فکرشهر: معاون سابق آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش معتقد است: سیاستهای غلط جداسازی در نظام آموزشی، اعتماد به نفس دانش آموزان مدارس دولتی و گاهی اوقات حتی معلمان این مدارس را از بین برده است و در واقع باورهای آنها را نسبت به یادگیری مخدوش کرده است.
به گزارش فکرشهر از ایلنا، «رضوان حکیمزاده» معاون سابق آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش، مردمیسازی آموزش و پرورش را اسم مستعار خصوصیسازی میداند. او ضمن ابراز نگرانی از کالا انگاشته شدن آموزش و سیاست غلط جداسازی دانش آموزان در نظام آموزشی کشور، تبعات تنوع بخشی مدارس را مورد ارزیابی قرار میدهد و وجود چنین سیاستهایی را آغازگر شکاف طبقاتی عنوان میکند. این استاد علوم تربیتی دانشگاه تهران بر این باور است کاهش سهم دهکهای پایین جامعه از قبولی در دانشگاههای برتر کشور محصول این رویکرد و ناشی از ایجاد تبعیض در کیفیتِ آموزش و فرصتهای نابرابر یادگیری است که در پی آن امکان ارتقای طبقه اجتماعی از طریق آموزش برای کم برخوردارها سلب میشود. او تاکید دارد برای پایان دادن به این وضعیت باید سیاست حذف تنوع مدارس را در پیش گرفت و به سیاست جداسازی دانش آموزان پایان داد. مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید:
«شکاف طبقاتی» از وجود تبعیض در کیفیتِ آموزش آغاز میشود
یکی از معضلاتی که این روزها مطرح میشود موضوع کالایی شدن آموزش و پرورش است. چقدر این خطر دستگاه تعلیم و تربیت کشور را تهدید میکند؟
من فکر میکنم وضعیت خیلی نگران کننده است و هر سالی که میگذرد، نگرانیهای بیشتری در خصوص کالا انگاشته شدن آموزش به وجود میآید. آموزش نباید یک کالا در نظر گرفته شود، بلکه باید به عنوان خدمتی در نظر گرفته شود که از سوی دولت و به عنوان وظیفه دولت برای همه شهروندان بدون تبعیض ارائه شود. یکی از کارکردهای اصلی نظام آموزشی این است که امکان شکوفایی و رشد را برای تک تک کودکان یک کشور، بدون در نظر گرفتن وضعیت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگ، نژاد، زبان و… فراهم کند. اگر بخواهیم در مورد ثبت نام و دسترسی به آموزش صحبت کنیم، خوشبختانه تا حدود زیادی این امکان برای همه کودکان وجود دارد. با گسترش مدارس در سراسر کشور این امکان وجود دارد که دختران و پسران از اقوام مختلف بدون مشکل خاصی بتوانند به آموزش دسترسی داشته باشند و در مدارس ثبت نام کنند، اما اصل مسئله این نیست. مسئله این است که دانش آموزان در مدارس مختلف از چه کیفیت یادگیری بهرهمند میشوند و این کیفیت چقدر مطلوب است؟ فاصلهها در امر یاددهی _ یادگیری از همین جا شکل میگیرد و شکاف طبقاتی و باز تولید طبقات اجتماعی از همین جا شروع میشود. اگر قرار است آموزش کارکرد تحرک طبقاتی افراد اجتماع را در پی داشته باشد، باید برای همه به یک اندازه مطلوب و باکیفیت باشد تا امکان رشد را فراهم کند.
