فکرشهر: بن سلمان کار ناتمام عمویش ملک عبدالله را تمام کند؛ اعلام کند که آماده سفر به بیت المقدس است تا ابتدا در مسجدالاقصی نماز بخواند و سپس در صحن کنست با اسرائیل سخن بگوید / گره منطقه فقط توسط این دو نفر باز میشودتوماس فریدمن، ستون نویس و نویسنده مشهور آمریکایی در مطلبی در نشریه نیویورک تایمز نوشت، یکی از غیرمنتظرهترین تحولات جنگ اسرائیل و حماس، تلاقی منافع و انگیزههای قدرتمند بازیگران مختلف از اسرائیل گرفته تا فلسطینیان، آمریکا و عربستان برای تشکیل یک دولت فلسطینی است که بتواند در صلح و آرامش در کنار اسرائیل ادامه حیات دهد.
به گزارش فکرشهر از انتخاب، در ادامه این مطلب آمده است: برای شروع، حرکت به سمت ایجاد یک دولت فلسطینی پس از پایان جنگ غزه، عاملی کلیدی جهت برقراری ارتباط مجدد اسرائیل با بازیگران مهم در سراسر جهان است. این موضوع اهمیت زیادی برای ترسیم یک راه حل نهایی جهت برون رفت از بحران غزه و تقویت یک اتحاد منطقهای دارد که اسرائیل برای حفاظت از خود بدان نیازمند است.
اگر اسرائیل حماس را نابود کند و تصمیم بگیرد با رد هر شکلی از یک دولت فلسطینی، به طور دائمی غزه و کرانه باختری را تحت اشغال خود درآورد، این دولت برای نسل آینده و به ویژه در جهان عرب به یک دولت منزوی جهانی تبدیل خواهد شد. در چنین صورتی متحدان عرب اسرائیل وادار خواهند شد فاصله خود را با دولت صهیونیستی حفظ کنند.
اگر اسرائیل در نزاع دائمی با فلسطینیان باقی بماند، ساختار استراتژی خاورمیانهای آمریکا به ویژه معاهدات صلحی که بین اسرائیل و مصر، اردن و کشورهای حاشیه خلیج فارس منعقد شده تحت فشار قرار خواهد گرفت و توانایی آمریکا برای اداره منطقه با پیچیدگی مواجه خواهد شد. در چنین وضعیتی راه برای نفوذ بیشتر روسیه و چین باز خواهد شد. با توجه به کشته شدن هزاران غیرنظامی فلسطینی در جنگ غزه، ایالات متحده همین الان هم برای استفاده از پایگاههای نظامی خود در کشورهای منطقه جهت مقابله با شبکه نیروهای نیابتی ایران با مشکل مواجه شده است.
سعودیها هم به ایجاد مسیری برای ایجاد دولت فلسطینی نیاز دارند تا از این طریق بتوانند پروسه عادی سازی روابط با اسرائیل را از سر گرفته و از این طریق حمایت لازم را در کنگره آمریکا برای ایجاد نوعی از پیمان جدید امنیتی با ایالات متحده جلب کنند.
کوتاه سخن اینکه، امروز بیش از هر زمان دیگری که من به یاد دارم، بازیگران کلیدی بیشتری در خاورمیانه به حرکت به سمت یک دولت فلسطینی غیرنظامی نیاز دارند و بیش از همه این خود فلسطینیان هستند که برایشان موقعیتی بی بدیل جهت تحقق بخشیدن به رویای استقلال در وطن آبا و اجدادیشان فراهم آمده است.
اما در این میان، ۲ بازیگر کلیدی و بسیار قدرتمند هستند که نمیخواهند این اتفاق تحت هیچ شرایطی رقم بخورد: حماس که تمام توان خود را صرف حذف اسرائیل از نقشه جهان کرده است و بنیامین نتانیاهو و ائتلاف راست افراطی تحت حمایت وی که برخی از آنها نه تنها خواهان نابودی حماس بلکه ادامه اشغال کرانه باختری و غزه و توسعه شهرکهای یهودی نشین در هر دوی این مناطق هستند.
آنچه من از زمان نگارش این ستون در سال ۱۹۹۵ آموخته ام این است که نه حماس و نه نتانیاهو هرگز نمیتوانند شرکایی برای هیچ نوعی از یک دولت فلسطینی در کنار اسرائیل باشند، هرچند که چنین سناریویی اکنون بیش از هر زمان دیگری میتواند به سود منافع مردم اسرانیل و فلسطین تمام شود.
