فکرشهر: او آن قدر منفور بود که توماس جفرسون - که در سالهای منتهی به انقلاب فرانسه در این کشور اقامت داشت - با قاطعیت مینویسد: «من همیشه اعتقاد داشتهام که اگر ملکهای در کار نبود، انقلابی نیز رخ نمیداد.»
به گزارش فکرشهر، روزنامه اعتماد نوشت: «سال ۱۷۵۵ میلادی در چنین روزی متولد شد و با این جمله که «اگر مردم نان ندارند، کیک بخورند» نام مشهوری در تاریخ برای خود دستوپا کرد. هر چند برخی درباره اصالت این جمله که در روزهای پرشایعه انقلاب دهان به دهان پخش شده بود، تردید دارند. البته او بعدتر زیر گیوتین انقلاب رفت و همدلی و همدردی بسیاری برانگیخت. اصل و تبارش به خاندان سلطنتی اتریش میرسید اما بعد که در سال ۱۷۷۰ - زمانی که ۱۴ سال داشت - با ولیعهد فرانسه ازدواج کرد عضوی از دربار پاریس شد. میگویند شوهرش لویی شانزدهم هم او را بسیار دوست داشت و هم نسبت به او درباره ناتوانی جنسی خودش احساس حقشناسی میکرد. ماری آنتوانت به جای عواطف عاشقانه سرکوبشدهاش به جستوجوی معنای دیگری برای زندگی رفت.
لباسها و جواهرات گرانقیمت میخرید و از بیشترشان فقط یک بار استفاده میکرد. عده زیادی چاپلوس و نورچشمی دور خودش جمع کرده بود و هر از چندی از خزانه، پول هنگفتی میان آنان بذل و بخشش میکرد. گویا به قمار هم علاقه زیادی در حد اعتیاد داشت اما همیشه میباخت و بدهیهایی گاه هنگفت به شوهر تاجدارش تحمیل میکرد. نوشتهاند لویی شانزدهم قروض قمار همسرش را از کیسه خود میپرداخت و او را به رفتن به اپرای پاریس تشویق میکرد؛ هر چند که میدانست نشاط او در ملأ عام باعث ناراحتی مردمی خواهد شد که به وقار و خویشتنداری خاندان سلطنتی عادت کردهاند. دولت هر هفته هزینه اجرای سه نمایش و دو مجلس رقص و دو شام رسمی در دربار را میپرداخت و به جز این ملکه جشنهای خصوصیتری هم برپا میکرد که هزینههای آن از خزانه تامین میشد.
حتی مشهور است که گاهی ساعت را جلو میبرد تا «به بستر رفتن او را به جلو اندازد» که خودش بتواند در بازیهایی که ممکن بود تمام شب طول بکشند، به دوستانش ملحق شود. برادرش یوزف (امپراتور یوزف دوم) که در ورسای به دیدارش رفته بود اعتراف میکرد «او تنها به خوشی و لذت فکر میکند، به پادشاه هیچ علاقهای ندارد و از باده اسراف و تبذیر سرمست شده است. او شاه را به زور مجبور به انجام کارهایی میکند که هیچ مایل به انجامشان نیست. خلاصه این که، نه وظایف یک همسر را درست انجام میدهد نه وظایف یک ملکه را.»
در کنار همه اینها ماری آنتوانت اتریشی بود و فرانسویهای آن روزگار اتریشیها را دشمن خودشان میدیدند و دوستشان نداشتند. مردم فرانسه ملکه کشورشان را «زن اتریشی» میشناختند و آماده بودند بدترین شایعات را دربارهاش باور کنند. مثلا اگر از کسی میشنیدند ملکه کاری غیر اخلاقی کرده، بیدرنگ باور میکردند و به راست و دروغبودن شایعه یا انگیزه گوینده اهمیتی نمیدادند.
همچنین این باور در بیشتر فرانسویها ریشه دوانده بود که لویی شانزدهم و شماری از درباریانش به اصلاح امور کشور فکر میکنند اما ملکه و دار و دستهاش مخالف هر تغییر و تحولیاند و مدام در مسیر اصلاحات کارشکنی میکنند. او آن قدر منفور بود که توماس جفرسون - که در سالهای منتهی به انقلاب فرانسه در این کشور اقامت داشت - با قاطعیت مینویسد: «من همیشه اعتقاد داشتهام که اگر ملکهای در کار نبود، انقلابی نیز رخ نمیداد.»