کاهش سهم دهکهای پایین جامعه در دانشگاههای برتر کشور
هرچه جلو میرویم سهم دهکهای پایین جامعه از قبولی در کدرشته محلهای خوب دانشگاههایی که موجب تحرک اجتماعی میشود، کاهش مییابد
در کلاسی با تراکم ۴۵ دانش آموز و یک سرباز معلم که آموزش لازم را ندیده و در رشته غیرمرتبطی هم تحصیل کرده، نمیتوان امیدوار بود که فرصتهای یادگیری دانش آموزان آن کلاس به اندازه فرصتهای یادگیری کلاس درس ۲۰ نفره در یک منطقه مرفه باشد که حمایت خانواده را نیز دارد و برای هر درس هم یک معلم خاص دارند. قطعا شرایط یادگیری این دو دسته دانش آموز برابر نیست. گرچه هر روز دانش آموزان هر دو گروه کیفهای خود را برمی دارند و به مدرسه میروند، اما این دو دسته دانش آموز روز یکسانی را از جهت تجربههای یادگیری در مدرسه سپری نمیکنند. وقتی این امکان را فراهم میکنیم که آموزش به کالا تبدیل شود و هر کس پول بیشتری داشت، کالای بهتری هم دریافت کند، نمیتوان انتظار نتایج خوبی را داشت. آموزش واقعا کالا نیست بلکه یک خدمت اساسی است. مانند هوایی که تنفس میکنیم مانند خدمات سلامت باید با کیفیت خوب در دسترس همگان باشد. این حقوق اولیه هر شهروند است تا با برخورداری از آموزش باکیفیت و در صورتی که انگیزه کافی داشت، بتواند راه خودش را پیدا کند و پیشرفت کند.
اگر در بدو ورود به مدرسه برای دانش آموزان با زمینههای مختلف شرایط مطلوب و باکیفیت آموزشی فراهم نکنیم، اتفاقی که میافتد این است که هرکسی برخورداری بیشتری دارد، آموزش مطلوبتری دریافت خواهد کرد و کودکان کمتر برخوردار در مناطق کمتر برخوردار شهری و روستایی شرایط مطلوب یادگیری نخواهند داشت. ادامه چنین روندی به تشدید نابرابریهای اجتماعی منجر میشود و نوعی جداسازی اتفاق میافتد که امروز اینطور شده و واقعا نگران کننده هم هست. هرچه جلو میرویم سهم دهکهای پایین جامعه از قبولی در کدرشته محلهای خوب دانشگاههایی که موجب تحرک اجتماعی میشود، کاهش مییابد.
«فرصتهای یادگیری نابرابر» امکان ارتقای طبقه اجتماعی را برای کم برخوردارها سلب میکند
محرومترین اقشار جامعه مجبورند، در دانشگاههای غیردولتی و پولی تحصیل کنند، در حالی که برخوردارهای جامعه در دانشگاههای برتر کشور آن هم به صورت مجانی درس میخوانند!
قبولی در کدرشته محلهای مطلوب این امکان را به افراد میدهد تا طبقه اجتماعی خود را عوض کنند، اما فرصتهای یادگیری نابرابر این تنها امکان برای ارتقای طبقه اجتماعی از طریق آموزش را از افراد کمتر برخوردار سلب میکند و واقعا جای تاسف است که بگویم هر ساله از خیل دانش آموزان عشایر و روستایی در بین قبولیهای دانشگاههای خوب مثل دانشگاه تهران کاسته میشود. در یکی از کلاسهای مقطع کارشناسی، از ۲۸ دانشجوی تازه وارد کلاسم، ۲۱ نفر آنها دانش آموزان مدارس خاص بودند که به دانشگاه تهران راه یافتند. واقعا موجب ناراحتی است که دانش آموزان طبقات کمتر برخوردار جامعه امکان راهیابی به دانشگاههای برتر کشور را نداشته باشند.
در واقع تناقض عجیبی وجود دارد؛ در روند آموزش قبل از دانشگاه، کسانی که پولدار هستند میتوانند به آموزشهای خصوصی مطلوبتر دست پیدا کنند و به مدد همین سرمایه در آینده در دانشگاههای خوب دولتی رایگان درس میخوانند و فرزندان طبقه محروم جامعه به دلیل نداشتن امکانات، کمتر فرصت یادگیری مطلوب در آموزش عمومی پیدا میکنند و کسانی که آرزو و علاقه دارند فرزندانشان به دانشگاهها راه پیدا کنند، مجبور میشوند که فرزندان خود را به دانشگاههای پولی و بیکیفیت بفرستند. به عبارتی محرومترین اقشار جامعه مجبورند، در دانشگاههای غیردولتی و پولی تحصیل کنند، در حالی که برخوردارهای جامعه در دانشگاههای برتر کشور آن هم به صورت مجانی درس میخوانند! این تناقض که این روزها شاهد آن هستیم واقعا نگران کننده است.
