فکرشهر: مرحوم فخرالاسلام، مؤلف کتاب «أنیسالاعلام»، ابتدا یکی از کشیشهای بزرگ و معروف مسیحی بود، اما پس از مدتی پی به حقانیت اسلام برد و چون مردی آزاده بود، مسلمان شد و چند کتاب نیز در رد مسیحیت و یهود نوشت.
به گزارش فکرشهر و به نقل از «کیهان»، او مقدمات مسلمانشدن خود را چنین تعریف میکرد:
وطن من ایران (ارومیه) است، پدرانم همگی کشیش و از علمای مسیحی بودند. از ابتدای جوانی، شوق تحصیل علوم دینی را داشتم، بنابراین سرگرم علوم دینی شدم و کمکم مدارج علمی را طی کردم تا اینکه کوچ کرده و خود را به کلاس درس استاد بزرگ مسیحی رساندم. در مجلس درس او ۴۰۰ نفر شرکت داشتند و من در میانشان از هوش و استعداد بیشتری برخوردار بودم، به همین دلیل مورد علاقه استاد بزرگ مسیحی شدم، بهطوری که تنها کسی بودم که اجازه ورود به حرم استاد را داشتم.
روزی به مجلس درس استاد بزرگ مسیحی رفتم، او نیامده بود. گفتند امروز استاد مریض است و نمیآید. شاگردان، خودشان بحث میکردند. صحبت راجع به کلمه «فارقلیط» بود که این لفظ در «انجیل» آمده است. هر کس آن را طوری معنی میکرد و چیزی میگفت.
من به دیدن استاد رفتم. او در بستر افتاده بود. گفتم: به مجلس درس رفتم، شما نیامده بودید، از اینرو به دیدنتان آمدم.
استاد پرسید: در نبودن من هم مباحثه برقرار بود؟
گفتم: آری، در مورد کلمه فارقلیط بحث میکردیم. عدهای میگفتند به معنی تسلیتدهنده است، حضرت عیسی فرموده است: «من میروم و پس از من فارقلیط میآید».
استاد گفت: هیهات، هیچکس خبر از معنی آن ندارد.
تا این جمله را گفت، من که شیفته جمال بودم، دامنش را گرفتم و از او خواستم که معنی این کلمه را به من بگوید. او گفت: صلاح نیست زیرا اظهار معنی آن برای تو و من ضرر دارد.
من اصرار کردم و او را سوگند دادم، پاسخ داد: من این کلمه را به تو میگویم، به شرطی که تا وقتی من زندهام آن را فاش نکنی.
من پذیرفتم. او گفت: این کلید را بردار و آن جعبه را باز کن، در آن، جعبهای قرار دارد، آن را هم باز کن، در آن کتابی به زبان «سریانی» وجود دارد که هزاران سال قبل نوشته شده است.
وقتی کتاب را برداشتم، گفت: فلان صفحه را بیاور، آن صفحه را پیدا کردم، دیدم راجع به کلمه فارقلیط بحث کرده است و گوشهای نوشته «فارقلیط همان حضرت محمد (ص) است.»
پرسیدم: این محمد (ص) کیست؟
استاد پاسخ داد: همان کسی که مسلمانان او را پیامبر میدانند.
گفتم: پس مسلمانان بر حق هستند؟
گفت: آری
پرسیدم: پس چرا شما حق را ظاهر نمیکنید؟
استاد بزرگ مسیحی گفت: افسوس که من در آخر عمرم به این راز پی بردم، اما اگر آن را اظهار کنم، حکومت مرا میکشد، به هر کجا روم، حتی در میان مسلمانها حکومت مرا پیدا میکند و به قتل میرساند، صلاح من سکوت است، ولی تو جوان هستی، میتوانی فرار کنی و بروی.
دستش را بوسیدم و از او خداحافظی کردم و همان روز به راه افتادم تا اینکه وارد شهر شام شدم. لطف خدا شامل حال من شد، مرا به یکی از علمای شیعه معرفی کردند. به دست او اسلام آوردم و صرف و نحو و منطق و معانی بیان را خواندم، سپس به نجف اشرف رفتم و خدمت «سیدکاظم یزدی» و «آخوند خراسانی» به مرحله اجتهاد رسیدم، پس از آن برای زیارت آرامگاه حضرت امام رضا (ع) به ایران رفتم. در تهران خبردار شدم که مسیحیان چند کتاب در رد اسلام نوشتهاند، خداوند به من توفیق داد که چند کتاب در رد آنها بنویسم و تهمتهایشان را پاسخ دهم.
مرحوم فخرالاسلام، بیست جلد کتاب با بیانی شیرین و لذتبخش نوشته است. بهراستی که این تایید الهی در نصرت اسلام است که یک نفر همه تبلیغات مخالفان را باطل کند.
* تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۴۹، با ویرایش