فکرشهر: مدیریت بحران فقط آواربرداری و خاموش کردن آتش نیست. بحران خانوادههایی که زندگیشان به این ساختمان گره خورده بود درست از فردا شروع میشود.
به گزارش فکرشهر، «عصر ایران» نوشت: بیشتر از آنکه اشک بریزیم، بغض در گلو داریم، برای همین شقیقههایمان درد میکند؛ مثل وقتی که دنبال دیواری میگردیم تا سرمان را به آن تکیه بدهیم و یک دل سیر گریه کنیم.
تلخ است اما ۴۰ روز دیگر که از این ماجرا بگذرد، بیشتر ما نه در پلاسکو، که در پاساژها و بازارهای دیگر دنبال خرید شب عیدیم. کفش پا میزنیم، کت و شلوار و شال و مانتو ست میکنیم و یادمان میرود که آخرین شب دیماه خودش یلدایی بود و با تلخی به صبح بهمن گره زدیم.
یادمان میرود. زندگی ادامه دارد و خاک سردی میآورد...
اما در آتشسوزی پلاسکو و حادثههایی از این دست، بیش از «زنده»ها این «زندگی»ها هستند که میسوزند؛ میمیرند.
جانباختگان عدد میشوند، آمار و سنگ قبری سیاه که تا ابد داغش بر دل خانوادههایشان میماند اما بازماندگان چه کنند؟
پلاسکو فقط یک ساختمان کهنه نبود که فرو ریخت. برکهای بود که خشک شد و حالا دهها و صدها ماهی در کف ترکخورده آن تشنه لب، پرپر میزنند.
خبر دارید چند خانواده اینجا نان میخورد؟ میدانید چند نفر بیکار شدند؟ چند زن خیاط که سوزن سوزن میزدند و حتی حقوق آبان و دیماه را نگرفته بودند حالا باید سفرهشان را کوچکتر بچینند؟ چند نفر سفرهشان جمع میشود؟ چند کودک بیمار دیگر داروهایشان به موقع نمیرسد؟
مدیریت بحران فقط آواربرداری و خاموش کردن آتش نیست. بحران خانوادههایی که زندگیشان به این ساختمان گره خورده بود درست از فردا شروع میشود.
دیشب و امشب شام غریبان زندههاست، آنها که زندگی، آرامش و امنیتشان به مخاطره افتاده است. چکهایی که برگشت میخورند، مردهای آبرومندی که ورشکسته میشوند، زندگیهایی که از هم میپاشد...
امیدواریم اینطور نشود، اما واقعیت زبان تلخی دارد. گزنده، بی رحم و یادمان می آورد که در فاجعه هایی از این دست که یک جرقه کوچک بی احتیاطی و سهل انگاری آن را شلعه ور می کند، بیش از زنده ها، این زندگی ها هستند که می سوزند و می میرند ...