فکرشهر – همایون فقیه: مگر میشود؟ جوانی با عینکی تیره، چهرهای جذاب، گاه با سبیل نیچهای، گاه با ریش پروفسوری، گاه ریش تراشیده و کراوات و... کافهنشینی، موسیقی، نقاشی، شعر نو، قدم زدن در گالری نقاشیهای مدرن، کشیدن نقاشیهای آبستره، دنبال کردن موسیقی بیتلها، خواندن شعرهای نو و عشق ورزیدن به شاعرهای نوسرا؛ مقابل دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با دخترها و پسرها نشستن و خندیدن و شعر «فروغ» و «شاملو» خواندن. در کافه با دوستان بحث روشنفکرانه کردن و... و راستی مگر میشود آدمی با مختصاتی چنین، سر از آن سوی آسمان درآورد؟ ناگهان یک ایست بگوید. یک Stop به همه زندگیاش بگوید و خودش را ریاستارت (Restart) کند. اما راست است و حقیقت دارد و میشود که آن سوی زندگی یک شهید نامدار نیز چنین باشد.*1
بیستم فروردین سالروز شهادت هنرمندی است که هنر انقلاب مدیون تفکر و تراوشات ذهنی اوست که منور به انوار الهی و معرفت نفس است. حقیقت هنر و هنرمندی و جایگاه اصلی قلم و ارزشمندی آن در وجود بی مثال وی و آثارش متبلور شده و گفتمان الهی وی بر دل می نشیند.
بیستم فروردین ماه سال 72 زمین فکه شاهد وصال عاشقی به معشوق خود بود و این وصال همان فرموده زیبا و عارفانه و حکیمانه حضرت امیرالمومنین(ع) در لحظه ضربت خوردنشان بود که فرمودند فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة... آری سید شهدای اهل قلم سید مرتضی آوینی در فکه عروج نمود به سوی محبوب خویش همان طور که خود گفته بود: قتل به شمشیر او تقدیر محتوم عاشق است اگر به عشق پای فشارد و از مشکلات طریق نهراسد، چراکه تنها آینه " ذبیح الله " می تواند مجلای اسم شهید باشد. اَنه علی کل شیُ شهید: ذبیح الله هم خود شاهد است و هم خود مشهود، هم قاتل است و هم مقتول... .
شهید آوینی چه کرد که دشمن و دوست برایش می نویسند؟ چه شد که کامران دانشکده هنرهای زیبای تهران شد مرتضای عالم هنر و عشق حقیقی. چه شد که آن ریش پروفسوری و سبیل نیچهای کامران به سیمای نورانی و دل پر از توحید و سلوک الی الله مرتضی شد؟ کامران شب های شعر و نمایشگاه های نقاشی و شب نشینی ها شد سید اهل قلم انقلاب و متفکر و صاحب اندیشه. چرا با وجود فیلم های بکر و مستندهای ارزشی وی اما از طرف رهبر معظم انقلاب به ایشان لقب سید شهیدان اهل قلم داده شد؟ يعني اين كه: ای جوان حزبالهی و بسيجی، در جنگ بين اسلام ناب محمدی و اسلام آمريكايی، صاحب فكر و انديشه بودن مهم است و يك الگوی خوب در اين مبارزه، سيد مرتضی آوينی است.
کامرانی که فقط معماری و شعر نقاشی و منیت و انانیت داشت شد شهید مرتضی آوینی که جامع تفکرات انقلابی و ولایی بود، شد سید شهدای اهل قلم که حرفایی اندیشمندانه در موضوعات درباره انقلاب اسلامی، امام، ولايت، فرهنگ، هنر، دين، حكومت، غرب، توسعه، ليبرالسيم، سكولاريسم، دموكراسی و دارد.
قلم و اندیشه وی در موضوعات فرهنگی و ارزشی و الهی و انقلابی برای همه نسل ها حرفی برای گفتن دارد، آنجا هایی که در مورد خطر لیبرالیسم، مخالف با ولایت فقیه، روشنفکران غربگرا و... صحبت می کند و قلم می زند در مقالاتی همچون (وقتی روشنفکران وارث انقلاب می شوند/ تجدد يا تحجر؟/ بنیان سفسطه بر باد است/ پروسترويكای اسلامی وجود ندارد/ گرداب شیطان و...) درسی است برای همه تاریخ و همه نوع تفکرات و این نشان دهنده این است که وی عضو هیچ حزب و جناحی نبوده که روزی مجبور شود به خاطر منافع جناحيش، در انتخابات با دشمنان و رقبايش ائتلاف كند!
