فکرشهر: اگر میخواهیم به توسعه برسیم، مهمترین پروژه «ساختن دولت» است؛ به این معنا که دولتی بسازیم که در آن شهروندی براساس ویژگیهای مدرن شکل گرفته باشد و همچنین دولتی که دارای خودمختاری زمینهمند باشد.
به گزارش فکرشهر، دکتر محمد فاضلی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت: وقتی از state حرف میزنیم، مقصود تنها «دولت» نیست بلکه منظور کل مجموعه «حاکمیت» است. تقریباً تمام نظریهپردازانی که از دهه ۸۰ به بعد در مورد دولت و توسعه کار کردهاند بر این امر اتفاق نظر دارند دولتی میتواند «توسعه» ایجاد کند که «ظرفیت» داشته باشد. بنابراین، اگر یک مأموریت برای دولت در آینده تعریف کنیم، آن «ظرفیتسازی دولت» است.
متأسفانه مجموعه علوماجتماعی، سیاسی و اقتصادی در ایران، به مفهوم «ظرفیت دولت» کمتوجه بودهاند. بنابراین ما یک معنای صورتبندی شده از «ظرفیت دولت» نداریم و تاکنون کتاب تألیفی و ترجمهای تحت عنوان «ظرفیت دولت» در کشور منتشر نشده است علاوه بر این که تحقیقات به زبان فارسی هم در این خصوص بسیار اندک است. بخش قابل توجهی از اندیشه اجتماعی در جامعه ما «اندیشه انقلاب» است. به این معنا که همه میخواهند کاری اساسی انجام دهند و در همه امور انقلاب ایجاد کنند! اما واقعیت این است که تا همه ظرفیت و قابلیتهای state در جامعه نمایان نشود، نمیتوان در مسیر توسعه گام برداشت. اگر بخواهیم لیستی از «ظرفیتهای دولت» برای ایجاد توسعه ارائه کنیم، میتوان به این ۱۰ مورد اشاره کرد:
ظرفیت نفوذ: به این معنا که جامعه، دولت را میپذیرد و دولت در همه جا حضور دارد. همه جا بودن و نفوذ داشتن به معنای سرکوبگر بودن نیست. دولتها میتوانند سرکوبگر باشند ولی الزاماً از طرف جامعه، نفوذ، پذیرش و مقبولیت نداشته باشند.
ظرفیت تنظیم روابط اجتماعی: به این معنا که دولتها میتوانند، روابط اجتماعی را تنظیم کنند به گونهای که کنشگران اجتماعی باهم روابط سازندهای را داشته باشند؛ مثلاً تنظیم روابط کارگر و کارفرما.
ظرفیت استحصال: یعنی دولتی که میتواند منابعش را از جامعه استحصال کند و به تعبیری مالیات بگیرد. واقعیت این است که اساس دولت مدرن بر مالیات بنا شده است. یکی از موضوعاتی که در علومسیاسی، جامعهشناسی و اقتصاد به آن کمتر پرداخته شده، مقوله مالیات است. دولت بدون مالیات معنایی ندارد. وقتی دولتی توانست مالیات بگیرد یعنی شهروندش را میشناسد و فعالیت او را کنترل میکند؛ البته بین «شناختن»، «کنترل کردن» و «سوءاستفاده کردن» فاصله بسیار است. دولت حق ندارد از حسابهای مردم سوءاستفاده کرده و آنها را افشا کند.
بنابراین «مالیات» را باید بنیان state دانست. اساساً دولت مدرن آنجایی شروع میشود که از شهروندان مالیات گرفته میشود. شهروندی که درآمد و خروجی مشخص و سهم معینی در نظام اجتماعی دارد و در محدوده قانون عمل میکند. ولی وقتی حسابها مشخص نباشد، زمینه برای انجام هرگونه اختلاس و فساد فراهم میشود. از این رو میتوان حتی از مالیات بهعنوان «بنیان قانون در دولت مدرن» هم حرف زد. دولتی با ظرفیت است که بتواند منابعی را که استحصال کرده تخصیص داده و به نحو مؤثری از آن استفاده کند.
