فکرشهر: «بدون تردید نمیتوان پذیرفت که افراد شناختهشده و امتحان پسدادهای مانند داوود میرباقری و احمدرضا درویش در برخورد هنرمندانهشان با حماسه کربلا و اسطورههای ماندگارش که با ایجاد موقعیتهای دراماتیک نمایشی در راستای هر چه بیشتر درگیرشدن تماشاگر در «مختارنامه» و «رستاخیز» صورت گرفته، نگاهی مغرضانه و توأم با سوءنیت داشتهاند. اتفاقا «تسامح و تساهل» در حوزه فرهنگ و هنر (بر خلاف عرصه سیاست)، نقش مؤثر و کارساز خواهد داشت.»
به گزارش فکرشهر، جواد طوسی، منتقد سینما، در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: «نشانههای عینی انفعال فرهنگی را میتوان در شیوه برنامهریزی و سیاستگذاری مدیران سینمایی دید. محرمی دیگر آمد و نگاه محافظهکارانه حاکم بر فضای فرهنگی همچنان ترجیح میدهد برای رفع مشکل نمایش عمومی فیلم «رستاخیز» احمدرضا درویش پیشقدم نشود و این طلسم (بیش از) پنج ساله را نشکند؛ فیلمی که پروانه نمایش اولیه داشته و در دورهای از جشنواره فیلم فجر جوایز اصلی (ازجمله بهترین فیلم و کارگردانی) را به خود اختصاص داده است، یک روز بعد از اکرانش بر اثر فشارها از پرده سینماها پایین کشیده شد.
درباره وضعیت خاص و استثنایی فیلم «رستاخیز» از جنبههای مختلف حقوقی و حرفهای در خلال این مدت طولانی بحثهای کلی و گوناگون صورت گرفته و ظاهرا گوش شنوایی برای دستیابی به یک راه حل مناسب وجود ندارد و ارادهای قوی مانع از ایجاد شرایط متقاعدکننده و تفاهمآمیز برای طرفین قضیه میشود. در اینجا از دو منظر میتوان به این موضوع که روند فرسایشی پیدا کرده است، پرداخت. بدون آن که بخواهم به مباحث تکراری و بینتیجه متوسل شوم، سعی میکنم در این نوشته کوتاه خودم را محدود و مقید به یک نگرش و تحلیل حقوقی نکنم و از درون آن به نوعی نگاه جامعهشناسانه در گستره فرهنگ و هنر برسم. فیلمی با نشانهها و وجوه ارزشی «رستاخیز» که شناسنامه و سابقه کارگردانش کاملا مشخص و از هرگونه نقطه ابهام و خدشهپذیری در پرداختن به این مضمون و دستمایه با ریشههای کلاسیک تاریخی/مذهبی مبرّاست، از همه فیلترها رد شده و از کمیسیونها و شوراهای پیشبینیشده قانونی در یک وزارتخانه رسمی پروانه ساخت و مجوز نمایش گرفته است.
این مجموعه اشخاص حقیقی و حقوقی که در میانشان علما و روحانیان نیز بودهاند، تشخیص دادهاند که شمایلنگاری قابل رؤیت برخی اسطورههای مذهبی ما مسئلهساز نیست و نمیتواند این شائبه را ایجاد کند که ساحَت مقدسشان در معرض آسیبپذیری قرار گرفته است. با این پیشزمینه و طیشدن سیر مراحل قانونی و عرفی، فیلم در جشنواره فجر بدون حرف و حدیث چندانی به نمایش درآمد و مورد تقدیر همهجانبه هیات داوران قرار گرفت. با این اوصاف، مانعتراشی بعدی چه جایگاه و توجیه قانونی دارد؟ آیا در اینجا نیز میتوان بحث مصلحت را به میان کشید و قانون را دور زد و بر آن خط بطلان کشید؟
جالب آن که در گردش کار حقوقی این پرونده، مراجع ذیصلاح قضایی نیز کارگردان و تهیهکننده را محق شناختهاند و بابت توقف بلاوجه نمایش عمومی فیلمی که پروانه نمایش اخذ کرده، غرامت منظور شده است. از سوی دیگر، تفسیرپذیری متفاوت در شیوه نمایش و روایت رخدادهای تراژیک و حماسی صدر اسلام و شخصیتهای شناختهشده و تاریخسازش نباید آنچنان حساسیتبرانگیز و پر سوءتفاهم شود که پیامدهای نگرانکننده آن منجر به موج فزایندهای از اتهامزنی و برخوردهای سلبی در این حوزه شود.
بدون تردید نمیتوان پذیرفت که افراد شناختهشده و امتحان پسدادهای مانند داوود میرباقری و احمدرضا درویش در برخورد هنرمندانهشان با حماسه کربلا و اسطورههای ماندگارش که با ایجاد موقعیتهای دراماتیک نمایشی در راستای هر چه بیشتر درگیرشدن تماشاگر در «مختارنامه» و «رستاخیز» صورت گرفته، نگاهی مغرضانه و توأم با سوءنیت داشتهاند. اتفاقا «تسامح و تساهل» در حوزه فرهنگ و هنر (بر خلاف عرصه سیاست)، نقش مؤثر و کارساز خواهد داشت.
فاصلهگرفتن از یکسویهنگری و نمایشی انتزاعی و ایجاد موقعیتهای باورپذیر نمایشی در پرداختن به شمایلهای مذهبی که پیوندی ناگسستنی با طیف سنتی و مذهبی یک جامعه و ریشههای اعتقادیشان دارند، میتواند پیشنهاد و تمهیدی مناسب برای تقویت وجوه عاطفی درباره این اسطورهها در جامعهای باشد که بیش از حد سمت و سوی ایدئولوژیک پیدا کرده است.»