فکرشهر: در ماهی قرار داریم که شاید در آن بیش از سایر ایام سال، نام امام علی(ع) برده میشود. امامی که دوست و دشمن به فضایل و خصایل والای او معترف هستند و از قضا قربانی ترور نیز هست. به گفته برخی علی(ع) قربانی عدالت خود شده است.
چرا علی(ع) به عنوان نفر اول مملکت مانند سایر افراد جامعه رفتار میکند و هیچ حق خاصی برای خود قائل نميشود؟ اینگونه پرسشها را با دکتر محمدمهدی جعفری درمیان گذاشتیم. وی از قرآن و نهجالبلاغهپژوهان بنام معاصر در جهان شیعه است که سابقه مبارزات انقلابی و حضور در زندان رژیم پهلوی، کنار مبارزانی چوت آیتا... طالقانی، بازرگان و سحابی را نیز در کارنامه خود دارد و در اولین دوره مجلس شورای اسلامی نماینده دشتستان بود.
امام علی(ع) یکی از قربانیان ترور است. با تجربهای که حضرت امیر از ترور مالک داشت و آثاري که فقدان ایشان برای جامعه اسلامی و حکومت حضرت امیر به جا گذاشت، آیا بهتر نبود که حضرت امیر برای حفظ جانشان احتیاط بیشتری به خرج میدادند و از حداقل تدابیر امنیتی استفاده میکردند؟ آیا جامعه را امن میدانستند که این کار را نکردند یا اینکه دلیل دیگری برای این رفتارشان داشتند؟
شهرت داشت كه امیرالمومنین(ع)، چنان هوشیار است که حتی در جنگ نيز کسی نمیتوانسته غافلگیرش کند. زرهی به تن ميكرد که فقط قسمت جلوي بدن را پوشش ميداد و پشتش چيزي نداشت. این برای معاصرانش سوال بود که چرا شما زرهتان یکطرفه است؟ میگفت هیچکس نمیتواند از پشت سر مرا غافلگیر کند و در برابرم نيز هیچکس جرات نمیکند که بايستد. شاهدش هم این است که در جنگ احد وقتی که دیگر کار برعکس شد و تقریبا آن پیروزی با سرپیچی عدهای از فرمان رسول خدا(ص) تبدیل به شکست شد، هند(زن ابوسفیان) به غلامش(وحشی) گفت که من کشتن یکی از این سه نفر را از تو میخواهم؛ محمد، حمزه و علی. یکی از این سه نفر را باید بکشی. بعد من تو را آزاد میکنم. وحشی به میدان آمد و یک بررسی کرد. برگشت به هند گفت که محمد چنان اصحابش دورش را گرفتهاند که من زوبین را بیندازم، به آن نمیخورد و به اطرافیان میخورد. علی گویا که چهار چشم دارد و اصلا کسی نمیتواند غافلگیرش کند و مرتب میچرخد؛ هم جلو و هم عقب. در جنگ جمل، باز امیرالمومنین بعد از یک مقداری جنگیدن، برگشت به آن کسی که آب میداد و نوجوانی از خویشان امیرالمومنین (ع) بود، گفت که عموجان یک ظرف آب بده. کسی که در جنگ است یا ورزش کرده یا دویده، اگر آب را خالی بخورد، دلدرد میگیرد. از این رو در آن آب یا عسل میریختند و یا نیشکر. وقتی که این ظرف آب را داد به امیرالمومنین، گفت عجب، این عسل یمن درونش است. آن نوجوان گفت که عموجان در این بحبوحه جنگ کجا حواست بود که این عسل یمن است؟ امیرالمومنین فرمود: «عموجان فکر میکنی این جنگ میتواند حواس من را به خودش مشغول بدارد؟». یعنی اینقدر هوشیار بود که هیچ کس نمیتوانست غافلگیرش کند.