از بین بردن اعتماد به نفس دانش آموزان مدارس دولتی با سیاستهای غلط جداسازی
فکر میکنید درک تفاوت موجود بین انواع مدارس در کشور، روی عملکرد معلمان نیز میتواند تاثیر بگذارد؟ آیا آنها میتوانند چرخه آموزش بیکیفیت در مدارس دولتی را متوقف کنند؟
من معتقدم معلمان مدارس دولتی ما جزو بهترین، پرتلاشترین و باانگیزهترین معلمان ما هستند؛ آنها با وجودی که در شرایط سختی کار میکنند، تمام توان خود را به کار میگیرند، اما سیاستهای غلط جداسازی اعتماد به نفس دانش آموزان مدارس دولتی و گاهی اوقات حتی معلمان این مدارس را از بین برده است و در واقع باورهای آنها را نسبت به یادگیری مخدوش کرده است. وقتی به شکل دائم فاصلهگذاری و طبقهبندی میکنیم، ناخودآگاه این احساس در دانش آموز شکل میگیرد که من توانایی خاصی ندارم و به همین دلیل مجبورم در مدرسه دولتی درس بخوانم. دانش آموز متوجه میشود که در مقایسه با دانش آموزان مدارس خاص غیردولتی از چه امکاناتی محروم است. تراکم دانش آموز در کلاسهای درس مدارس دولتی و نبود امکانات مزید بر علت و موجب تشدید این حس میشود.
وقتی به شکل دائم فاصلهگذاری و طبقهبندی میکنیم، ناخودآگاه این احساس در دانش آموز شکل میگیرد که من توانایی خاصی ندارم و به همین دلیل مجبورم در مدرسه دولتی درس بخوانم.
معلمان در مدارس دولتی تلاش میکنند، ولی تا زمانی که شرایط یادگیری را به شرایط مطلوبی بدل نکنیم و تا وقتی که تراکم دانش آموزان در کلاسهای درس بالا باشد، تا زمانی که منابع و امکانات آموزشی به اندازه مطلوب در دسترس نباشد، محیطهای یادگیری ایجاد شده نمیتواند چندان مطلوب باشد و روی کارکرد معلم اثرگذار است. فرض کنید به معلم ماموریت تدریس در یک کلاس ۲۰ نفره یا یک کلاس ۴۶ نفره واگذار شود؛ کلاس ۲۰ نفرهای که معلم میتواند روی حمایت و پشتیبانی خانوادهها نیز حساب کند. محیط و شرایط یادگیری در این کلاس با کلاس ۴۶ نفرهای که اکثرا خانوادهها حتی سواد موثر برای حمایت از دانش آموز نداشته باشند، قابل مقایسه نیست. در این وضعیت هرچقدر هم معلم تلاش کند نمیتواند به هدف مطلوب برسد. زمان آموزش در کلاسهای با تراکم مطلوب در مقایسه با کلاسهای پرجمعیت برای دانش آموزان یکسان نیست. در نتیجه با این که معلم مدرسه دولتی همه تلاشش را میکند، شاهد خروجی و نتایج متفاوتی در مدارس دولتی و غیردولتی خواهیم بود.
بکارگیری معلم در مدارس غیردولتی با تحصیلات غیرمرتبط به دلیل پرداخت حداقلی!
فکر میکنید خانوادهها میتوانند در تغییر رویه جاری نقشی ایفا کنند؟ آیا با عدم ثبت نام فرزندان خود در مدارس غیردولتی میتوانند موجب تقویت مدارس دولتی شوند؟
اجازه دهید من اول در رابطه با انگاره باکیفیتتر بودن مدارس غیردولتی چند نکته بگویم. در این شکی نیست که مدارس غیردولتی بنگاه اقتصادی و تابع الگوهای بازار هستند. من فکر میکنم بخشی از تفاوت بین مدارس دولتی و غیردولتی تبلیغات است؛ در واقع تا جایی که به کیفیت معلم مربوط میشود با قاطعیت میگویم که معلمان مدارس دولتی کیفیت بالایی دارند و رشتههای تحصیلی آنها مرتبط است، اما چنین موضوعی در مدارس غیردولتی کمتر رعایت میشود. در مدارس غیردولتی افراد زیادی به عنوان معلم بکارگرفته میشوند که تحصیلات غیرمرتبط دارند به این دلیل که نگاه حاکم بر آن بستر سودجویانه است و میخواهند نیرویی به کار بگیرند که حداقل پرداخت را با حداکثر بهره کشی داشته باشند. به جز تعدادی از مدارس خاص، که با غربال کردن دانش آموزان و خانوادها و در نتیجه کیفیت مطلوب ورودیها – و نه لزوما کار مدرسه- نتایج خوبی دارند، بسیاری از مدارس غیردولتی کیفیت قابل قبولی ندارند. تنها ویژگی مطلوب آنها برای خانوادهها کم بودن تراکم دانش آموزی است که در کیفیت و شرایط یادگیری اثر میگذارد.
