سه‌شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار جامعه
مطالب بیشتر
کد خبر: ۹۰۱۱۶
يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۸

فکرشهر: چنان که اشارت شد، امام صادق(ع) گذشته از منزلتی که نزد شیعیان دارد، در دیده عامه مسلمانان نیز دارای مقامی والاست. بزرگان اهل سنت و جماعت از روزگار وی تا امروز، او را به کرامت خلق، دانش فراوان، بخشش بسیار و عبادت طولانی ستوده‌اند.

به گزارش فکرشهر، روزنامه اطلاعات نوشت: «جعفر بن محمد بن‌ علی‌ بن‌ الحسین‌ بن‌ علی‌ بن ‌ابی‌طالب علیهم‌السلام، ششمین امام شیعیان و پنجمین امام از نسل امیرالمؤمنین(ع)، کنیه او ابوعبدالله و لقب مشهورش «صادق» است. لقب‌های دیگری نیز دارد؛ از آن جمله صابر، طاهر و فاضل. اما چون فقیهان و محدثان معاصر او که شیعه وی هم نبوده‌اند، حضرتش را به‌درستی حدیث و راستگویی در نقل روایت بدین لقب ستوده‌اند، لقب صادق شهرت یافته است، وگرنه امامی را که منصوب از طرف خدا و منصوص از جانب امامان پیش از اوست، راستگوگفتن آفتاب را به روشن وصف‌کردن است که:

مدح تعریف است و تخریق حجاب

فارغ است از شـرح و تعریف آفتاب

مـادح خورشیـد مـداح خـود اسـت

که دو چشمم روشن و نامُرمَد است

ابن‌ حجر عسقلانی او را چنین وصف می‌کند: «الهاشمی العلوی، ابو عبدالله المدنی الصادق» و هم او نویسد: «ابن‌ حبان گوید: در فقه و علم و فضیلت از سادات اهل بیت بود.»

ولادت او ماه ربیع‌الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا(ص) و در هفدهم آن ماه بوده است ولی بعضی مورخان و تذکره‌نویسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشته‌اند و در ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجری به دیدار پروردگار شتافت. مدت زندگانی او شصت‌وپنج سال بوده است. ابن قتیبه نویسد: «جعفر بن‌ محمد، کنیه او ابوعبدالله است و جعفریه بدو منسوب‌اند به سال یکصد و چهل و شش در مدینه درگذشت.»

از آغاز ولادت تا هنگام رحلت این امام بزرگوار، ده تن از امویان به نام‌های عبدالملک پسر مروان، ولید پسر عبدالملک (ولید اول)، سلیمان پسر عبدالملک، عمر پسر عبدالعزیز، یزید پسر عبدالملک (یزید دوم)، هشام پسر عبدالملک، ولید پسر یزید (ولید دوم)، یزید پسر ولید (یزید سوم)، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد و دو تن از عباسیان ابوالعباس، عبدالله پسر محمد معروف به سفاح و ابوجعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامی حکومت داشته‌اند. آغاز امامت امام صادق(ع) با حکومت هشام پسر عبدالملک و پایان آن، با دوازدهمین سال از حکومت ابوجعفر منصور (المنصوربالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقیع است؛ آنجا که پدر و جد او به خاک سپرده شده‌اند.

نام مادر او فاطمه یا قریبه دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن ‌ابی‌بکر است و ام‌فروه کنیت داشته است. مادر ام‌فروه، اسماء، دختر عبدالرحمان‌ بن ‌ابی‌بکر است. امام صادق درباره مادرش فرموده است: «مادرم مؤمن، متقی و نیکوکار بود و خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.»

کلینی به اسناد خود از عبدالاعلی آورده است: ام‌فروه را دیدم متنکروار گرد کعبه طواف می‌کرد و حجرالاسود را به دست چپ سود. مردی از طواف‌کنندگان بدو گفت: «در سنت خطا کردی.» ام‌فروه پاسخ داد:« ما از دانش تو بی‌نیازیم!» و از این پاسخ می‌توان آشنایی او را به مسائل فقهی دریافت.