تابلوی ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) | اثر یوسف عبدینژاد
اما از نظر اجتماعی، امام علی به هیچوجه راضی به امنیتیکردن اجتماع نبود. این در حالی بود که اطرافیان ایشان بهخصوص ريیس شرطهها بسيار سفارش میکردند که یا امیرالمومنین! ما باید همراه شما باشیم. در پاسخ، ایشان با جمله «به هیچوجه لازم ندارم» مواجه میشدند. از منظر دیگر ایشان در این خصوص یک مساله اعتقادی و یک مساله اجتماعی را مطرح میکرد. در مساله اعتقادی میگفت که بر تن هر کسی زرهی است و ملائکه پاسبان او هستند. وقتی زمان عذابش برسد، آن ملائکه میروند کنار و آن زره نيز میافتد؛ یعنی در مقابل قضای الهی تسلیم بوده است. از نظر اجتماعی نيز میگفت که من به هیچوجه نباید جو امنیتی ایجاد کنم زيرا برعکس آن، تروریست یا کسی که سوءقصد دارد، بیشتر به این کار تشویق میشود. وقتی هم که ابنملجم آمد سهمش را از غنیمت بیتالمال بگیرد، علی یک نگاهی به او کرد و یک شعری خواند: «تو از قبیله مراد هستی، من ارید حیاته و یرید قتلی». یعنی «من زندگی او را میخواهم، ولی او قتل مرا میخواهد». اطرافیان گفتند یعنی چه؟ گفت که این قاتل من است. گفتند که چرا اقدام نمیکنید که دستگیرش کنیم؟ گفت قصاص قبل از جنایت که نمیشود کرد ولی این خبر از جانب پیغمبر(ص) و از جانب خداوند به من رسیده است. آن شبی نيز که میخواست به مسجد برود، بعد از مقداری راه که رفت، دید کسی پشت سرش است. برگشت نگاه کرد، دید همان ريیس پلیساش است. گفت برای چه آمدهای؟ گفت برای حفظ شما. گفت به هیچوجه لازم نیست که بیایی، برگرد. او را برگرداند و خودش رفت. در آن روزگار معمول بود براي زناني که در ماه رمضان اعتکاف میکردند، در حیاط مسجد چادر میزدند و آقایان نيز در حیاط مشغول عبادت ميشدند.
ظاهرا ابنملجم نيز در آنجا مشغول عبادت بود. در مسجد کسی اسلحه نمیآورد، ولی او آورده بود و زیر لباسش پنهان کرده بود. اینگونه نيز نبود که بخواهند افراد راجستوجو کنند. بنابراین واقعا مسائل امنیتی و اینها نمیتوانست جلوی او را بگیرد. یعنی نمیخواستند که در مسجد همه افراد را تفتیش کنند. دوم اینکه از نظر مصلحت، امیرالمومنین میگفت که من حق را باید اعلام و اجرا کنم؛ هرچه که هست. با هر کس که میخواهد برخورد داشته باشد و هر زیانی که میخواهد داشته باشد. من حکومت را به عنوان ابزاری برای بیان و اجرای حق میخواهم. اگر بهعنوان مصلحت بخواهم این کار را انجام دهم، باید مقداری از حق را نگویم یا حق را به شکلی که آنها میخواهند، بیان کنم. مثلا معاویه را با توصیه مغیرهبنشعبه برای یک ماه نيز که شده در پست خودش تثبیت کنم و بعد او را بردارم. این میشود تزویر، این میشود خدعه، این میشود نیرنگ. حق از همینجا خدشهدار میشود. من اگر یک لحظه نيز زندگی کنم و حق را بیان کنم، آن حق میماند ولی اگر بخواهم برای اجرای حق مصلحتاندیشی کنم و کاری کنم که خودم بیشتر بمانم، آن مصلحتاندیشی باعث خدشهدارشدن حق میشود. حق منحرف میشود. اصولا حق در تاریخ به هیچوجه نمیماند، ولی آن یک لحظهای که از زندگی من باقی مانده و من بخواهم حق را بگویم، اگر که به قیمت جانم تمام شود، باعث ماندگاری حق میشود. ما همه ابزار و وسیله هستیم برای اینکه حق را بیان کنیم. بنابراین ایشان مصلحت را در بیان حق میدانست و نه برای ماندن کسی، ماندگاری حکومت و یا ماندگاری شخص و اینها و معتقد به امنیتیکردن نيز نبود.
