فکرشهر: هفتم آبان امسال هم که به نام روز کورش شناخته میشود، سپری شد بی اینکه بازتابی در رسانه های رسمی داشته باشد.
به گزارش فکرشهر، مهرداد خدیر در ادامه یادداشت خود در عصر ایران نوشت: مخالفت یا ممانعت از برگزار شدن مراسم هم احتمالا به خاطر ادامۀ بیماری کرونا توجیه خواهد شد اما پای هر سه مطلب ما به این مناسبت در روز جمعه (ایرانی بودن، یکتاپرستی و گفتوگو با دکتر جلیلیان) افراد ثابتی تنها ناسزا گذاشتند و جالب و در عین حال تأسفبار این که دربارۀ هیچ جملهای نظر و نقد نداشتند و فقط با خود کورش مشکل دارند البته نمیدانم از شنیدن تبلیغات یک فروشگاه زنجیرهای که این نام را بر خود نهاده آن هم به صورت مکرر و در صدا و سیمای ارزشی چه حالی پیدا میکنند!
اما به راستی، کورش چه هیزمِ تری به برخی فروخته که تا این حد مورد غضبشان است؟ در حالی که چنانچه اشاره شد تابوی اولیۀ استفاده از این نام شکسته و بر عنوان یکی از فروشگاههای زنجیرهای مشهور هم نشسته است.
مناسبت نامگذاری هفتم آبان یا 29 اکتبر به سبب آن است که به عنوان روز ورود کورش به بابِل در 539 پیش از میلاد از آن یاد می شود؛ روز آزادی بردگان و نگارش استوانۀ بابِلی این پادشاه هخامنشی والبته به عنوان شناسۀ اختصاصی ایرانیان.
واقعیت این است که حساسیت و مخالفت علنی با یادکرد کورش به نسبت سالهای اول انقلاب، فروکاسته اما همچنان با نوعی بدگمانی به این مناسبت، نگریسته میشود و با ادبیات سیاسی مورد علاقۀ اصولگرایان، به جای آن که «فرصت» در نظر آید «تهدید» تلقی میشود. حال آنکه میتواند فرصتی برای رونق توریسم و وحدت ایرانیان در میان نغمههای شوم مخالف تمامیت ارضی باشد.
در این گفتار به دلایل احتمالی در کورشستیزی یا کورشپرهیزی یا کورشناپسندی می پردازم که موجب شده اصولگرایی رادیکال ایرانی به آن روی خوش نشان ندهد و مُهر تأیید تلویحی مرحوم علامۀ طباطبایی بر نظر مولانا ابوالکلام آزاد را - که کورش را همان «ذوالقرنین» قرآن دانسته- نیز کافی ندانند:
1. گفتمان باستانگرایی؛ در سالهای پیش از انقلاب اسلامی، 4 گفتمان با هم رقابت میکردند: اسلام سنتی، دیدگاههای سوسیالیستی، اسلام انقلابی و باستانگرایی پهلوی و در نهایت با ائتلاف یا تأثیرگذاری سه گفتمان اولیه با هم یا بر هم گفتمان چهارم مغلوب شد و بعد از انقلاب، هم نام فروشگاههای زنجیرهای کورش به قدس تغییر یافت وهم نام خیابان کورش کبیر به دکتر علی شریعتی و اسم تیم پرسپولیس (شهر پارسه) هم شد: پیروزی. البته قبل از پیروزی مدت کوتاهی آزادی و چمران و بعد پیروزی. نامی که آن قدر به رسمیت شناخته نشد تا نام پرسپولیس بازگشت.
درسال های نخست حتی خانوادهها نگران بودند اگر نام کورش را بر فرزند خود بگذرند طاغوتی دانسته شوند. به مرور اما روشن شد که باستانگرایی روی دیگر سکۀ پادشاهی نیست و به خاطر آن که تهدیداتی متوجه تمامیت ارضی شد و به وحدت ایرانیان فراتر از جنبههای ایدیولوژیک نیاز بود ازتبلیغ علیه کورش کاسته شد و شکل نوشتاری آن هم تازه شد: کوروش. دراین گفتار البته کورش را به همان شکل قبلی (کورش) می نویسم.
