فکرشهر: نشریه آمریکایی «فارن افرز» نوشت: تقریباً از لحظهای که حماس در ۷ اکتبر به اسرائیل حمله کرد، تحلیلگران سیاست خارجی شروع به ابراز نگرانی درباره ایران کردند. مقامات آمریکایی و اسرائیلی اعلام کردهاند که هیچ مدرکی دال بر ارتباط مستقیم ایران با این حمله وجود ندارد. حتی برخی منابع اطلاعاتی ایالات متحده گفتهاند که مقامات ایران خود از این حمله غافلگیر شدهاند. اما تردیدی وجود ندارد که تهران این را یک پیروزی بزرگ میداند که حماس توانست دستگاه اطلاعاتی اسرائیل را فریب دهد و چنین عملیات گستردهای را انجام دهد. ایران حمایت قوی خود از حماس را پنهان نمیکند و علنا این حمله را تحسین کرده است.
به گزارش فکرشهر از انتخاب، در ادامه این مطلب آمده است: با هزاران تلفات و بدون هیچگونه چشم اندازی برای پایان جنگ، نبرد با حماس در حال حاضر به یکی از ویرانگرترین منازعات در تاریخ اسرائیل و فلسطین تبدیل شده است. با پیشروی نیروهای اسرائیلی در غزه، جنگ میتواند به جایی برسد که «محور مقاومت» یعنی حزب الله و دیگر شبه نظامیان مورد حمایت تهران در عراق، لبنان، یمن و جاهای دیگر، به مبارزان مستقیم در مقابل اسرائیل تبدیل شوند. چنین تحولاتی به نوبه خود میتواند ایالات متحده را به جنگ بکشاند. حتی اگر این کار را نکند، جنگ منطقهای ایران و اسرائیل پیامدهای گستردهای از جمله هجوم پناهجویان از خاورمیانه به اروپا، افزایش افراط گرایی در سراسر منطقه و اختلالات بالقوه عمده در بازار بین المللی نفت و اقتصاد جهانی خواهد داشت..
اگرچه ایران درخواستهای سازمان ملل و دیگران برای پایان سریع جنگ اسرائیل و حماس را تکرار کرده است، به نظر میرسد تهران برای یک نبرد طولانی آماده است. در واقع، اگر گذشته را ملاک بدانیم، مقامات ایران احتمالاً این جنگ را فرصتی برای دستیابی به اهداف متعدد میدانند. در حال حاضر، حماس موفق شده است که جنگ نیابتی بین ایران و اسرائیل را - که معمولاً در لبنان و سوریه انجام میشود - به خاک اسرائیل بکشاند. آنطور که تهران میبیند، این درگیری میتواند به حماس کمک کند تا درسی به اسرائیل بدهد تا بفهمد که هزینه حمله به غزه بسیار زیاد است و برای همیشه تل آویو را از حمله به فلسطینیان در نوار غزه باز دارد. این درگیری میتواند تهران و شبهنظامیان متحدش را به یک سیستم جنگی بسیار هماهنگ متحد کند. همچنین میتواند به جمهوری اسلامی این فرصت را برای ادعای رهبری اخلاقی در میان کشورهای خارج از غرب بدهد و اعتبار تهران را در جهان عرب بازگرداند؛ و اگر جنگ به یک درگیری منطقهای تبدیل شود، میتواند فرصتی برای ایران ایجاد کند تا در نهایت سلاح هستهای بسازد.
جمهوری اسلامی ایران از زمان تأسیس در سال ۱۹۷۹، خود را متحد جدی جنبش آزادیبخش فلسطین معرفی کرده است. بسیاری از انقلابیون اسلام گرا و چپ ایران که شاه را سرنگون کردند از نویسندگان و مبارزان فلسطینی الهام گرفتند. در طول دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، برخی از این ایرانیان حتی در اردوگاههای چریکی فلسطین آموزش دیدند.
زمانی که انقلابیون موفق شدند کنترل حکومت را در ایران در دست بگیرند، لطف فلسطینیها را جبران کردند. آنها سفارت اسرائیل را به سازمان آزادیبخش فلسطین تحویل دادند. رهبر این گروه، یاسر عرفات، چند روز پس از به دست گرفتن حکومت توسط انقلابیون در تهران مورد استقبال قرار گرفت. در طول دهه ۱۹۸۰، سپاه به گروههای شیعه لبنانی که با اشغال لبنان توسط اسرائیل میجنگیدند، آموزش ارائه میداد، حتی با وجود اینکه خودش در حال جنگ با عراق بود. پس از اینکه سازمان آزادیبخش فلسطین در اواسط دهه ۱۹۹۰ به سمت دیپلماسی رفت، ایران به پرورش شبکهای از گروههای مسلح اسلامگرای ضد اسرائیل کمک کرد.
