پدر یعنی طلوع ماتم و درد
پدر یعنی ستون خیمه ی درد
پدر یعنی بدهکاری، نداری
به پیش هر طلبکاری شدن زرد
برای لقمه ی نانی مداوم
شنیدن طعنه ی افراد نامرد
پدر یعنی کشیدن روز تا شب
هزاران آه سوزان از دل سرد
افول آرزوهای ندیده
قدی قوز و شکسته بین ناورد
پدر یعنی غم و فقر و نداری
دویدن عین این سگ های ولگرد
پدر روزت خجسته نازنینم
گرامی بر شما، فرخنده ای مرد!
ستم گرچه میان روزگاران
درآورده ز روح نازکت گرد
صبوری کن بکش بار غم خود
تو ای تنهاترین درمانده ی فرد
هزاران چاه نفت و گاز اما
نمی دانم چه کس حق تو را خَورد
تو ای کافی بگو با نام مردان
غم و درد و بلا آخر چه ها کرد؟!
*متخلص به «کافی رودفاریابی» شاعر و نویسنده اهل رودفاریاب بخش ارم شهرستان دشتستان