فکرشهر
«امیرعباس هویدا» با این که در بیروت و اروپا تحصیل کرده بود، با این که کتابخوان بود و روشنفکر محسوب میشد، با این که بفهمی نفهمی نویسنده بود، با این که همیشه سعی میکرد با مدیران نشریلات روابط شخصی برقرار کند؛ خصوصا دهه چهل بعضی مدیران نشریات پرتیراژ را به خانه اش دعوت میکرد و به آنها ماکارونی میداد؛ اما وقتی نخست وزیر شد و جای پایش محکم شد، تاب و تحمل مطبوعات مخالف را نداشت و با کوچکترین انتقادی میرنجید و درصدد تلافی در برمی آمد.
او همیشه میخواست نشریات مزاحم دولت بسته شوند تا این که بالاخره در مردادماه سال پنجاه و سه به آرزویش رسید و شصت و سه روزنامه و مجله را یکجا تعطیل کرد.
یکی از این نشریات خوب توقیف شده، مجله «فردوسی» بود که «هویدا» همواره در حسرت توقیفش له له میزد؛ بعدها که مجله فردوسی آزاد شد، «عباس پهلوان» روی جلد، مونتاژی از هویدا چاپ کرد در حالی که پیپ بزرگی در دهانش بود و داشت با یک شماره آتش گرفته مجله فردوسی، پیپش را روشن میکرد.
پهلوان بالای عکس هویدا نوشته بود: «آنکه دائم هوس سوختن ما میکرد».
وقتی این شماره فردوسی چاپ شد، هویدا در حصر خانگی ساواک بود.
کاش میآمد و از دور تماشا میکرد.