ظرفیت سازگاری توانمندیها با وظایف: نمیتوان به دولتی که از ظرفیت یک برخوردار است ۵ واحد بار وارد کرد. در این راستا، میتوان دولتهای نفتی را مثال زد؛ آنها اغلب میخواهند با منابع محدود، کار نامحدود انجام دهند.
ظرفیت کم کردن قواعد محدودکننده جامعه: دولتها معمولاً قواعد بسیاری را وضع میکنند که طی آنها شهروندان را به طرق مختلف در زیست اجتماعیشان محدود میکند.
ظرفیت رقابتپذیری: اینجا کافی است بین دو دسته کار کاملاً تمایز قائل شویم. دولتها باید بتوانند کارهایی انجام دهند که کس دیگری حق انجام آنها را ندارد؛ مثلاً هیچ کسی حق و توانایی وضع مالیات را ندارد بنابراین، مالیات گرفتن وظیفه انحصاری دولتها است. اما گاه دولتها یک سری کارها انجام میدهند که دیگر شهروندان هم حق انجام آن را دارند مثلاً دولتها میتوانند بیمارستان داشته باشند که دارند اما دیگران هم میتوانند داشته باشند. بنابراین، یک هسته مرکزی وجود دارد که اگر دولتها آن را انجام ندهند، دولت نیستند.
ظرفیت تشویق کار جمعی: این امر مادامی رخ میدهد که دولتها کالای عمومی (امنیت، بیطرفی، تصمیمگیری خوب، قوانین درست، پشتیبانی از سیاستهای درست، تولید ثبات در اقتصاد کلان) را که اصلیترین وظیفهشان است تولید کنند و در کنار آن از ساختار قانونی مناسب، فضای سیاستگذاری باثبات، سرمایهگذاری در خدمات اساسی اجتماعی و... برخوردار باشند.
ظرفیت انسجام گروهی: دولت با ظرفیت، دولتی است که در درون خود «انسجام گروهی» در چارچوبی دموکراتیک دارد، گاه میتوان انسجام گروهی را ایجاد کرد اما در چارچوب دیکتاتوری مثل انسجامی که در کره شمالی وجود دارد.
ظرفیت پاسخگویی: قدرت پاسخگویی به این معناست که دولت بتواند بین اختیارات و مسئولیتها و پذیرفتن پیامد تصمیمها توازن ایجاد کند.
قابلیتها و ظرفیتهای دیگری را هم میتوان به این لیست اضــــافــــه کــــرد از جملــــــه : «تصمیمگیری مقتدرانه» و دیگر این که، دولتهایی ظرفیت ایجاد توسعه را خواهند داشت که بتوانند «اجماع» ایجاد کنند. بهعنوان مثال اگر تصمیم گرفتند از فردا مالیات بگیرند، جامعه دو شقه نشود یا اگر در عرصه بینالمللی معاهدهای امضا شد، دودستگی شکل نگیرد. دولت با ظرفیت، دولتی است که بتواند در صورت لزوم، برهمه اعمال قدرت و مجازات کند و در نهایت اینکه بتواند منابع را به شکلی کارآمد تخصیص دهد.
ظرفیت استقلال نسبی دولت از طبقات اجتماعی: از دیگر ظرفیتهای دولت برای ایجاد توسعه است. «پیتر اونز» معتقد است که دولتی با ظرفیت است که اگر تصمیم گرفت کاری انجام دهد، استقلال نسبی داشته باشد و کسی نتواند آن را وتو کند. غیر از این که از استقلال نسبی برخوردار است همزمان از «ظرفیت مشاورهپذیری» و «مشارکت با جامعه» هم بهرهمند باشد.
ظرفیت دولت محصول طراحی نهادیاش نیز هست؛ چگونگی طراحی نهادهای دولت میتواند برای دولت قابلیتهایی ایجاد کند تا بتواند مسیر توسعه را بهتر ریلگذاری کند.