بسیاری از مدارس غیردولتی کیفیت قابل قبولی ندارند
در مدارس غیردولتی افراد زیادی به عنوان معلم بکار گرفته میشوند که تحصیلات غیرمرتبط دارند به این دلیل که نگاه حاکم بر آن بستر سودجویانه است و میخواهند نیرویی به کار بگیرند که حداقل پرداخت را با حداکثر بهره کشی داشته باشند.
به نظر من تا حدودی جوی که در مورد مدارس دولتی ایجاد شده، نوعی ضد تبلیغ است که از سوی مدارس بخش خصوصی راه افتاد تا خانوادهها را نگران کنند و دانش آموزان را به طرف خودشان جذب کنند. اما در رابطه با سوال شما در مورد این که از خانوادهها توقع داشته باشیم که با عدم ثبت نام در مدارس غیردولتی و ثبت نام فرزندان خود در مدارس دولتی به بهبود وضعیت این مدارس کمک کنند، توقع زیادی است. به هر حال خانواده تحت تاثیر تبلیغات قرار میگیرند و به دلیل علاقه مندی به سرنوشت فرزندانشان حاضرند از نیازهای اساسی خود بکاهند تا فرزندانشان در کلاسهای با جمعیت کمتر حضور پیدا کنند تا بهتر یاد بگیرند و فرصت بیشتری داشته باشند. از منظر آنها این کار سرمایهگذاری است و تلاش میکنند بهترین شرایط تحصیل را برای فرزندانشان فراهم کنند؛ لذا ایجاد تغییر، کار خانوادهها نیست و وظیفه سیاستگذاران و دولت هاست که اساسا باید آموزش را به عنوان سرمایهگذاری در نظر بگیرند و با نگاه عدالت محور فرصتهای یادگیری مطلوب برای همه فرزندان این مرز و بوم فراهم کنند و اجازه ندهند مدارس خصوصی و بنگاههای اقتصای پشت سر آنها آموزش را تبدیل به کالایی کنند که خانوادههای برخوردار سهم بیشتر از آن ببرند.
به نظر من تا حدودی جوی که در مورد مدارس دولتی ایجاد شده، نوعی ضد تبلیغ است که از سوی مدارس بخش خصوصی راه افتاد تا خانوادهها را نگران کنند و دانش آموزان را به طرف خودشان جذب کنند.
به هر حال در نگاه کلان موضوع پذیرفتن نقش اساسی دولتها در ارائه خدمات آموزشی باکیفیت به عنوان حق اساسی شهروندان میتواند جریان را عوض کند. ما اگر قوانین مصوب را به درستی اجرا کنیم، سیاستهای بکارگیری معلمان را اصلاح کنیم، از ظرفیت علمی جامعه علوم تربیتی کشور برای تربیت معلمان استفاده کنیم فکر میکنم جریان عوض شود. من معتقدم به اندازه کافی در راستای بالابردن کیفیت مدارس دولتی مصوبات لازم وجود دارد. حداقل انتظار این است که بر اساس قوانین مصوب شورای عالی آموزش و پرورش عمل کنیم؛ مصوباتی مانند مصوبه ۸۸۶ که میگوید حداکثر تراکم در کلاسهای درس باید ۲۶ نفر باشد و تراکم بیشتر از این رقم ممنوع است.