2. نامهای غیر مذهبی؛ انقلاب ایران، ضد سلطنتی بود با گفتمان اسلام انقلابی که نسبتی با باستان گرایی نداشت. نگاهی به اسامی نشریات بعد از انقلاب این ادعا را تأیید می کند که یا به اردوگاه چپ تعلق داشت یا اگر مذهبی بودند آیه قرآن هم بالای لوگو میآمد که گفتمان انقلاب را نشان می داد: انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی، میزان، امت و آن طرف مردم، پیکار، راه کارگر و هر نامی جز اسامی ملی. نامهای ایرانی را در سریال های تلویزیون تنها در نقش های منفی می دیدیم. پرویز و هوشنگ و منوچهر و خسرو هم منفی بودند چه رسد به کورش!
به حالا نگاه نکنید که نام کوچک تاریخ نگار صدا وسیما «خسرو» ست و فرمانده نیروی دریایی شهرام و رییس صدا و سیما هم پیمان یا نام عضو شورای نگهبان سیامک است و رییس دفتر احمدینژاد، اسفندیار بود اما همین جناب مشایی در دهۀ 60 به «مرتضی محب الاولیا» شهرت داشت وچون نام یک نمایندۀ مجلس «فرزاد رهبری» بود او را «هاشم رهبری» صدا می کردند و یکی از دلایل نفی بهزاد نبوی این بود که نام کوچک او بهزاد بود حال آن که نام را پدر می گذارد نه خود فرد و پدر بهزاد استاد تاریخ بود نه انقلابی یا مذهبی و بهزاد از خانه بیرون زد تا کار چریکی کند. با این حساب، روشن است که چرا اسم کورش مشکل داشت.
3. کورش! آسوده بخواب؛ کورش، یادآور جملۀ مشهوری از محمد رضاشاه بود در جشن های 2500 سالۀ شاهنشاهی که طنز هم شده بود:« کورش! آسوده بخواب که ما بیداریم» و اگراز کورش می گفتی انگار میخواهی سخن شاه را یادآوری کنی. حال آن که شاه تنها به پاسارگاد نرفته بود. به زیارت کعبه و حج هم رفته بود و عهده دار تولیت آستان امام رضا هم بود و به خاطر همین به «ولیان» نایبالتولیه میگفتند یا در«مأموریت برای وطنم»، خود را نظر کردۀ حضرت عباس هم دانسته است! به عبارت دیگر تقصیر کورش نبود که شاه به او ابراز علاقه می کرد.
با این حال چون منشور کورش با این جمله شروع میشود که «منم کورش شاه شاهان»، کورش نسبتی با دوران پساپادشاهی نداشت.
4. مردوک؛ مشکل دیگر با کورش این است که چون در استوانه از جانب «مردوک» سخن میگوید مغایر با آموزههای اسلامی دانسته میشود و این را در نظر نمیگیرند از 539 پیش از میلاد تا 630 میلادی که اسلام آرام آرام ظهور کرد هزار سال فاصله است و کورش نمیتوانسته از الله بگوید و همین که مشرک نبوده و یکتاپرست است قابل توجه است.
5. شکل آرامگاه؛ برخی هم با شکل آرامگاه کورش مشکل دارند و این که به صورت مکعب و بنای سنگی است و شایبۀ همآوردی با بیتالله! حال آن که در آن روزگار شکل دیگری متصور نبوده است.
6. حقوق بشر؛ چون از منشور کورش به عنوان نخستین سند حقوق بشر یاد میشود و یکی از بهانههای غربیها در چالش مستمر با جمهوری اسلامی همین موضوع است توجه به کورش را توطئه تلقی میکنند. حال آن که بر پایۀ آن میتوان به زبان مشترک رسید.
7. نماد ملیگرایی؛ کورش بیتردید یکی از نمادهای ملیگرایی و ناسیونالیسم ایرانی است و چون رهبر فقید انقلاب در آغاز دهۀ 60 و به خاطر ماجراهای بنیصدر و رویکرد جبهۀ ملی گفتند «ملیگرایی خلاف اسلام است» کورش هم در نقطۀ مقابل اسلام تصویر میشود.
