محبوبیت افسانهای ضرغامی باعث شده تا این مدیر لایق و کارآمد تصمیم بگیرد در اقدامی ناباورانه خودش را خرج مملکت کرده و کمپینی صداوسیمایی باعنوان «نه به یارانه» راهاندازی کند. این کمپین که با بهرهگیری از جدیدترین شیوههای تبلیغاتی هدايت میشود آنقدر موثر واقع شده که اینروزها با هر کسی صحبت میکنید اعتراف میکند: اگر صداوسیما اینقدر اصرار نمیکرد حتما انصراف میدادم!
بالاخره سوءاستفاده از محبوبیت هم حدی دارد، آدم باید نان بازویش را بخورد. بارها پیش آمده افرادی چون ضرغامی با درصدی خطای محاسباتی آمدند نان محبوبیت خود را بخورند اما بر اثر سوءهاضمه جان باختند. بیایید عبرت بگیریم. با این حال اما افرادی هم بودند که مثل ما به یارانه نه گفتند و چهار تا حرف رکیک هم نثارش کردند و با لگد او را تا دم در مشایعت کردند با این خیال واهی که صداوسیما دست از تبلیغات ضد یارانهای برمیدارد و مرتضی حیدری را مرخص میکند اما اعتراف میکنم ما کور خوانده بودیم.
این بازی تا اینجا برای ما دو سر باخت بود؛ یعنی هم از دریافت یارانه انصراف دادیم، هم کماکان مرتضی حیدری مهمان منازل ماست. یک نفر نیست به این بنده خدا بگوید تو که این همه ادعای فرهنگ و کمالات داری باید بدانی مهمانی یک روز، دو روز، سه روز، نه از وقتی ما به دنیا آمدیم تا حالا. البته این بیاعتمادی ما به صداوسیما ریشهای تاریخی دارد. دروغ چرا؟ ما تا سالها فکر میکردیم وقتی خانم رضایی موقع تماشای برنامه کودک به ما میگوید «یک قدم برو عقبتر، بله با شما هستم... خود شما آقا کوچولو، آفرین برو عقبتر بازم، یه خرده دیگه...»، دقیقا به خود ما دارد میگوید. برای همین آن قدر میرفتیم عقب که این پایه مبل میرفت توی بدنمان اما خم به ابرو نمیآوردیم. ولی از روزی که فهمیدیم که این پیغام «سند تو آل» بوده و ما آن پسر منحصربه فرد ایران زمین نبودیم، عهد بستیم دیگر هیچ حرفی از صداوسیما را نپذیریم. آن سوءاستفاده از احساسات ما در آن روز باعث شد که کینهای شتری میان ما و خانم رضایی و صداوسیما شکل بگیرد و تا امروز اثرات آن باقی بماند. کینهای که البته الان به یکی از اعتقادات ما بدل شده و با تماشای مرتضی حیدری شکل جاودانهتری به خود میگیرد. هی خانم رضایی، خانم رضایی، خانم رضایی... بد کردی با ما. صداوسیما دارد تاوان دروغهای شما را میدهد.