آخرین وضعیت سلامتی عنایت بخشی در بیمارستان + عکس
فکرشهر: «مرد اول»، اگر میدانست در لابلای دفتر شهر قصه هزارویک شب فرهنگ و هنر، او نیز چنان در «تنگنا» قرار میگیرد، شاید هرگز چو «سربداران»، سر به دار نمیداد و به هوس «جلیم و برداشت» گندم ری از «مسافران» قطار «مسافر ری» هرگز و هرگز و هیچگاه جدا نمیشد تا «شکار» شاه عشق در «روز واقعه» گردد و پا به «مسلخ» و قتل گاه گذارد و «شاه نقش» قصه غصههای جشنواره چهل و سوم با دیپلم افتخار گردد!
چه میشود کرد و چه توان گفت؟!
ز دانایان و اهل خرد و اندیشه و فرهنگ بود و ز تبار خردورزان و از تبار «ولایت عشق»! مثل با «امام علی» یا علی گفت و عشق آغاز شد!
طرهی باز جعد گیسوان عشق امانش را برید!
عاشق عشق شد و رهرو عشق!
ولی بر سفرههای پهن شهرکهای سینمایی و جشنواره هایش ننشست وگرنه «آقای هالو» نمیشد!
چه میدانست او هم دل نازکی نازکتر از هر گلبرگی مثل هر هنرمند، شاعر، نویسنده، معلم و هر اهل فرهنگ و صاحب اندیشه دارد که دنیای «گو-زن- ها» در مرامشان دیگر نمیگنجد و تاب بینوایان هنر و اندیشه را ندارند و «سایه همسایه» را چنان با تیر میزند، طوری که «ریحانه» جگر سوزشده و برای داغ جسم و روح خسته دلان و «سناتور» و «ستارخان»ها لالایی و شروه «تنگسیر»ی سرمیدهد.
اما غافل از این که «پهلوانان» هرگز نمیمیرند!