دولت با ظرفیت توسعه، محصول توازن نسبی نیروهای اجتماعی است؛ یعنی حاصل توازن بین قوای کارگرها، کارفرماها، طبقه متوسط، روشنفکران و سایر نیروهای اجتماعی است. اگر کشوری میخواهد در مسیر توسعه گام بردارد باید قادر باشد که با مردمش کار مشترک انجام دهد؛ این کار مشترک میتواند در راستای ارتباط دولت با بخش خصوصی باشد یا در راستای رابطه دولت و مردم برای پیشبرد اصلاحات باشد.
اگر میخواهیم به توسعه برسیم، مهمترین پروژه «ساختن دولت» است؛ به این معنا که دولتی بسازیم که در آن شهروندی بر اساس ویژگیهای مدرن شکل گرفته باشد و همچنین دولتی که دارای خودمختاری زمینهمند باشد یعنی، هم بتواند مستقلاً کار خود را انجام دهد و هم مستقل از جامعهاش نباشد. بدترین دولتها، دولتهایی هستند که در وجوهی کاملاً مستقل هستند و در ابعادی هیچ استقلالی ندارند؛ جاهایی کلاً از جامعه منفک هستند و در برخی موارد نمکگیر گروههای ذینفعاند.
«مایکل مان»، استاد جامعهشناسی دانشگاه یوسیالای، از دو دولت حرف میزند؛ یک زمانی دولت فراتر از همه ایستاده است و کسی به اندازه او قدرتمند نیست، اما یک زمانی هم هست که دولت بشدت قدرتمند است چون بشدت با جامعهاش درهم آمیخته است اما ضمن این که قدرت خود را از جامعه میگیرد در مواقع لزوم، میتواند قدرتمندترین گروههای جامعه را هم وتو کند. فارغ از این دو دولت، گاه گروههایی دولت را تسخیر میکنند، این همان چیزی است که مارکس از آن تحت عنوان «تسخیر دولت توسط بورژوازی» سخن میگوید. در این فضا، ما به دولتی نیاز داریم که نه تسخیر شده باشد و نه چنان مستقل باشد که از جامعه منفک باشد و نه این که ذلیل باشد. به این معنا که بدون جامعه موجودیتی نداشته باشد.
وضعیت ایدهآل در این فضا، «دولت قوی» و «جامعه قوی» است، در این شرایط نه تنها دولت و جامعه از هم نمیهراسند بلکه میتوانند با هم مشارکت کرده و در تعاملی سازنده، گفتوگو کنند. یک جاهایی دولت بواسطه وابستگیهای متقابلش با جامعه سازش کرده و یک جاهایی بواسطه استقلالها و منابعش، میتواند خود را بر جامعه تحمیل کند.
حال پرسش اصلی این است که چگونه میتوان چنین state ایدهآلی داشت؛ دولتی که هم گوش میدهد، هم وتو میکند هم مشاوره میهد، هم مستقل تصمیم میگیرد هم خوب تصمیم میگیرد، هم خوب اجرا میکند، هم پاسخگو است و هم این که جامعه را سرکوب نمیکند؛ چرا که دولت قدرتمند، دولت سرکوبگر نیست. دولت صدام، دولت «زورمندی» بود اما دولت «قدرتمندی» نبود. دولت آمریکا و شوروی دولتهای قدرتمندی بشمار میروند؛ چنانکه حتی چامسکی که منتقد دولت آمریکا است به این امر اذعان دارد که اینها دولتهایی هستند که وقتی تصمیم میگیرند کاری انجام دهند، قدرت انجام آن را دارند. از این رو، در این فضا، از جمله مسئولیتهای اجتماعی اهالی فکر این است که بیش از پیش بر مقوله «ظرفیت دولت» متمرکز شوند و با استخراج مفاهیمی دراین خصوص، راه دولت در مسیر توسعه را هموار کنند.