فکرشهر:«آخرین پیمایشی که صورت گرفت تنها در واقع ۲۶درصد مردم به اصولگرایی و اصلاحطلبی گرایش دارند؛ یعنی اکثریت جامعه ما به گروههای سیاسی با هر علم و کتل و نشانهای که دارند، گرایش ندارند. در واقع اگر تحلیل صحیحی از رفتارهای اصولگرایان و اصلاحطلبان داشته باشیم، میبینیم که هر دو، یکی هستند؛ یکی شعار آزادی و دیگری شعار عدالت میدهد. در حالی که مردم نه حسی از عدالت و نه حسی از آزادی دارند و احساس میکنند نابرابری کماکان برقرار است.»
به گزارش فکرشهر، روزنامه اعتماد نوشت: «دوقطبیسازی» گزارهای است که برای چپ و راست سیاسی در جمهوری اسلامی ایران بار معنایی منفی و برای اصلاحطلب و اصولگرا، هر کدام بنابر مرام و مسلکشان، نوعی هزینهسازی به دنبال دارد. اگرچه به توضیح یک جامعهشناس سیاسی، این دوقطبیسازی یا دیگرسازیها در برخی کشورها معمول و مرسوم اما از برخی جوامع نیز بسیار دور است.
عماد افروغ در گفتوگوی اخیر خود با «اعتمادآنلاین» در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان از فضای دوقطبی که این روزها همه منتقد آن هستند، رهایی یافت، توضیح داده که «اساسا در منازعات سیاسی دیگرسازی یا در واقع قطبیسازی امری معمول است که در آمریکا، انگلستان و خیلی از کشورها اتفاق میافتد. در این کشورها دیگرسازی یا قطبیسازی را در جوامع القا میکنند. برخی جوامع به این قطبیت نزدیک هستند و برخی از جوامع نزدیک نیستند. در واقع در جوامعی که طبقه اجتماعی شکل گرفته مثل نظامهای سرمایهداری، حالا چه در آمریکا چه در اروپا، این قطبیشدگی طبیعیتر است. برای این که هم نظام بازار از قطبیشدگی حکایت دارد و هم فضای سیاسی از قطبیگری استقبال میکند، حتی در این کشورها جامعه مدنی افقی نیست که عمودی است و میتوان در آن شاهد دوقطبی بود.»
در ایران اما به توصیف افروغ فضا متفاوت است. او گفته است که «در جامعه ایران طبقه اجتماعی شکل نگرفته و در واقع جامعه ایرانی، جامعهای طیفی است. در ایران به این قطبی شدنها صرفا به مثابه یک امر کاذب نگاه میشود و کاری است که گروههای سیاسی فعال متقابل فقط برای منافع خودشان انجام میدهند؛ آن هم در حالی که عقبه قطبیشدگی در ایران وجود ندارد؛ یعنی تنها وجه مشترکشان با کشورهای سرمایهداری فقط غیریتسازی است. کشورهای سرمایهداری که غیریتسازی میکنند، عقبه اقتصادی و مدنی متناسب را دارند اما جامعه مدنی ما جامعهای قطبی نیست، بلکه جامعهای طیفی است.»
افروغ معتقد است: «به همین دلیل در هر انتخاباتی که کاندیداها متکثر میشوند، مشارکت حداکثری و هرگاه فضای انتخاباتی به حالت دوقطبی درمیآید، رایهایی حداقلی به صندوقها ریخته میشود. برای این بحث به عنوان مصداق میتوان بسیاری از انتخابات این چند سال اخیر را مثال زد. این نشانگر آن است که غیریتسازی هیچ تناسبی با جامعه و واقعیتهای اجتماعی ما ندارد و فقط در راستای منافع گروههای سیاسی اعمال میشود، چون شانس توفیق پنجاه-پنجاه میشود. حتی کسانی که میآیند و قطبیسازی را تقبیح میکنند، هر دو گروه رقیب پشت هم درمیآیند و چون در پنجاه-پنجاه منافعشان بیشتر تامین میشود، از همدیگر حمایت میکنند.»