پس از آن کلمۀ «ملی» چنان ذنب لایغفر شد که نه تنها نام دانشگاه ملی ایران به دانشگاه شهید بهشتی تغییر یافت که واژۀ ملی را از سازمان ملی انتقال خون ایران در خیابان ویلا هم برداشتند و هواپیمایی ملی ایران با سرواژۀ «هما» هم شد: هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران و کشتی رانی ملی ایران هم شد کشتی رانی جمهوری اسلامی ایران و وزارت ارشاد ملی هم ارشاد اسلامی و تنها بانک ملی و تیم ملی باقی ماند. چون نام آنان به بانک اسلامی و تیم اسلامی قابل تغییر نبود.
اکنون اما صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران خود را «رسانۀ ملی» مینامد و همه از «امنیت ملی» سخن می گوید. به این ترتیب دیگر ملی مغایر اسلامی نیست و به این اعتبار از کورش هم باید رفع اتهام یا ابهام شود.
ضمن این که کورش با اسلام، هزار سال فاصلۀ زمانی دارد و تاریخ را از جلو به عقب روایت نمیکنند. به لحاظ انقلابی هم فراموش نکنیم اولین نخست وزیر بعد از انقلاب(بازرگان)، اولین رییس جمهوری (بنیصدر)، اولین امام جمعۀ تهران (طالقانی)، اولین وزیر خارجه (سنجابی)، اولین وزیر کار (فروهر)، اولین رییس ستاد ارتش (قرنی) و بسیاری از صاحبمنصبان صدر انقلاب که بعضا حکم آنان را شخص امام خمینی امضا کرده بود علایق ملی خود را پنهان نمیکردند و به مصدقی شهرت داشتند و همین نشان می دهد انقلاب 57 نگرۀ ملی هم داشته کما این که اوایل امام از آن به عنوان جنبش ملی - اسلامی یاد میکرد.
8. پانها؛ کورش تنها مورد غضب اصولگرایان رادیکال و مذهبیهای ناسازگار با علایق ملی نیست. بلکه پارهای گرایشهای ضد تمامیت ایران هم اصرار دارند کورش را با واژۀ «فارس» توصیف کنند نه ایران و در این فقرۀ خاص، لعاب دینی و مذهبی به خود میگیرند.
9. یهودیان؛ رفتار متمدنانۀ کورش با یهودیان نیز باب میل منتقدان نیست و احتمالا یکی از هیزمهای تر همین است و لابد معتقدند اگر 2500 سال قبل، همه را به دریا میریخت مشکلات قرن بیستم میلادی پدید نمیآمد!
10. شاهچراغ؛ برخی هم دچار این سوء تفاهماند که توجه به پاسارگاد به قصد بیتوجهی به حرم شاهچراغ است. در حالی که شاهچراغ در شیراز واقع است و آرامگاه کورش با ان فاصله دارد و کاری به هم ندارند. کما این که در شیراز مردم به زیارت آرامگاه حافظ و سعدی هم میروند و هیچ یک از دو شاعر بزرگ، شیعه مذهب نبودهاند و سعدی قدر مسلم چنین است.
11. دیدگاه خلخالی؛ شیخ صادق خلخالی در رسالۀ خود، کوروش هخامنشی را زاده مادری یهودی خوانده و حمله وی به بابل را نیز در پی دستور مادرش برای آزاد کردن قوم یهود دانسته و نتیجه گرفته است: «نژاد یهود، امروز به تبهکاری و دشمن بشریت معرفی شدهاند... تنها معرف کوروش به نیکی و نیکنامی نیز همین یهودند... فریاد که همین یهود، همین دلالهای سیاست بینالمللی، برای ملل دیگر تاریخ، پادشاه نامدار معرفی میکنند و مردم را وادار میکنند که جشن بگیرند، پول بدهند و شادی کنند و برای دایر کردن این جشنها، کارشناس میفرستند و میلیونها تومان پول را به این وسیله به غارت میبرند.»