فرزندان

چنان که مشهور است، فرزندان آن حضرت ده تن بوده‌اند: هفت پسر به نام‌های اسماعیل، عبدالله، موسی، اسحاق، محمد، عباس و علی و سه دختر به نام‌های ام‌فروه، اسماء و فاطمه. اسماعیل پسر بزرگ‌تر آن امام است و پدر، وی را دوست می‌داشت. بعضی از شیعیان را گمان بود که اسماعیل بعد از پدرش به امامت خواهد رسید اما او در روزگار زندگانی پدر درگذشت و امام وی را در گورستان بقیع به خاک سپرد و بر مردن او سخت گریان شد. پیش از به خاک‌سپردن، روی او را گشود تا مردم ببینند اسماعیل مرده است ولی پس از مرگ اسماعیل، گروهی مردن او را باور نکردند و پس از امام صادق او را امام دانستند. اسماعیلیان یا هفت‌امامیان که صدها سال بعد به دو فرقه نزاریه و مستعلویه تقسیم شدند، بدین اسماعیل منسوب‌اند. هفت‌امامیان هم‌اکنون در کشورهایی از جمله ایران، پاکستان و هندوستان به سر می‌برند.

همراه پدر

امام صادق(ع) سی و یک سال و به روایتی سی و چهار سال در کنار پدرش امام باقر(ع) بوده است. در سفری که امام باقر، به خواست هشام پسر عبدالملک به شام رفت، همراه او بود. از او روایت شده است: چون به دمشق رسیدیم، هشام سه روز ما را نپذیرفت و روز چهارم اجازه دیدار داد. چون به مجلس او درآمدیم، بر تخت نشسته بود و فرماندهان سپاه وی در دو صف ایستاده بودند. بزرگان خاندان او نیز حضور داشتند. پس پدرم را تکلیف تیراندازی کرد. او عذر خواست و سرانجام با اصرار هشام پذیرفت و نُه تیر پی یکدیگر افکند و هر تیر بر تیر نخستین خورد. هشام را خوش نیامد و مدتی ما را ایستاده نگاه داشت. پدرم خشمگین گشت و هشام چون خشم او را دید، وی را بر سر تخت برد و دست در گردن او افکند و بر دست راست خود نشاند. پس دست در گردن من درآورد و مرا بر دست راست پدرم جای داد.

در چشم دیگران

چنان که اشارت شد، امام صادق(ع) گذشته از منزلتی که نزد شیعیان دارد، در دیده عامه مسلمانان نیز دارای مقامی والاست. بزرگان اهل سنت و جماعت از روزگار وی تا امروز، او را به کرامت خلق، دانش فراوان، بخشش بسیار و عبادت طولانی ستوده‌اند.

صدوق به اسناد خود از فقیه مدینه، مالک بن انس روایت کند: بر جعفر بن محمد(ع) درمی‌آمدم. برای من بالش می‌نهاد و مرا حرمت می‌داشت و می‌گفت: مالک تو را دوست می‌دارم و من از گفته او خشنود می‌شدم و خدا را سپاس می‌گفتم. او همیشه در یکی از سه حالت بود: روزه‌دار، بر پا ایستاده به نماز، ذکرگوینده. او از بزرگان، عابدان و زاهدانی بود که از خدا می‌ترسند. بسیارحدیث، خوش‌محضر و بسیارفائدت بود. سالی با او به حج رفتم، چون هنگام گفتن لبیک رسید، سخن در گلوی او برید و نزدیک بود از شتر بیفتد. گفتم: پسر رسول خدا! می‌بایست لبیک بگویی! گفت: پسر ابی‌عامر! چگونه جرات کنم و بگویم‌: لبیک، اللهم لبیک در حالی که می‌ترسم خدایم بگوید نه لبیک و نه سعدیک! علی بن عیسی اربلی ‌- مؤلف کشف‌الغمه - از محمد بن طلحه درباره او آورده است: شنیدن سخنانش موجب زهد دنیا می‌شد و اقتدای به او بهشت را در پی داشت. نور چهره‌اش گواهی می‌داد از سلاله نبوت است و پاکی کردارش آشکار می‌ساخت از ذریه رسالت است.

بزرگانی چون یحیی بن‌ سعید انصاری، ابن‌ جریح، مالک بن‌ انس، سفیان ثوری، سفیان‌ بن عیینه، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سختیانی از علم او بهره گرفتند و آن بهره‌گیری را برای خود مباهات شمردند و بدان شرف یافتند و فضیلت کسب کردند.