باید از نظام طبقاتی آموزشی دست بکشیم و دنبال مدارس فراگیر باشیم
سادهترین راه برای تجزیه درازمدت یک جامعه بدون استفاده از خشونت، ایجاد سیستمهای آموزشی جداگانه برای گروههایی است که از هم جدا میشوند.
اگر از منظر انسجام اجتماعی نیز بخواهیم به این موضوع توجه کنیم باید از نظام طبقاتی آموزشی دست بکشیم و دنبال مدارس فراگیر باشیم؛ مدارسی که کیفیت یاددهی_ یادگیری را برای همه دانش آموزان در کنار هم ایجاد کند نه به صورت جدا از هم. وقتی به کارکردهای آموزش و پرورش نگاه کنیم، میبینیم که این دستگاه در هویت یابی، ایجاد انسجام و تحرک طبقات اجتماعی بسیار موثر است. وقتی طبقات پایینتر جامعه امکان تحرک طبقاتی را به واسطه آموزش ضعیف پیش از دانشگاه از دست میدهند، میتوانیم بگوییم ما با نوعی فاجعه مواجه هستیم. به عنوان مثال در رابطه با پیامدهای منفی جداسازی در مدارس، دکتر «کنت کانکلین» استاد فلسفه و تئوری آموزشی بر اساس پژوهشهایی که در این مورد در آمریکا انجام شده بیان میکند: اگر یک سیستم آموزشی تغییر کند، انتقال فرهنگ آن مخدوش خواهد شد. سادهترین راه برای تجزیه درازمدت یک جامعه بدون استفاده از خشونت، ایجاد سیستمهای آموزشی جداگانه برای گروههایی است که از هم جدا میشوند. اگر به گذشته نه چندان دور هم برگردیم میبینیم که تنوع مدارس کشور اینگونه نبود و فرزندان اقشار مختلف جامعه، کارگران، کارمندان، پزشکان، مهندسان و… طبقات خود را پشت درکلاس جا میگذاشتند و در یک کلاس با هم درس میخواندند و نتایج خیلی خوبی برای همه دانش آموزان و برای جامعه در پی داشت.
فکر میکنید «مردمی سازی» آموزش و پرورش که این روزها زیاد به کار برده میشود، مرز و حدود استانداردی دارد؟ اصلا بر اساس علم تعلیم و تربیت، مردم چقدر میتوانند در آموزش ورود پیدا کنند؟
برای پاسخ به این سوال باید قدری به سابقه تاریخی این مسئله بپردازیم، چون برخی از افرادی که اطلاعی از ریشههای موضوع ندارند، صرفا با شنیدن عباراتی مانند مردمیسازی و حق انتخاب شهروندان آن را یک ایده مطلوب میانگارند. در دهههای گذشته ایده خصوصی شدن آموزش به آموزههای اقتصاد نئولیبرال و افرادی مانند میلتون فریدمن و دیگران برمی گردد که منجر به کالایی شدن خدمات آموزشی میشود. این مدل با عنوانهای فریبندهای مانند مردمیسازی آموزش و دادن حق انتخاب به شهروندان با برنامههایی مانند مدارس پته ای، چارتری و… در کشورهای آمریکا و شیلی دنبال شده و بر اساس پژوهشهای متعددی که توسط متخصصان در این کشورها انجام شده، نتایج فاجعه باری همچون ایجاد فاصله بیشتر و تشدید فقر آموزشی در بین دانش آموزان خانوادههای کمتر برخوردار نیز به دنبال داشته است.
از نظر فریدمن عملیترین راه برای انتقال تدریجی و در عین حال اساسی از دولت به شرکت خصوصی این است که در هر ایالت یک سیستم کوپن وضع کنیم که والدین را قادر میسازد آزادانه مدارس را انتخاب کنند. از نظر سابقه در سال ۱۹۵۴، پرونده دادگاه عالی براون علیه هیئت آموزش تصمیم گرفت تا با ارائه فرصتهای آموزشی برابر به همه کودکان، و نادیده گرفتن مسائل نژادی، به جداسازی مدارس پایان دهد. این امر چشمانداز آموزشی تاریخ آمریکا را تغییر داد و از آن جایی که به دنبال این قانون خانوادههای مرفه برای داشتن مدارس مجزا برای فرزندانشان با دشورایهایی روبرو شدند، لذا ایده فریدمن در سال ۱۹۵۵ به عنوان راهی برای دور زدن این قانون و به رسمیت شناختن تمایز طبقاتی در مدارس از طرف طرفداران جدایی نژادی مورد استقبال قرار گرفت. تجربۀ مدارس کوپنی در شیلی؛ حاکی از گسترش مدارس خصوصی و افت مدارس عمومی شد.
