فکرشهر ـ نرگس محمدزاده فرد: هر آغازی را پایانی است و هر پایان هم، آغازی دیگر. این واقعیت برای همه چیز و همه کس و در همه جا صدق می کند. برای پایان یک روز و آغاز روزی دیگر؛ پایان یک سال و آغاز سالی دیگر؛ پایان دوران تحصیلی و آغاز دوره تحصیلی دیگر؛ پایان دورانی از زندگی {مثلا تجرد} و آغاز دورانی دیگر {مثل تاهل}؛ پایان زندگی در یک خانه و رفتن به خانه ای دیگر، شهری دیگر، کشوری دیگر؛ پایان یک راه و آغاز راهی دیگر؛ پایان بودن کسی در کنارت و آغاز بودن کسانی دیگر و حتی پایانی برای زندگی های پس از مرگ که در همه اعتقادات و مذاهب، به جز پوچ گراها، به اشکال مختلف وجود دارد و آغازی برای زندگی دیگر و ...؛ پایان این لحظه و آغاز لحظه ای دیگر.
همین است که لحظات را در خاطرات ثبت می کند؛ گویی هرگز چیزی به پایان نمی رسد، چرا که در همان لحظه که گمان می کنیم به پایان رسیده یا رسیده ایم؛ چیزی و راهی دیگر آغاز می شود و اگر آن چه پایان یافته نبود، آن چه آغاز می شود، رخ نمی داد؛ اما بدون شک همه چیز به سمت بهتر شدن پیش می رود؛ آغازها برای بهتر شدن می آیند؛ سال ها و روزها و لحظه ها می آیند تا بر ما مبارک باشند؛ تا ما را برای آغاز دیگر آماده کنند.
سالی که گذشت برای هر کس، راه و روشی ویژه برای عبور داشت و برای «فکرشهر» هم همین گونه بود؛ در پیچ و تاب روزها و ساعت ها برآشفته شدیم و با غم دیگران غمگین تر؛ با هم آه کشیدیم و راه رفتیم و نشستیم و صبر کردیم تا به پایان این سال پر تنش برسیم؛ سالی با رکوردهای مختلف و عجیب اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و حتی هنری و ورزشی، که در تاریخ های مکتوب و شفاهی ثبت شده و تا ابد می ماند و حتی جنگ های رسانه ای و خط و نشان ها برای رسانه ها نیز نمی توانند محوش کند؛ ما هم چون مردمان این دیار و ملک، به فکر شهرِ بودیم ولی... .
این سال به پایان رسیده ولی آن چه مشخص است و عملی هم خواهد شد، آغازی است که در این پایان منتظر نشسته است. سالی جدید و راهی جدید برای این که «با هم به فکرشهر باشیم».