او از بزرگان اهل بیت و سادات آنان بود. علمی فراوان و عبادتی بسیار و اورادی پیوسته و زهدی آشکار داشت و بسیار تلاوت بود. معانی قرآن کریم را تتبع می‌کرد و گوهرهای آن را بیرون می‌آورد و از عجایب آن بهره می‌گرفت. اوقات خود را بر انواع طاعت‌ها قسمت کرده بود که در آن حساب نفس خویش می‌نمود. دیدن او آخرت را به یاد می‌آورد.

ابن‌ شهرآشوب از مالک ‌بن‌ انس روایت کند: از جعفر بن محمد در فضل و علم و پارسایی برتر ندیدم. یا روزه بود یا نماز می‌خواند یا ذکر می‌گفت. از بزرگان و اکابر و زاهدان بود و از آنان که از پروردگار می‌ترسند. بسیار حدیث، نیکومحضر و پرفایدت بود. چون قال رسول‌الله می‌گفت، رنگش دگرگون می‌گشت.

ابونعیم اصفهانی درباره او نوشته است: امام ناطق، زمامدار سابق، ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق بر عبادت و خضوع روی آورد و عزلت و خشوع را برگزید و از مهتری و ریاست دوری جست.

شهرستانی در «ملل و نحل» ‌نویسد: جعفر بن محمد الصادق دارای علمی بسیار و ادبی کامل بود. زهد و پارسایی داشت. نه گرد مهتری گردید و نه بر سر خلافت با کسی به جنگ برخاست. آن که در دریای معرفت شنا کند، در شط نمی‌افتد و آن که به اوج حقیقت رسد، از فرودآمدن نمی‌ترسد.

ابن‌ خلکان درباره حضرتش نوشته است: از سادات اهل بیت بود و به خاطر راستی در گفتار به صادق ملقب گشت. فضل او مشهورتر از آن است که گفته‌اند.

و عطار از عارفان بزرگ سده هفتم درباره حضرتش چنین نوشته است: آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیا، آن جگرگوشه انبیا، آن ناقل علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، جعفرالصادق رضی‌الله عنه. گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم، کتابی جداگانه باید ساخت. این کتاب شرح اولیاست که بعد از ایشان بوده‌اند اما به سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم.

و چون از اهل بیت بیشتر سخن طریقت او گفته است و روایت از او پیش آمد، کلمه‌ای چند از آن حضرت بیاورم که ایشان همه یکی‌اند. چون ذکر او کرده‌اند، ذکر همه بود. نبینی که قوم مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند. یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی. اگر تنها صفت او گویم به زبان، عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبادات بی‌تکلف به کمال بود.

و قدوه جمله مشایخ بود و اعتماد همه بر او بود. و مقتدای مطلق بود. و همه الهیان را شیخ بود و همه محمدیان را امام بود. هم اهل ذوق را پیشرو بود و هم اهل عشق را پیشوا. هم عباد را مقدم بود و هم زهاد را مکرم. هم در تصنیف اسرار حقایق خطیر بود، هم در لطایف اسرار تنزیل و تفسیر بی‌نظیر. عمرو بن ابی مقدام گفته است: هر گاه جعفر بن محمد را می‌دیدم می‌دانستم او سلاله پیمبران است. و ابوجعفر منصور او را از کسانی دانسته است که از خدا به آنان الهام می‌شود (محدث).

خاقانی شروانی در منشآت نوشته است: جعفر صادق عالم مطلق بود.

این چند گواهی را که اندکی از بسیار است، برای آن نوشتم تا آنان که تتبعی چنان که باید در سیره معصومان ندارند و شرح زندگانی امامان شیعه را جز از گویندگان شیعی نشنیده یا جز در مأخذهای غیر شیعی نخوانده‌اند، بدانند که قدر و منزلت این امام تنها در دیده شیعیانش بزرگ نیست، هر که علمی و بصیرتی داشته برابر او فروتن بوده و بزرگش می‌داشته.

و زید عموی او درباره وی گفته است: در هر زمان مردی از ما اهل بیت است که خدا بدو بر خلق خود احتجاح می‌کند و حجت زمان ما برادرزاده‌ام جعفر است. آن که او را پیروی کند، گمراه نگردد و آن که مخالف وی بود، هدایت نشود.

