفکران جهان غرب درباره ایران کنونی. قاعدتاً این ادعاهای گوناگون، تصویری کلی از ایران ترسیم میکنند که چندان مطلوب و مدرن نیست. استناد به پارهای از قوانین و تصمیمات اتخاذ شده در عرصه رسمی، مهمترین دستاویز آن دسته از کنشگران غربی است که تصویری بدوی و عقبمانده از جامعه ایران ترسیم میکنند. اما دست کم اکثر ما ایرانیان میدانیم که استدلالها و تصویرگریهایی از این دست، ربطی به باطن جامعه ایران ندارد.
ویلموتس هم در دوران کوتاه حضور خودش در ایران، متوجه شده است که واقعیت جامعه ایران با کلیشههایی که از این جامعه در جهان غرب ترسیم میشود، متفاوت است. متن و بطن جامعه ایران آن چیزی نیست که بسیاری از رسانههای عمدتاً سیاسی جهان غرب ترسیم میکنند. به عبارت دقیقتر، حتی آن رسانهها هم، اگر توطئهاندیش نباشیم و همهشان را خصم ایران ندانیم، دستشان از بطن و باطن جامعه ایران کوتاه است. اما آیا «کلیشههایی که از ایران به تصویر کشیده میشود» فقط متعلق به اخبار و گزارشهای رسانههای غربی و اظهارنظرهای سیاستمداران غربی است؟ آیا رسانههای خود ایران و سیاستمداران ایرانی در گزارشهایشان تصویری مطابق با واقع از جامعه ایران ترسیم میکنند؟ آن چه در تیترها و گزارشهای انبوه رسانههای دست راستی و حتی اصلاحطلب جامعه ایران و نیز در بعضی از اظهارنظرهای شعارزده سیاستمداران ایرانی از ایران امروز ترسیم میشود، در بسیاری از موارد منطبق بر واقعیت نیست. یعنی کم نیستند رسانهها و سیاستمدارانی که عامدانه میکوشند ایران انتهای دهه ۱۳۹۰ را همانند ایران ابتدای دهه ۱۳۶۰ ترسیم کنند. همچنین در بعضی گزارشهای رسانههای رسمی، برخی از کنشهای مردم ایران نادیده گرفته میشود. این رسانهها و سیاستمدارانی که دغدغهها و تمایلات جوانان ایرانی را نادیده میگیرند، تصویری از جامعه ایران ترسیم میکنند که اگرچه دروغ نیست، ولی کل واقعیت این جامعه را دربرنمیگیرد. این تصویرپردازی از جامعه ایران، در بسیاری از موارد آب در آسیاب همان کلیشههایی میریزد که سنگ بنای تصویرپردازی رسانههای غربی از جامعه ایران است.»