چرا مدارس غیردولتی هر دانش آموزی را ثبت نام نمیکند؟!
پژوهشهای انجام شده در خصوص ارزیابی مدارس کوپنی نشان داد مدارس کوپنی در شیلی بهمثابه سازوکاری برای گسترش مدارس خصوصی عمل کردهاند و برخلاف ادعاهای اولیه تأثیری بر بهبود کیفیت مدارس عمومی نداشتهاند و حتی به افت کیفیت این مدارس انجامیدهاند. این کوپنها به خروج دانشآموزان با معدل بالاتر و دانشآموزان طبقات متوسط به بالا از مدارس عمومی به مدارس خصوصی منجر میشوند. بهتعبیری بیش از آنکه دانشآموزان مدرسه را انتخاب کنند، این مدارس هستند که به انتخاب دانشآموزان دست میزنند و در این فرایند بهبود کیفیت مدارس خصوصی هم بیش از آنکه ناشی از بهرهوری آموزشی باشد، ناشی از جذب دانشآموزان خوب مدارس عمومی است. همین امروز نیز در ایران مدارس خصوصی چنین سازوکاری را دنبال میکنند. آیا مدارس غیردولتی بخصوص آنهایی که مطرح هستند، هر دانش آموزی را ثبت نام میکنند؟ خیر اصلا اینطور نیست.
برخی مدارس غیردولتی در اقدامی ضدتربیتی، دانش آموزان ضعیفتر خود را از قطار پیاده میکنند و تازه نفسها را جایگزین میکنند که این امر باعث آسیبهای روحی روانی فراوان برای این دسته از دانش آموزان و خانوادههایشان میشود.
مدارس غیردولتی در ثبت نام دانش آموزان از طریق آزمونهای ورودی و مصاحبه با خانوادهها و اقداماتی از این دست، دانش آموزان را برای ثبت نام در مدرسه انتخاب میکنند تا جایی که ورود به برخی از این مدارس از ورود به دانشگاه نیز دشوارتر است و حتی برخی از آنها در اقدامی ضدتربیتی، دانش آموزان خودشان را که در طول تحصیل در مدرسه خاص عملکرد خوبی ندارند، برای پایههای بالاتر و یا دوره بعدی ثبت نام نمیکنند و افراد غربال شده جدید را جایگزین قبلیها میکنند. به عبارتی محصولات ضعیفتر خودشان را از قطار پیاده میکنند و تازه نفسها را جایگزین میکنند که این امر باعث آسیبهای روحی روانی فراوان برای این دسته از دانش آموزان و خانوادههایشان میشود. بنابر این وقتی مدیریت از دولت به بخش خصوصی سپرده میشود، فقط منافع بنگاهش را میبیند و دست به گزینش میزنند و میخواهند سلیقهای عمل کنند. در آمریکا در روند خصوصی یا مردمیسازی همین اتفاقات رخ داد و مدارس زیادی از ثبت نام دانش آموزان ضعیفتر یا دانش آموزان رنگین پوست که کوپن دولت هم داشتند، سرباز میزدند و بهانههای گوناگونی هم داشتند.
مردمیسازی آموزش و پرورش یا خصوصی سازی؟!
بررسیها نشان داد که در یک روند رقابتی مدارس پتهای به جای تلاش برای ایجاد کیفیت از طریق برنامهها و فعالیتهای هدفمند سعی میکردند با ثبت نام دانش آموزان با شرایط یادگیری بهتر کیفیت مدرسه را تضمین کنند تا همچنان بتوانند از بودجه دولت از طریق کوپن خانوادهها بهرهمند شوند. بر همین مبنا صاحبنظران در آمریکا بر پایه پژوهشهای انجام شده استدلال میکنند که کوپنها بیش از آنکه رقابت را بین مدارس تقویت کنند، به رفتار رانتجویانه بین آنها دامن زدهاند؛ لذا میتوان گفت که کوپنیسازی مدارس صرفاً نوعی بازارسازی برای مدارس خصوصی ایجاد میکند و بدین صورت هیچ رقابتی بین مدارس دولتی ایجاد نخواهد شد و اساساً خود این رقابتیکردن مدارس هم برگرفته از روایت بازارگرایانه و بنگاهداری است و مورد نقدهای جدی قرار دارد.