رحلت امام صادق(ع)

در اصول کافی، ارشاد شیخ مفید، کشف الغمه و برخی کتاب های دیگر، از رحلت امام صادق(ع) به لفظ «مضی‏»، «مات» و «قبض‏» تعبیر شده است. ظاهر این لفظ‌ها نشان می‏‌دهد امام به مرگ طبیعی جهان را بدرود گفته است اما در فصول المهمه و مصباح کفعمی (به نقل مجلسی در بحار) نیز در کتاب‌های دیگری آمده است: امام را زهر خوراندند… ابن‌ شهرآشوب در مناقب نوشته است که ابوجعفر منصور او را زهر خورانید و بایست چنین باشد، زیرا با کینه‏‌ای که منصور از او داشت و بیمی که از روی‌آوردن مردم بدو در دلش راه یافته بود، آسوده نمی‏نشست.

آنان که با تاریخ زندگی این مرد آشنایند، می‏‌دانند او به کسانی که برای رساندنش به مسند خلافت هر کوشش را به کار بردند، رحم نکرد و از جمله آنان ابومسلم بود که برپایی دولت عباسیان مرهون رنج‌هایی است که او در این باره بر خود نهاد. گناه ابومسلم این است که هنگام خلافت ‏سفاح، به منصور چنان که باید، حرمت نمی‏‌نهاد. پس طبیعی است کسی را که از او می‏‌ترسد و از علاقه و احترام مردم بدو آگاه است، آسوده نگذارد و تحمل نکند ولی به‌ظاهر از رحلت آن امام بزرگوار دریغ می‏‌خورد.

کلینی به اسناد خود از ابو ایوب روایت کند: نیم‌ شبی منصور مرا خواست. چون بر او درآمدم، بر کرسی نشسته بود و شمعی پیش روی داشت و نامه‏‌ای می‏‌خواند و می‏‌گریست. بر او سلام کردم. نامه را به سوی من انداخت و گفت: از محمد بن سلیمان است. از مرگ جعفر بن محمد خبر می‏‌دهد و سه بار «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان آورد و گفت: کجا مانند جعفر یافت می‏‌شود؟ سپس گفت: بنویس! در بالای نامه نوشتم: «اگر شخص معینی را وصی قرار داده، گردن او را بزن!»

چون پاسخ نامه رسید، معلوم شد پنج تن را وصی خود کرده است: منصور، محمد بن سلیمان، عبدالله، موسی و حمیده. و در روایت دیگری به جای محمد بن سلیمان، محمد بن جعفر است و به جای حمیده، مولایی از موالی ابوعبدالله. منصور گفت: اینان را نمی‏‌توان کشت!

یعقوبی از اسماعیل بن‌ علی بن‌ عبدالله بن‌ عباس روایت کند: بر منصور درآمدم. دیدم ریش او از اشک چشمش نمناک است. سبب پرسیدم. گفت: نمی‏‌دانی به خاندان تو چه رسیده است. سید و عالم و باقیمانده گزیدگان آنان درگذشت. جعفر از آنان بود که خدا در باره‏‌شان گفته است: «ثم اورثنا الکتاب‌ الذین اصطفینا من عبادنا» او از کسانی بود که خدایش گزید و از سابقان در خیرات بود.

ابن فضال روایت کند: نزد ام‌حمیده رفتم تا او را به رحلت امام تعزیت دهم. گریست و من از گریه او به گریه درآمدم. پس گفت: اگر ابوعبدالله را هنگام مرگ می‏‌دیدی، چیزی شگفت مشاهدت می‏‌کردی. چشم خود را گشود و گفت: هر کس را با من خویشاوندی دارد، گرد آورید. همه را گرد آوردیم. بدان‌ها نگریست و گفت: شفاعت ما به کسی نمی‏‌رسد که نماز را سبک بدارد.

کلینی از امام موسی بن جعفر(ع) روایت می‌کند: من پدرم را در دو جامه شطوی کفن کردم که آن دو، جامه احرام او بود و در جامه‏‌ای از جامه‏‌هایش و عمامه‏‌ای که از علی‌ بن‌ الحسین بود.»

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر