فکرشهر: «کنش و همدلی مردم نسبت به بازگویی ماجرای یک بازیگر همچنان نمیتواند خوشبینانه باشد اما میشود برای آینده این بازنمایی امیدوار بود. شاید در آینده بشود الگوهای درستی را نسبت به اتفاقهای مشابه پیشروی شهروندان قرار داد. درعینحال تحلیلم میتواند دو وجه بدبینانه و خوشبینانه داشته باشد.»
به گزارش فکرشهر، امیرحسین جلالی- روانپزشک در ادامه یادداشتش در روزنامه شرق مینویسد: «موجهای مختلفی سوار بر رفتار جامعه است؛ اگر بخواهیم این رفتارها را مطالعه کنیم، میبینیم که بخش زیادی تمایل به رفتار هیجانی و همسویی با مد و رفتارهای تودهوار دارند و بهدنبال پیوستن به موجی هستند که ایجاد میشود. در زمانی میل سیریناپذیری به کنجکاوی در حریم شخصی و در حقیقت سربردن در خلوت آدمها عادی میشود و همه میخواهند از آن اتفاق سر دربیاورند و در زمانی دیگر به آدمها اعتماد نمیکنند و تصور میکنند که چه ظلمی رخ داده است. در اینجا فضل اجتماعی نیست که یک روزنامهنگار 13 سال پیش آن فیلم را ندیده باشد و منت بگذارد که ندیده اما وظیفه شهروندی است که نبیند و اینگونه لباس فضل پوشاندن بر مسائل چندان راهگشا نیست.
این نوع برخوردها مانع از ایجاد فرصت بازاندیشی درباره اتفاقها خواهد شد و انگار که در سرزمینی دیگر یا در زمانهای دیگر است. میتوان از تمام این اتفاقها درس گرفت و با مرور این نوع تجربهها، ضمن گذرکردن از آن، به یک والایش اخلاقی رسید.
اکنون عدهای با ایشان همراهی میکنند، چون او را زخمخورده میبینند و ما وقتی کسی قربانی باشد، نسبت به او تمایل نشان میدهیم و آن موقع که هیجانزده آن سیدی و اتفاق بودند، طور دیگر برخورد میکردند. چنین است که جامعه احساس زخمخوردگی میکند، چون زنی میگوید که صدایش به جایی نرسیده و موجی در جامعه شکل گرفته که در آن، احساس همدلی جامعه با زن آسیبدیده بروز میکند، اما مشکلات به شکل خودش همچنان باقی مانده است.
وجه مثبتی هم وجود دارد؛ میتوان این ماجرا را به فال نیک گرفت، هرچند جنبههای منفی این رفتار، با ذوقزدگی بزرگ قابل تغییر نیست اما میتوان پرسید هر رفتاری که رخ داده، جامعه دارد آن را محکوم میکند که چرا پیش آمده است؟ از آنجا که ما پیشینه چنین رفتارهایی را نداشتهایم، اینها تبدیل به خاطره جمعی میشود و برای مردم الگوی رفتاری خواهد شد.
جامعه با این ویژگیهای مثبت پیش خواهد رفت که اگر هم در مواجهه با مواردی نظیر این اتفاق همدلی نمیکند، باید از خودش سؤالی بکند. اینگونه میتوانیم از رفتار یکوجهی و هیجانی خویش آگاه شویم و اینکه تابع همین مد و تودهای رفتارکردن بودهایم.
در اینجا رسانهها بهجای آنکه اسیر مد و جو بشوند یا اینکه صرفا یک مشاهدهکننده بیطرف و به معنایی بینظر، خودشان را نشان دهند، قاعدتا باید ببینند داستان چه بوده و چه شده و در آن زمان چه راهی را طی کردهایم. واقعیت این است که ما دچار فقر نظر و فقر منابع هستیم و کمی اینها به ما سرنخی نمیدهد که ببینیم جامعه چه تغییراتی کرده است و باید فارغ از کلیشهها و کلیگوییها این امکان و این شهامت وجود داشته باشد و رسانه درهرحال باید یک گام از جامعه پیش باشد هم از افکار عمومی جلوتر باشد و هم بتواند تصویر کلیتری بهلحاظ مستندبودن ارائه دهد. در اینجا میتوان همچنان که سالها پیش یاهو به نوجوانان درباره گذاشتن هر نوع پستی در فضای مجازی توصیهای ساده کرد، باید به مردم گفت پیش از بروز هر رفتاری دقایقی درباره آن فکر کنند.
در نهایت مردم بهتدریج باور میکنند که نمیشود برای هر کنش اجتماعی رفتاری نشان داد و نمیشود درباره چیزهای مختلف هم نظر داد. قبل از ورود به هر موج و جریانی، یک دقیقه، یک روز و دقایقی به خودمان وقت بدهیم و کمک کنیم که رفتار درستتری انجام دهیم. البته بهعنوان یک شهروند باید برای همگان حریم قائل بشویم».