عشق آوينی ولايت بود و به چپ و راست تعلق خاطر نداشت و برای همین همیشه به حق بود و به حق قلم می زد و می زیست.
شهید آوینی به یقین دانست که آرمانخواهی مستلزم صبر و رنج کشیدن است و دیندار حقیقی را کسی می دانست که در کشاکش بلایا و مصیبت ها دیندار بماند وگرنه در رفاه و راحتی ها اهل دین زیاد هستند. شهید آوینی می گوید: «حال آن که اهل سلامت دنیا فربه اند و سرخ روی، شب ها را در خواب غفلت اند و روزها نیز همتشان یک سره وقف تمتع است. (یأکلون کما تأکل انعام) سالک ناسک، ترک رسوم و عبادت و قیوداحکام کثرات می گوید و این چنین کس را مردمان " بیمار " می خوانند و " مجنون"...»
کامران آوینی آن جوان تحصیل کرده معماری و آن همه چیزدان چه در امام خمینی(ره) و انقلاب دید که چنین مشتاقانه به سوی این حقیقت الهی شتافت. نگارنده در جایی ندیده و نشنیده و نخوانده که کسی این چنین عمیق، عالمانه، عارفانه و منطقی وجود بی نظیر امام خمینی(ره) را وصف کند، شهید آوینی در مورد امام راحل می فرمایند: «حالا ما قصد کردهایم که از زیر و رو کردن این یادگارها (اشعار امام خمینی) پی به حقیقت وجودی ببریم که روزی در میانمان بود، با ما سخن می گفت و چشم در چشمانمان مینگریست و در نیافتیم که این مسافر «عرشی» است و یک دو روزی نزول یافته تا ما خاک نشینان را به عرش بخواند و دیر یا زود باز خواهد گشت... .»
شرح اندیشه های فیلسوفانه و عارفانه و کتب شهید آوینی در این نوشتار نمی گنجد و اهل اندیشه و دوستداران تفکر و تعقل باید خود در دریای بی انتهای اندیشه این سید اهل قلم شنا کند تا به عمق وجود زیبا و الهی این بزرگمرد تاریخ هنر و قلم انقلاب اسلامی بعد از سال ها پی برد و اندیشه های شهید آوینی همچون شهید مطهری، شهید بهشتی، علامه طباطبایی، امام موسی صدر، مولانا و ملاصدرا و... برای ده ها و صد ها سال آینده جوابگو است.
اما بسیار تاسف برانگیز است که نظام های آموزشی ما اعم از آموزش و پرورش، دانشگاه، حوزه و سایر سازمان هایی که متولی فرهنگ و اندیشه هستند برنامه ای برای کودکان و جوانان این سرزمین بر اساس زندگی و سیره علمی عملی شهید آوینی ندارند و اگر حقیقت شهید آوینی را برای دهه های هفتاد و هشتاد و نود و در آینده بشناسند مطمن همه عاشق اسلام ناب و انقلاب خواهند شد. جملات و کلمات قصار شهید آوینی چنان عظمت دارد و ریزبینانه بیان شده که زبان و فکر نگارنده از شرح آن ها الکن و قاصر است.
نگارنده اعتقاد دارد که تفسیر این بیت از حافظ که می فرماید:
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست/ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
در وجود کامران آوینی رسوخ نمود که منتهای این نفوذ شد شهید سید مرتضی آوینی، سید شهدای اهل قلم.
مستند این نظر سخن وی است که می فرماید: «تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی شده» با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام. به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفتهام. موسیقی کلاسیک گوش دادهام، ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام، ریش پرفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان موجود تکساحتی» هربرت مارکوزه را ـ بی آنکه آن زمان خوانده باشماش ـ طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشاندهاست که ناچار شدهام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید. باید در جستوجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت.
شهید آوینی می گوید: من از انتهای یک راه طی شده می آیم...آری راهی که انتهایش شد شهادت. چه زیبا نثر می گوید این شهید: هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه خون شهید جاذبه ی خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد.
اما سوال آخر:
چه شد که کامران قبل انقلاب در انتها شد سید مرتضی و سید شهدای اهل قلم و عده ای که ابتدا محبوب امام خمینی(ره) بودند در انتها شدند منکر امام و ضد ولایت فقیه؟
1*سایت خبری تحلیلی تریبون مستضعفین
بسیار عالی بود
من واقعا در مورد زندگی این شهید عزیز چیزی نمیدونستم
آقای فقیه شما یک اسطوره ای عشقم
نوشته ی شما باعث شد ترغیب بشم برای مطالعه بیشتر درمورد این شهید بزرگوار