فکرشهر: تابستان سال ۱۹۹۶ میلادی در چنین روزی اولین جلد از مجموعه رمانهای ترانه یخ و آتش، با عنوان بازی تاج و تخت منتشر شد.
به گزارش فکرشهر، روزنامه اعتماد در ادامه نوشت: «نویسنده آن جرج مارتین کار نوشتن این رمان را که البته هنوز هم تمام نشده از سال ۱۹۹۱ شروع کرد و تا به امروز حداقل ۹۰ میلیون نسخه از کل این مجموعه به فروش رفته. ترانه یخ و آتش را در ژانر داستانهای تخیلی و حماسههای فانتزی دستهبندی میکنند اما به قول مارتین آثار این ژانر سرچشمههای مشترکی با رمانهای تاریخی دارند و فراتر از همه تفاوتهای ظاهری، به یک ریشه برمیگردند. این ریشه و سرچشمه مشترک «تاریخ» است و بررسی برخی مصادیق آن در رمان ترانه یخ و آتش، درستی گفتههای مارتین را به ما نشان میدهد؛ خط داستان که به رویارویی و نزاع دو خاندان مدعی قدرت لنستر و استارک و نقشآفرینی خاندانهای کوچک و بزرگ دیگر در ائتلاف یا تقابل با آنها برمیگردد ریشه در تاریخ قرن پانزدهم انگلیس، در جنگ موسوم به جنگ رزها دارد.
آن جنگ تاریخی هم مثل جنگ داستان مارتین چند سال بدون نتیجه قطعی طول کشید و قساوتها و جنایتها و خرابیهای زیادی به جای گذاشت. روش خاص بولتونها هم به ویژه شخصیت منفور داستان یعنی رمزی در مجازات دشمنانشان هم محصول گوشه تاریک ذهن مارتین نیست و به تاریخ کهن آسیا، به شیوه تنبیه آشوریها برمیگردد. آشوریها اسیران دشمن را زندهزنده پوست میکندند و گاهی هم روی آتشی بزرگ ـ با فاصلهای که اسیر سریع نسوزد ـ کبابشان میکردند. آن عروسی خونین هم که میخکوبمان کرد، یکی از خدعههای معمول تاریخ بریتانیاست و در ایرلند و اسکاتلند و انگلیس چند بار، در دورههای مختلف با برخی تفاوتهای جزیی تکرار شده.
یکی از شاهان خودمان، هوخشتره فرمانروای ماد هم شبی روسای قبایل دشمن را به مهمانی شام و میگساری بعدش دعوت کرد و همگی آنان را، همان شب در حالی که مست و منگ بودند کشت. دیوانگیهای جافری، شاه نوجوان هم شباهت زیادی به خلقوخو و رفتار برخی شاهان اروپایی دارد که پیش از بلوغ و پختگی به قدرت رسیدند و اغلبشان محصول ازدواج اقوام نزدیک بودند.
اگر در این مورد برخی امپراتورهای رومی مثل نرون را که ۱۶ یا ۱۷ سالگی به تخت نشست کنار بگذاریم و نادیده بگیریم، نمونهای که به ذهنم میرسد شارل دوازدهم پادشاه سوئد است که در ۱۴ سالگی به سلطنت رسید. همیشه مست بود و چیزی جز خوشگذرانی و تفریحات عجیب او را خوشحال نمیکرد. یک بار برای پذیرایی از یکی از خویشاوندانش جشن بزرگی تدارک دید و در آن جشن، در حال مستی دستور داد صدها گوساله و گوسفند و چند سگ را برای شرطبندی به کاخ بیاورند. این حیوانات را یکی پس از دیگری به میان جمع میراندند و شرط میبستند که چه کسی با یک ضربه میتواند سر آنها را از تنشان جدا کند. خود شارل نوجوان در جدا کردن سر گاو با یک ضربه شمشیر از همه ماهرتر بود. از اوایل تاریکی تا سپیده فردا این بازی ادامه داشت تا جایی که کف تالار پذیرایی جوی خون جاری و دیوارها کاملا خونین شد و بوی گند و تعفن همه جا را فراگرفت. بدتر اینکه اگر یکی از درباریان، حتی محترمترین و مسنترینشان در این بازی شرکت نمیکرد، شاه نوجوان آن را توهین به خود میدید و دستور به مجازات متمرد میداد.»