فکرشهر: چرا پاسداشت نام طالقانی پس از چهل سال مهم است و از برگزارکنندگان باید سپاسگزار بود و به مردمان نام و مرام سیدمحمود طالقانی را یادآور شد؟
به گزارش فکرشهر، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «تقارن چهلمین سالروز درگذشت آیتالله سیدمحمود طالقانی با عاشورای حسینی سبب شد رسانهها چندان که شایسته او و چهلمین سالگردش بود، به این چهرۀ گفتمانساز نپردازند. این قلم نیز ترجیح داد در مطلب سالگرد راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ اشارتی کرده و توضیح بیشتر را به روز بعد از عاشورا موکول کند.
آدینه پیش البته آیین چهلمین سالگرد درگذشت در کانون توحید تهران برگزار شد. چهل سال گذشته بود و کسی انتظار نداشت برای مردی که روی دست چند میلیون نفر تشییع شد چند ده هزار نفر در این آیین شرکت کنند و همین که سالن خالی نماند، نظر برگزارکنندگان تأمین شد.
چهلمین سالمرگ طالقانی با عاشورا مقارن شد و تقارن مناسبی هم بود. چه، طالقانی خود عاشورایی بود و پیامهای امام حسین (ع) را در زندگی خود حمل میکرد. در نه گفتن و کرنش نکردن، در پاس داشت گوهر انسانی که آزادی و شرافت است، در مدارا با دوستان و در هر چه صفت انسانی است.
اما چرا پاسداشت نام طالقانی پس از چهل سال مهم است و از برگزارکنندگان باید سپاسگزار بود و به مردمان نام و مرام سیدمحمود طالقانی را یادآور شد؟
چون رنج تبعید و زندان را در روزگاری که هملباسان او همه اینگونه نبودند، به جان خرید؟ این هست اما تنها بدین سبب نه.
چون اهل صدق و صفا بود و هم مصدقی بود و هم نواب مخالف مصدق را در خانه پناه میداد. هم چریک مسلمان را حمایت میکرد و هم چریک چپ او را بیگانه نمیپنداشت؟ این هست اما تنها بدین سبب، نه.
چون پیشاپیش مهمترین راهپیمایی انقلاب در عاشورای ۵۷ به راه افتاد و آن را به همهپرسی نفی سلطنت، بدل کرد یا چون با بالاترین رأی در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی انتخاب شد و برخی روندها را نپسندید و ترجیح داد به صورت نمادین بر زمین بنشیند؟ اینها هست اما تنها سبب و علت، نیستند.
چون مرگ او ناگهانی بود و برخی فرزندان طبیعی بودن را باور ندارند و بعضی بحث دیدار همان شب آخر با سفیر اتحاد شوروی یا اختلاف نظر در جلسه بعدازظهر مجلس خبرگان را پیش میکشند؛ در حالی که هیچیک دلیل متقن و قابل استنادی هم ارایه نمیدهند و از شایعه و حدس و گمان فراتر نمیرود.
چون با مردم صمیمی بود و در مراسم تشییع پیکر او شعار میدادند: «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی؟»
نه که این دلیل نباشد اما تنها به این خاطر نه.
اگر اینها بهتنهایی کافی نیست پس به کدام انگیزه نباید از نام و یاد طالقانی فروکاهیم؟
به گمان من مهمترین و ضروریترین دلیل برای یادکرد طالقانی این است که نسل فعال آن دوران و آنان که آن زمان را درک نکردهاند بدانند که در میان قرائتهای مختلف از آیین حکومتداری و دیانت و اقتصاد و سیاست، بدانیم کدام قرائت مورد نظر انقلاب ۵۷ بوده است. هیچکس به اندازه طالقانی حاصل جمع همه نیروها و برآیند همه خواست ها نبوده است. به همین خاطر همه سیاهپوش مرگ او شدند.
اکثر قریب به اتفاق مردم هنوز امام خمینی (ره) را از نزدیک ندیده و نام بسیاری از مشهورشدگان بعد را هم نشنیده بودند اما طالقانی را تجسم و ترجمان آمال و آرمانهای خود میدانستند.
ایدئولوگ انقلاب اسلامی البته استاد مطهری بود ولی کافی است جمعیت چند ده هزار نفری شرکتکننده در مراسم تشییع شهید مطهری را با انبوه چند میلیونی در تشییع جنازۀ طالقانی مقایسه کنید تا فاصله را دریابید.