اما نکته بعدی که این جامعهشناس با گرایشهای اصولگرایانه بر آن تاکید دارد، گرایشهای جریانی و جناحی مردم است. افروغ مدعی شده که طبق «آخرین پیمایشی که صورت گرفت تنها در واقع ۲۶درصد مردم به اصولگرایی و اصلاحطلبی گرایش دارند؛ یعنی اکثریت جامعه ما به گروههای سیاسی با هر علم و کتل و نشانهای که دارند، گرایش ندارند. در واقع اگر تحلیل صحیحی از رفتارهای اصولگرایان و اصلاحطلبان داشته باشیم، میبینیم که هر دو، یکی هستند؛ یکی شعار آزادی و دیگری شعار عدالت میدهد. در حالی که مردم نه حسی از عدالت و نه حسی از آزادی دارند و احساس میکنند نابرابری کماکان برقرار است. کماکان شکاف درآمدی موجود است، پس متوجه میشوند هدف اهالی سیاست فقط رسیدن به قدرت سیاسی است. همچنین میدانیم قدرت سیاسی در ایران منشا ثروت بیشتر، اختیار بیشتر و حتی قدرت و سرمایه فرهنگی بیشتر است.»
او با استناد به این پیمایش و تحلیل آن نتیجه میگیرد که «مردم به این نتیجه میرسند که هیچکدام کمترین تحرکی برای ایجاد تحول اساسی در ساختار سیاسی انجام ندادهاند تا فرصتی برای نیروهای تازه و جریانهای تازهنفس مهیا شود.» محصول چنین وضعیتی نیز همانی است که سالهای سال تکرار میشود و افروغ آن را این گونه توصیف کرده است: «روزبهروز شاهد شکاف بیشتر بین قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی هستیم. اگر کماکان این قطبیشدگی تداوم داشته باشد، سیر اشتباه به مسیرش ادامه خواهد داد؛ یعنی قرار نیست یک تحول ساختاری برای نزدیکتر شدن مردم به نیازهای واقعیشان ایجاد شود.... نیاز به آزادی، نیاز به عدالت، نیاز به اخلاق و معنویت و... که به دلیل این که قدرت سیاسی معرف قدرت اجتماعی نیست، مردم روزبهروز ناراضیتر میشوند.»
در این میان به نظر میرسد جریانی وجود دارد که از این روند استقبال کرده و به فضای دوقطبی نیز دامن میزند. افروغ در توضیح این جریان موافق با دوقطبیسازی گفته: «به میزانی که آنها فهم صحیحی از واقعیت اجتماعی ایران نداشته باشند و به میزانی که در این قطبیشدگی منفعتی دارند، سهیم هستند و از این فضا استقبال میکنند؛ یعنی باید ارکانی از ارکان حاکمیت و عناصری از حاکمیت از دوقطبیشدگی خارج شوند و نگاهی فراجناحی داشته باشند که این به واقعیت اجتماعی و فعالیتهای اقتصادی ما نزدیکتر است. واِلا همین چرخه بسته کماکان ادامه پیدا خواهد کرد. پس لازم است تغییری اساسی در نظام گزینش صورت گیرد؛ تغییری در زمینههای تصمیمگیری و حتی اقتصاد نفتی.»
او برای رهایی از این فضا رسیدن به نیروهای نوظهور را پیشنهاد و توضیح داده که «یعنی هر قدر ما به ظرف غیر متمرکز نزدیکتر شویم و از ظرف متمرکز دورتر شویم، میتوانیم به تحول ساختاری برسیم، چون در این حالت به نیروهای نوظهور فرصت میدهیم تا واقعیت طیفی خود را نشان دهند. حالا این فرصت را باید چه کسانی بدهند؟ حاکمیت، که منظور از حاکمیت همه قوا و همه نهادها هستند که میتوانند نقشآفرینی کنند؛ به این معنی که باید تحلیل صحیحی از وضعیت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی داشته باشند تا بدانند عمق داستان و مساله کجاست و بتوانند دست به اقدامی اساسی بزنند.»