خلخالی تصویری خشونتبار از پادشاه هخامنشی ارائه میکرد. او تفاوتی میان کوروش و سایر پادشاهان تاریخ ندیده و نوشته است: «کوروش نیز مانند همه پادشاهان و زورمندان تاریخ که از موهبتهای خدادادی فقط زور و شمشیر دارند و منطقی وحشیانه که به حکم زور باید دیگران را مقهور تسلیم امر و خواسته خود نمود، از تیره وحشی در ۲۵۰۰ سال پیش برخاست و در دستگاه بهمن پادشاه ایران به خدمت مشغول شد چون سودای جهانگیری در سر داشت با سپاه وحشی خود به جنگ با همسایگان پرداخت.»
خلخالی سپس به ریشه روایتهای به عقیده وی "دروغ درباره تاریخ زندگی کوروش پرداخته"، "هرودوت" مورخ را دروغپرداز دانسته و روایت گزنفون از کوروش را نیز برآمده از تخیلات وی نامیده بود و میگفت: «نوشتههای هرودوت به صورت افسانه و برای نقالهای قهوهخانه و درویشهای سر کوچهها هم به درد نمیخورد تا چه رسد که از آن یک حماسه کوروش کبیر بسازیم و بعد هم به آن افتخار کنیم.»
او حتی دکتر پرویز ناتل خانلری را نیز مهره ثابت صهیونیسم بینالمللی مینامید، چه آنکه خانلری «با وجود تصریح مورخین شرق و غرب که هرودوت یا گزنفون دروغگو هستند... قلم به دست گرفته و از هر راه ممکن وارد شده، از کوروش کبیر قهرمان ساخته و لوحه او را به نام اولین لوحه حقوق بشر به مردم معرفی میکند.»
12. تاریخ پیش از اسلام؛ نظام آموزش رسمی در چهار دهۀ بعد انقلاب نشان داده به آموزش تاریخ ایران خصوصا ایران پیش از اسلام تمایلی ندارد. توجه به کورش و هخامنشیان اما تمایل ایجاد میکند و شاید به همین خاطر سعی دارند به او نپردازند.
13. کلمۀ شاه؛ در ادبیات رسمی بعد انقلاب، کلمۀ «شاه» مشکل دارد نه فقط محمد رضا شاه. بنا بر این فرض بر این است که هر که شاه بوده بد است. چه کورش باشد چه ناصرالدین شاه قاجار. اگر اسم خیابان کریمخان زند را هم برنداشتند به این خاطر است که خود را شاه نخواند. این در حالی است که واژۀ شاه به ادبیات مذهبی ایران هم راه یافت و به حرم حضرت عبدالعظیم، شاه عبدالعظیم گفته میشود و به شاهچراغ هم اشاره شد یا در گیلان نام یک امام زاده «شازده ابراهیم» است.
با این حال بخت با کورش، یار بوده که «کورش شاه» خوانده نمی شده چون شاهِشاهان بوده به خاطر این که شاهان محلی هم وجود داشتهاند و از این روست که باید یادآور شد «خشایارشاه» نداشتهایم یعنی نام شاهی «خشایار» نبوده بلکه شکل درست آن «خشاریارشا»ست: خشای + آرشا. ( خشای به معنی فرمانروا و آرشا یعنی قهرمان)
14. رفتارهای مشکوک؛ برای این که این تلقی درنگیرد که یک طرفه قضاوت میشود مورد چهاردهم هم میتواند انتشار برخی تصاویر از مراسم چند سال پیش و افرادی در حال سجده باشد که یا واقعی است یا به قصد تحریک احساسات مذهبی و در هر دو حالت مردود است.
احتمالا به این 14 دلیل، برخی که در گفتمان فرهنگی رسمی دست بالا را هم پیدا کرده اند، با یادکرد کورش هخامنشی مشکل دارند. حال آن که هیچ توجیهی برای این نگاه منفی وجود ندارد و بیشتر بد سلیقگی است و امروز بیش از هر روز دیگر به کورش و تاریخ ایران نیاز داریم. حتی با نگاه مذهبی چرا که ایران و تشیع بیش از هر زمان دیگری با هم گره خوردهاند.