اهمیت گرامیداشت نام طالقانی از این روست که میتوان گفت او رهبر انقلاب نبود و به دام تعابیر ژورنالیستی «رهبر دوم انقلاب» هم نیفتاد اما نماد خوانش غالب خیزش ۵۷ بود و ذرهای تردید در این گزاره نمیتوان کرد.
اگر کسی بخواهد آرمان آزادیخواهی آن انقلاب را نادیده انگارد میتوانیم طالقانی را مثال آوریم یا اگر دیگری بگوید انقلاب علیه سرمایهداری نبوده بازمیتوانیم از نگاه سوسیالیستی طالقانی بگوییم و به اندیشههای او ارجاع بدهیم که به لحاظ اقتصادی بر خلاف غالب روحانیون، گرایش چپ داشت.
دارم از روح انقلاب ۵۷ میگویم نه این که بعدتر چه شد یا نشد یا اگر زنده بود چه تغییری در نظرات خود میداد یا نمیداد.
معلوم است که خیلی از مناسبتها تغییر کرده و کافی است به یاد آوریم سخنران پیش از خطبههای نماز جمعههای او که بود؟ محمد مجتهد شبستری. هم او که داوطلبانه لباس روحانیت از تن به درآورده و با نظریه «هرمنوتیک» شناخته میشود؛ هرمنوتیک به معنی تفسیر بر اساس زمان و مکان.
اهمیت زنده نگاه داشتن نام طالقانی به خاطر قرائت دموکراتیک و مداراجویانه است. نمیخواهم بگویم قرائت او درست بود یا آن چه امروز از زبان امثال آقای مصباح میشنویم. میخواهم صریح و روشن بگویم قرائت طالقانی و زیست طالقانی و سخن طالقانی هژمونی غالب گفتمانی در سالهای ۵۷ و ۵۸ بود.
تلویزیون ایران علاقه دارد انقلاب را از سال ۶۰ شروع کند اما خوشبختانه کتاب عکسهای خانم مریم زندی با عنوان حکومت ۵۸ منتشر شده تا تنوع و تکثر آن دوران زیر تأثیر جنگی که ۳۱ شهریور ۵۹ صدام حسین و خشونتی که مجاهدین خلق از ۳۰ خرداد ۶۰ تحمیل کردند، فراموش نشود.
طالقانی یک معیار است اما نه برای سنجش حق از باطل که آدم مطلقانگاری نبود و به خاطر دکتر مصدق به کاشانی و نواب ناسزا نمیگفت و سالها زندان از او آدمی کینهجو نساخت و وساطت رییس زندان قصر دوران محبوس بودن خود را هم کرد و به معاونت شهربانی کل کشور نشاند.
طالقانی یک معیار است اما نه برای آرای فقهی که مرجع تقلید نبود و رساله عملیه نداشت.
طالقانی یک معیار است. برای این که بدانیم چهل سال قبل مردم کدام مدل از مدلهای مختلف را میپسندیدند و میستودند؟
مهر او زن و مرد و پیر و جوان نمیشناخت. این قوم و آن قوم هم. به همین خاطر بود که در اولین عید نوروز قرار بود هم او و هم نخستوزیر در استادیوم آزادی سخنرانی کنند اما طالقانی از تهران رفته بود تا غائلهای را پایان دهد و در همان آغاز کار ایرانیان به جان هم نیفتد.
بازرگان اما منتظر طالقانی بود و وقتی جمعیت صلوات فرستاد نخستوزیر دولت موقت گفت: برای من کف بزنید! آقای طالقانی که آمد صلوات بفرستید و او البته نرسید.
قرائتها واحد نیست اما انقلاب را با قرائت او باید شناساند و رهبر فقید هم با انتخاب به امامت جمعه و عضویت و ریاست شورای انقلاب بر این قرائت مُهر تایید زد.
کوتاه این که اهمیت گرامیداشت نام طالقانی به این است که قرائتهای مختلف ولو از جانب دین سخن بگویند اما دیدگاه خود را به قرائت غالب از انقلاب اسلامی نسبت ندهند؛ چرا که معیار در این باره طالقانی است.»