در ابتدا، مبارزان لبنانی و فلسطینی در برابر نیروهای ارتش اسرائیل که بسیار مجهزتر و آموزش دیدهتر بودند، با مشکل مواجه بودند. اما با کمک ایران، آنها به طور قابل توجهی توانمندتر شدند. به عنوان مثال، حزبالله از طریق آموزش سپاه پاسداران و درگیریهای مسلحانه مکرر با اسرائیل، خود را به یک نیروی نظامی قدرتمند تبدیل کرد و در نهایت توانست اسرائیل را در سال ۲۰۰۰ از جنوب لبنان بیرون کند. جنگ بعدی حزبالله با اسرائیل در سال ۲۰۰۶ هزینههای انسانی و اقتصادی قابل توجهی را بر لبنان تحمیل کرد، اما به ارتش اسرائیل آسیب زیادی وارد کرد و به نوعی بازدارندگی متقابل دست یافت که اسرائیل را از حمله به لبنان در سالهای پس از آن باز داشت. در ادامه، جنگ ۲۰۰۶ به بازداشتن اسرائیل از اقدامات نظامی آشکار علیه تأسیسات هستهای ایران منجر ش تا مبادا با حملات موشکی تلافیجویانه گسترده حزبالله مواجه شود.
ایران اعتبار پیروزی ۲۰۰۶ را از آن خود کرده است و آن را نقطه عطفی در رویارویی خود با اسرائیل میداند. قبل از آنکه جمهوری اسلامی رهبری مبارزه علیه اسرائیل را در دست بگیرد، ناسیونالیستهای عرب در برابر ارتش اسرائیل با شکستهایی مانند جنگ شش روزه ۱۹۶۷ و جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ مواجه شدند و نتوانستند آرمان فلسطین را پیش ببرند.
با تکیه بر موفقیت خود با حزب الله، ایران در اوایل دهه ۱۹۹۰، به حمایت از حماس پرداخت که از سال ۲۰۰۷ غزه را کنترل میکند. این به یک معنا، همکاری و شراکت عجیبی است. حماس که ریشه در اخوان المسلمین دارد، پس از اولین انتفاضه فلسطین در سال ۱۹۸۷ تأسیس شد و نه تنها از سوی ایران شیعه، بلکه از سوی کشورهای سنی مانند قطر نیز حمایت شده است. بر اساس گزارش هاآرتص، حماس در واقع یک سازمان سنی است. حماس در جریان قیام سوریه با مخالفان سنی علیه بشار اسد همسو شد، باوجود آنکه اسد یکی از نزدیکترین شرکای ایران است.
اما سران ایران در ایجاد شبکه متحدان خود، عملگرایی نشان داده اند و شرکایش از عاملیت و خودمختاری برخوردارند. در نتیجه، تهران پیوسته این اختلافات با حماس را نادیده گرفته است؛ و جواب هم داده است. حماس درست به مانند همتای لبنانی خود، در طول زمان از طریق کمکهای ایران و رویاروییهای نظامی مکرر با اسرائیل، تواناییهای خود را افزایش داده است. ایران با ارائه حمایتهای مالی، نظامی و سیاسی به افزایش تواناییهای حماس و زرادخانه راکتی به سرعت در حال گسترشش کمک کرده است. این قابلیتها و تسلیحات همگی در ۷ اکتبر گرد هم آمدند و تأثیر شدیدی داشتند.
نقشها و اهداف
ایران اهداف زیادی در بحث جنگ کنونی غزه دارد. اما نخستین مورد، این است که حماس و جهاد اسلامی فلسطین (گروه کوچکتر شبهنظامی در غزه که تهران نیز از آن حمایت میکند) محبوبتر و قدرتمندتر از قبل ظاهر شوند. ایران به طور خاص از شرکای خود میخواهد که ضمن جلوگیری از پیروزی اسرائیل در غزه، خسارات غیرقابل تحملی را به اسرائیل وارد کنند و در نتیجه ارتش اسرائیل را از حملات گسترده مجدد به فلسطینیها باز دارد.
