فکرشهر: رزمآرا در دانشگاه نظامی سنسیر فرانسه تحصیل کرده بود و واقعیتهای دنیای عصر را خوب میشناخت. اما خشونت و بیرحمیاش مثالزدنی بود و به وقت نیاز، از قساوت و خدعه هم ابایی نداشت.
به گزارش فکرشهر، روزنامه اعتماد نوشت: «حاجعلی رزمآرا شباهت زیادی به رضاخان داشت و حتی برخیها او را نسخه تحصیلکرده شاه مستعفی میدیدند. همایون کاتوزیان در توصیف او مینویسد: «درکش از مدرنیزاسیون سطحی و مبتنی بر نگرشی خودکمبینانه نسبت به اروپاییان بود... ذاتا از دموکراسی و آزادی خوشش نمیآمد و آرزومند استقرار قدرت مطلقه خود در کشور بود؛ چراکه شکی نداشت آن چه برای رزمآرا خوب است، برای ایران هم خوب است.»
البته لایق و جسور بود و خیلیها، حتی برخی مخالفان و دشمنانش هم به این واقعیت اذعان میکردند. در سالهای اشغال ایران، در کردستان و آذربایجان و خراسان خدمت کرد و بعد به کمک دوستان و متحدانش به ریاست ستاد ارتش منصوب شد. در آغاز کار محبوبیت و حتی اعتبار بودن در چنین مقام مهمی را نداشت و در محافل عمومی و خصوصی نقد و نکوهش میشد. اما چندی بعد، زمانی که متفقین شماری از افسران ایرانی را به اتهام توطئه و خرابکاری دستگیر کردند به اشغالگران معترض شد و به نشانه اعتراض از ریاست ستاد ارتش کنارهگیری کرد. این اعتراض و استعفا هم محبوبیتش را در جامعه بیشتر کرد و هم احترام افسران نظامی را برایش به دنبال داشت.
به دربار رفت، رییس دفتر نظامی شاه شد و همزمان با حفظ سمت، سرپرستی دانشکده افسری را هم به عهده گرفت. به کمک قوام و در زمان نخستوزیری او دوباره رییس ستاد ارتش شد و در مهار ناآرامیهای آن مقطع به حمایت از دولت برخاست. مانند اغلب مردان قدرت، دخالت در انتخابات و دستکاری در آرای مردم را بد و ناپسند نمیدید و از این رو تا جایی که برایش ممکن بود در انتخابات دوره پانزدهم مجلس دست برد و برنده و بازنده چند حوزه را تغییر داد. در دهه ۱۳۲۰ چند بار به بهانهها و در شرایط مختلف نامش برای نخستوزیری به میان آمد اما هر بار به دلیلی ریاست دولت به فرد دیگری رسید تا این که تابستان ۱۳۲۹ در چنین روزهایی جای علی منصور را گرفت و همراه با وزیران خود به مجلس شورای ملی رفت. شماری از نمایندگان مثل مظفر بقایی و حسین مکی و علی شایگان و از همه بیشتر محمد مصدق جنجال کردند و در مخالفت با رزمآرا، مجلس را به آشوب کشیدند. اما رزمآرا، حداقل در آن روز وقار و صلابت عجیبی از خود نشان داد و با سخنان شمرده و آرام و لحنی فروتنانه، فضای صحن را از آن خود کرد. نه آشفته شد و نه به کسی توهین کرد. پشت میکروفن رفت و ضمن معرفی وزیران خود، برنامهها و اولویتهای دولتش را هم اعلام کرد. مصدق به همان سبک و سیاق معمولش دوباره صحنهای دراماتیک رقم زد و حتی جلوی چشم نمایندگان و مردمی که به تماشا آمده بودند، رزمآرا را به مرگ تهدید کرد. اما کاری از پیش نبرد و در پایان رایگیری، فقط ۸ نفر به نخستوزیری رزمآرا رای منفی دادند. چند روز بعد با تایید مجلس سنا، دولت جدید رسمیت یافت و دوره نخستوزیری رزمآرا شروع شد. دورهای که حدود ۹ ماه طول کشید و در همه این مدت نه چندان طولانی، سایه مساله و ماجرای نفت بر آن سنگینی میکرد. ماجرایی که نه با رزمآرا شروع شد و نه با او به پایان رسید، اما بیشک یکی از چهرههای اصلی و مهمترین قربانیان آن بود.
رزمآرا در دانشگاه نظامی سنسیر فرانسه تحصیل کرده بود و واقعیتهای دنیای عصر را خوب میشناخت. اما خشونت و بیرحمیاش مثالزدنی بود و به وقت نیاز، از قساوت و خدعه هم ابایی نداشت. رقابت بچهگانه و مبتذلی با سرلشکر ارفع داشت که گاهی باعث اخلال در روند کارهای ارتش میشد و حواشی پرهزینهای برای نیروهای نظامی کشور ایجاد میکرد. خودش هم گاهی از درک میزان اهمیت مسائل عاجز میشد و امور فرعی را در اولویت قرار میداد. مثلا در دوره نخستوزیریاش، وسط آن همه کارهای عقبمانده و مهم، دستور داده بود کسانی را که با پیژامه و زیرپیراهن در انظار حاضر میشوند، جریمه کنند.»