کوتاه درباره تابستانِ امسال، که تابستانی دیگر بود...
فکرشهر
دهاتی بودن همیشه هم بد نیست
با زنگ تفریح از کلاس شهر که رها میشوی
میتوانی در فضای دلگشای حیاط دهات
سرت را برگردانی
و به هر سلامی دست برسانی
دستی به شانهی همکلاسی ات بزنی
و تنها لقمه ات را به همه تعارف کنی
اینجا
هنوز صمیمیت به زبان خودش حرف میزند
راستی اینجا هنوز دیوارش سر میشکند.
باید همه تن، چشم شوی که مبادا تیر نگاهت به خطا رود
اینجاست که شبهای تار کوچه هایش
روشنتر از آفتابیترین خیابان شهر است.
اینجا هنوز زندگی زندگی میکند.
*نویسنده: کامران رفعت جو ـ فعال ادبی