ایران همچنین بر این باور است که چنین نتیجهای میتواند به حماس، یا یک گروه شبهنظامی مشابه، برای به قدرت رسیدن در کرانه باختری کمک کند، جایی که میتوانند از قدرت شان برای ایجاد بازدارندگی در مقابل حملات شهرکنشینان استفاده کنند و در نهایت از فلسطینیان در برابر شهرکنشینان اسرائیلی محافظت کنند. حتی اگر آنها نتوانند قدرت در دیگر سرزمینهای فلسطینی بر عهده بگیرند، پیروزی حماس و جهاد اسلامی، این دو را قادر میسازد تا با افزایش محبوبیت در میان ساکنان کرانه باختری و قدس شرقی، نفوذشان فراتر از غزه برود. اگرچه این نتیجه دقیقاً همان چیزی است که اسرائیل میخواهد از آن جلوگیری کند، اما با توجه به پیامدهای ناخواسته احتمالی تهاجم گسترده ارتش اسرائیل به غزه، ممکن است تحقق یابد.
ایران برنامهای در مقابل تشدید تنش از سوی اسرائیل دارد. تهران برای محافظت از شرکای خود تهدید کرده است که در صورت ادامه جنگ زمینی تمام عیار و ادامه بمباران بی رویه غیرنظامیان فلسطینی، «محور مقاومت» ممکن است به اسرائیل و ایالات متحده حمله کند. حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه ایران گفت: «انگشت محور مقاومت روی ماشه است». امیرعبداللهیان اعلام کرد که آنها آماده اند تا جبهههای جدیدی را بگشایند تا به حماس در مقاومت در برابر حمله اسرائیل کمک کند.
اظهارات تهران البته میتواند وجه دیگری داشته باشد. ایران ممکن است این تصور را داشته باشد که میدان نبرد از غزه به کرانه باختری و اورشلیم و در نهایت به شهروندان عرب اسرائیل سرایت کند، اما نه به سایر کشورها. چنین نتیجهای کاملاً قابل تصور به نظر میرسد. تلفات حیرتانگیز غیرنظامیان در غزه، همراه با مقاومت حماس، میتواند خشم فلسطینیها را تشدید کند و نارضایتیهای سرکوبشده آنها را در دیگر سرزمینهای فلسطینی منفجر کند. تهران با هشدار به گشودن جبهههای جدید، میتواند توجه اسرائیل و منابع امنیتی اسرائیل را از غزه منحرف کند و فضای احتمالی را برای انتفاضه جدید ایجاد کند. ایران میتواند دل فلسطینیان و حامیان آنها را در این لحظه بحرانی موجودیتی، بر خلاف دیکتاتورهای ناتوان عرب از آن خود کند.
در عین حال، تهدیدهای ایران برای گشودن جبهههای فراتر از فلسطین معتبر به نظر میرسد. پیش از این، درگیریهای مرزی خونین بین حزبالله و اسرائیل در شمال اسرائیل، حملات موشکی ناموفق شبهنظامیان حوثی مورد حمایت ایران که «به طور بالقوه» اسرائیل را هدف قرار دادهاند، و حملات موشکی شبهنظامیان شیعه عراقی علیه پایگاههای میزبان نیروهای آمریکایی رخ داده است. اگر این سازمانها بخواهند، میتوانند حملاتی همزمان علیه اسرائیل و نیروهای آمریکایی در سرتاسر منطقه انجام دهند که منجر به اقدامات تلافیجویانه شود که البته میتواند به سرعت به یک جنگ منطقهای گستردهتر تبدیل شود. این سناریو هنوز بعید است. به نظر نمیرسد ایران به دنبال جنگی باشد که فراتر از اسرائیل و فلسطین باشد. اما با توجه به محیط پرتنش و مسیرهای زیاد برای تشدید تنش ها، این رخداد بعید نیست. برای مثال، اگر امریکا مورد حمله تهاجمی نیروهای نیابتی تهران قرار گیرد، ایالات متحده ممکن است با فشار برای حمله به ایران مواجه شود.
اگر منازعه گسترش یابد، احتمال برداشتن آخرین گامها توسط ایران برای تبدیل شدن به یک قدرت هستهای افزایش مییابد. این کشور در حال حاضر توانایی ساخت کلاهک را دارد. آمریکا با حمایت شدید اسرائیل، در سال ۲۰۱۸ از توافق هستهای خارج شد. در پاسخ، تهران شروع به گسترش فعالیتهای غنی سازی خود کرد تا جایی که به گفته مقامات آمریکایی، اکنون مواد شکافت پذیر کافی برای ساخت بمب هستهای در عرض دو هفته را در اختیار دارد. تشدید جنگ میتواند برای ایران هم فرصت و هم منطقی قوی برای عبور از آستانه هستهای ایجاد کند. یک بحران منطقهای گستردهتر ممکن است چنان آشفتگی بینالمللی ایجاد کند که دیگر قدرتها نتوانند به تصمیمات هستهای ایران توجه کنند یا نتوانند منابع را برای متوقف کردن آن صرف کنند. اگر منازعه گسترش یابد و ایران را درگیر کند، سران تهران همچنین ممکن است به این نتیجه برسند که برای دفاع به سلاح هستهای نیاز دارند.