حماس دشمن دیرین سازش است و حمله ۷ اکتبر به خوبی این موضوع را نشان داده است. یکی از دلایلی که امروز حماس از قدرت بالایی برخوردار است این است که نتانیاهو در طی یک و نیم دهه گذشته هر کاری میتوانسته برای تضعیف تشکیل خودگردان فلسطینی انجام داده است که موجودیتی بیرون آمده از دل توافقات اسلو برای اداره مناطق فلسطینی نشین کرانه باختری بوده و با سرویسهای امنیتی اسرائیل همکاری نزدیکی دارد. در عین حال، در طی سالهای اخیر، نتانیاهو عمدا موجب تقویت گروه حماس شده که از زمان اخراج تشکیلات خودگردان از غزه در سال ۲۰۰۷ کنترل این باریکه را در اختیار داشته است. این از آن جهت است که نتانیاهو و حماس در برخی اهداف اتفاق نظر دارند: تضعیف تشکیلات خودگردان و مخالفت با راه حل دو دولت.
آلوف بن، سردبیر روزنامه هاآرتس در دو پاراگراف این موضوع را توضیح میدهد: «از زمان بازگشت نتانیاهو به قدرت در سال ۲۰۰۹، استراتژی وی این بوده که اسرائیل "می تواند به عنوان یک کشور به سبک غربی پیشرفت کند و در عین حالی که فلسطینیان را کنار میگذارد حتی با جهان عرب نیز ارتباط برقرار کند. "
نکته کلیدی تفرقه انداختن و حکومت کردن است. در کرانه باختری، نتانیاهو همکاری امنیتی با تشکیلات خودگران را حفظ کرده و این تشکیلات عملا به یک خرده پیمانکار اسرائیل در زمینه امور انتظامی و اجتماعی تبدیل شده است. وی قطر را تشویق کرده که دولت حماس در غزه را تامین مالی نماید.»
بن سپس یک صحنه کلیدی دیگرا را یادآوری میکند، جایی که نتانیاهو در سال ۲۰۱۹ در جمع هم حزبیهای خود گفت: «هرکسی مخالف تشکیل دولت فلسطینی است... باید از ارائه کمکهای مالی به غزه حمایت کند، زیرا تداوم دودستگی بین تشکیلات خودگردان در کرانه باختری و حماس در غزه مانع از تشکیل دولت فلسطینی خواهد شد.»
متاسفانه هر چه جنگ غزه طولانیتر میشود، بیشتر نظرات حماس و نتانیاهو افکار عمومی کشورهای مختلف را متاثر از خود میسازند. فلسطینیهای بیشتری به همراه حامیانشان در غرب این نظر را میپذیرند که اسرائیل یک پروژه استعماری اسکان یهودیان است که باید از رودخانه تا دریا ریشه کن شود و اسرائیلیهای بیشتری حتی از فکر کردن به ایجاد یک دولت فلسطینی در کنار مرزهایشان امتناع میورزند.
نمیتوانیم اجازه دهیم این وضعیت ریشه دارتر شود. تنها ۲ رهبر در جهان هستند که قدرت تغییر مسیر این داستان را دارند: جو بایدن و محمد بن سلمان.
محمد بن سلمان اگر میخواهد نتانیاهو و حماس را شکست دهد، باید کار ناتمام عمویش ملک عبدالله را تمام کند. او باید اعلام کند که آماده سفر به بیت المقدس است تا ابتدا در مسجدالاقصی نماز بخواند و سپس در صحن کنست با مردم اسرائیل سخن بگوید و مستقیما به آنها بگوید: اگر شما با راه حل دو دولت هراه شوید، عربستان روابط با اسرائیل را عادی سازی خواهد کرد و بیت المقدس غربی را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت خواهد شناخت، به شرطی که اسرائیل هم بیت المقدس شرقی را به عنوان پایتخت فلسطین شناسایی کند. او همچنین میتواند وعده بدهد که از بازسازی غزه حمایت خواهد کرد.
جو بایدن هم باید کار ناتمام بیل کلینتون، رئیس جمهور اسبق ایالات متحده را تکمیل کند. در دسامبر ۲۰۰۰، کلینتون مجموعه ایدههایی را تحت عنوان "پارامترهای کلینتون" ارائه کرد که شامل راهکارهایی برای پایان دادن به مناقشه اسرائیلی-فلسطینی بود. این ایدهها مبتنی بر راه حل دو کشوری بود. اما او نتوانست این ابتکار را به نتیجه برساند. جو بایدن باید این ایدهها را به پیش ببرد تا بتواند ایجاد دو کشور مستقل در یک سرزمین واحد را محقق سازد. زمانی که صدای شلیک گلولهها در غزه خاموش شود، احتمالا بهترین و شاید آخرین فرصت احیای راه حل دو کشور از زمان شکست طرح اسلو خواهد بود.