مردمیسازی آنطور که در سند انتظارات دولت از آموزش و پرورش آمده و تعریف شده، اسم مستعار خصوصیسازی است.
در کتاب «مقاومت در برابر خصوصیسازی و تلاش برای نجات مدارس دولتی: تجربه آمریکا» نوشته دایان رویچ - که خوشبختانه در ایران نیز ترجمه شده است - میتوان دید که جریان خصوصیسازی آموزش در آمریکا توسط گروههای سرمایه داری مورد حمایت جدی قرار داشته و از طرف دیگر با مخالفت جدی صاحبنظران تعلیم و تربیت و اکثریت معلمان مواجه شده است. از پیامدهای خصوصیسازی در نظام آموزشی آمریکا افت کیفیت آموزش عمومی آمریکا در سطح کلان است. این نگرانی عمده مقامات آمریکایی و همچنین جامعه علمی تعلیم و تربیت آنجا هم هست و به این موضوع به شکل رسمی اذعان و اعتراف میشود و منجر به کاهش روند خصوصیسازی مدارس آمریکا در سالهای اخیر شده است. در مقایسه با کشورهایی که در آزمونهای بین المللی نتایج خوب میگیرند، دانش آموزان آمریکایی دستاوردهای خوبی نداشته اند. مردمیسازی آنطور که در سند انتظارات دولت از آموزش و پرورش آمده و تعریف شده، اسم مستعار خصوصیسازی است. جریان خصوصیسازی نگاهی کالایی به آموزش دارد. جای تعجب است که ما با شعار عدالت چطور میتوانیم از تجربه شکست خرده مدارس کوپنی نسخه برداری کنیم؟!
تاکید بر حذف تنوع مدارس و پایان دادن به سیاست جداسازی دانش آموزان
از منظر اجرایی موضوع مردمیسازی آموزش و پرورش را چطور ارزیابی میکنید؟
از منظر اجرایی هم من معتقدم حق انتخاب مدارس اصلا واقع بینانه نیست؛ زمانی که در برخی مدارس دولتی برای ۳۰ دانش آموز ظرفیت در یک کلاس درس، ۶۰۰ نفر متقاضی ثبت نام وجود دارد، چطور میتوانیم از حق انتخاب خانوادهها برای برگزیدن مدرسه صحبت کنیم؟! یا در مناطق روستایی و عشایری که فقط یک کلاس چندپایه وجود دارد، چطور از حق انتخاب خانوادهها صحبت میکنیم؟ این حرفها ساده انگارانه است و نمیتوان با چنین سیاستی به سمت مردمیسازی رفت. واقعیت این است که بهداشت، سلامت، امنیت، حمل و نقل و آموزش حق شهروندان بر گردن دولت هاست، اصلا مردم دولت ایجاد میکنند که بتوانند از این خدمات بهره ببرند. اینکه در لفافه یا عبارت ظاهرا زیبا مانند مردمیسازی، سیاستی غلط را دنبال کنیم نتیجه بخش نیست.
باید تاریخ تحولات آموزش را بخوانیم و نیم نگاهی به تجربههای شکست خورده در سایر کشورها داشته باشیم تا مجددا آنها را تکرار نکنیم؛ لذا در جمعبندی معتقدم برای ایجاد جامعهای برخوردار از عدالت اجتماعی باید شرایط دسترسی به آموزش با کیفیت از طرف دولت برای همه شهروندان ایجاد شود که لازمه آن حذف تنوع مدارس و پایان دادن به سیاستهای جداسازی دانش آموزان و بکارگیری همه ظرفیتها در جهت بکارگیری تعدادکافی از معلمان آموزش دیده با صلاحیت در کلاسهایی با تراکم استاندارد در مدارس باشیم.