اگر اسرائیل یا ایالات متحده به این باور برسند که تهران در شرف تولید بمب اتمی است، ممکن است بدون توجه به سایر تعهدات نظامی خود، با حمله به تاسیسات هستهای ایران پاسخ دهند. اما بسیاری از تأسیسات هستهای ایران در اعماق زمین هستند و تخریب آنها حتی با قویترین سلاحهای متعارف دشوار است. برای از بین بردن واقعی برنامه اتمی تهران، واشنگتن ممکن است نیاز به آغاز یک تهاجم تمام عیار به ایران داشته باشد، هدفی که باتوجه به توانایی رو به رشد نظامی ایران در کنار محور مقاومت، آن را به منازعهای بسیار پرهزینه و بسیار دشوار تبدیل خواهد کرد.
استفاده از فرصت
برای تهران، جنبههای درگیری فراتر از یک اسرائیل ضعیفتر و احتمالاً سلاح هستهای است. جنگ در غزه باعث تقویت همبستگی میان بسیاری از کشورهای به اصطلاح جهان جنوب میشود که حمایت ایالات متحده از اسرائیل را عمیقاً ریاکارانه میببینند. حتی در غرب، بسیاری از مردم این احساس را دارند. پس ایران با قرار گرفتن خود در قلب آرمان فلسطین امیدوار است که بتواند هم مدعی رهبری جهانی و هم برتری اخلاقی باشد.
برای تهران، جنگ اسرائیل در غزه در یک لحظه مناسب رخ داد. ایران برای جبران انزوای خود به عنوان یک دولت ایرانی شیعه در یک منطقه عرب عمدتا سنی، برای مدت طولانی به آرمان فلسطین تکیه کرده است. با این حال، زمانی که فلسطینیها در کانون توجه بین المللی نبودند، این استراتژی کمتر مؤثر بود. تهران بواسطه فعالیت هایش به طور فزایندهای در میان همسایگان عرب خود غیرمحبوب شد و اسرائیل توانست از رفتار ایران (یعنی تهدیدهای ایران علیه اسرائیل و حملات نیابتی آن به کشورهای عربی مانند امارات و عربستان سعودی) استفاده کند. اسرائیل حتی موفق به عادی سازی روابط با بحرین، مراکش و امارات شد، چیزی که برخی در اسرائیل و ایالات متحده امیدوار بودند که دژ منطقهای قوی تری در برابر ایران باشد. قبل از ۷ اکتبر، به نظر میرسید که اسرائیل آماده عادی سازی روابط با عربستان سعودی است. اما حمله حماس تمام این پیشرفتها را متوقف کرد. پس از آن، محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی و رئیس جمهور ایران برای اولین بار از زمان احیای روابط در ماه مارس گذشته گفتگوی تلفنی انجام دادند.
تهران البته ممکن است دچار اشتباه باشد که جنگ با قدرت و اعتبارش چه خواهد کرد. سران ایران به خوبی میدانند که یک درگیری گسترده میتواند منجر به حمله مستقیم علیه کشورشان شود. آنها تحولات اسرائیل را ارزیابی میکنند و تصمیم میگیرند که در گام بعدی چه کاری انجام دهند. اما آنها این درگیری را به عنوان شاهد و مدرکی میبینند که جهان در حال انتقال قدرت از غرب است. آنها بر این باورند که قدرت ایالات متحده در حال کاهش است و قدرتهای جهانی و منطقهای جدید، نظمی را که پس از جنگ جهانی اول و دوم به وجود آمد، بر هم میزنند.
کشورهای خارجی باید بدانند که افزایش تنش بین ایران و اسرائیل یک تهدید جدی بلندمدت با عواقب جهانی است. طرفهای خارجی باید به دنبال راههایی برای کاهش تنش باشند، از جمله استفاده از کانالهای محرمانه برای کمک به دو طرف (و ایران و ایالات متحده) جهت ارتباط. انجام این کار دشوار خواهد بود. اما اگرچه ممکن است در حال حاضر غیر واقعی به نظر برسد، درگیری فعلی میتواند فرصتهایی برای میانجیگری ایجاد کند.