اینکه جمله معروفی است که میفرمایند: «قتل فی محراب عبادته لشده عدله». این به چه معناست؟ یعنی عدالت امیرالمومنین اقتضا میکرد که اینجور افراد، آزادانه در جامعه زندگی کنند و کسی مانع آنها نشود؟ آیا معنای عبارت اين است یا معنای دیگری دارد؟
عدالت معنای بسیار وسیعی دارد. هم مسائل مادی را شامل میشود و هم مسائل معنوی را؛ هم توسعه سیاسی را و هم توسعه اقتصادی. در قرآن هر جا که میخواهد از مسائل معنوی و کلی صحبت کند، عدالت را مطرح میکند؛ مثلا حتی گرایشهای شخصی. «مبادا کینه و نفرت مردمی باعث شود که عدالت را اجرا نکنید. عدالت را اجرا کنید که به تقوا منتهی میشود. عدالت یک وسیلهای است، یک مرتبهای است برای رسیدن به تقوا». یا آنجایی که بحث حقوق زن، حقوق یتیم و اینهاست، قسط را مطرح میکند. قسط، عدالت عملی است.
مثلا شما الان یک کارگر را به کار میگیرید. اگر بخواهید ارزش افزوده آن کاری که کارگر انجام میدهد را حساب کنید، شما نمیتوانید مزدش را بدهید. باید تمام مسائلی که در اجتماع میگذرد، حتی مسائل انسانی را در نظر بگیرید. شاید کارش يك دنيا ارزش داشته باشد، شاید هم هیچ ارزشی نداشته باشد. این عدالت است و نمیتوانید اجرا کنید. اما اینکه معمولا به یک کارگر مثلا روزی 70هزار تومان مزد میدهند. شما باید در آن 6ساعت یا هشت ساعتی که کار میکند، به محض اینکه کارش تمام شد، یا طبق قرارداد یا روزانه یا هفتگی یا ماهانه مزدش را بپردازید و کامل هم بپردازید. این قسط است. قسط آن عدالت عملی است، ولی عدالت خیلی وسیعتر است. علی(ع) معتقد به آن عدالت کلی بود. عدالتی که بر جهان حاکم است.
از ایشان میپرسند جود، یعنی بخشش بالاتر است یا عدالت؟ جمله بسيار جالبی میفرماید که همه شارحان در اینجا ماندهاند که چگونه این را ترجمه کنند. میفرمایند که جود رهگذری است سیاسی. سیاست به معنی تدبیر امور است. جود کارها را از مسیر خودش منحرف میکند. عدالت کارها را در مسیر خودش قرار میدهد. کسی که میخواهد بخشش کند يعني پول يا هر چیزی که میخواهد را ببخشد، از مسیرش منحرف شده و مال همه نیست و به یک کسی بخشش میکند؛ حال بحق یا ناحق. کاری نداریم که مثلا ناحق نباشد. بحق هم که باشد، آن بخشش چیزی است اضافه بر کارهای عمومی که در مسیر اجتماع جريان دارند. ولی عدالت یعنی برگرداندن این انحرافها به جای خودش. يعني هر چیزی در جای خودش باشد. علی به این عدالت اعتقاد داشت، نه عدالتی که زودگذر باشد. خلیفه دوم (عمربنخطاب) بدون اینکه بخواهیم خوب و بدش را بگوییم، به قسط اعتقاد داشت و عدالت را همان قسط میدانست و امتیازهایی نيز میگذاشت و معتقد به مساوات نبود. ولی علی نه، خیلی بالاتر از این فکر میکرد يعني آن عدالتی که بر جهان آفرینش حاکم است. میگفت: «کسی که عدل را در جای خودش قرار داد».
یعنی اساس جهان آفرینش بر عدل قرار دارد. لذا جهان نيز که نمونهای از جهان آفرینش است، باید بر اساس عدل باشد. که آن افراد قوی طمع ورزند در عدم عدالت تو و انحراف از عدالت و آن افراد ضعیف مایوس شوند از اینکه تو در مورد آنها بخواهی عدالت را به خرج دهی. یعنی حتی نگاهکردن به افراد نيز باید عادلانه باشد. در تقسیم مال نيز همین است. در همه چیز باید عدالت باشد. بنابراین وقتی که خوارج میآمدند در مسجد شعار میدادند علیه علی(ع) كه تو کافر شدی. افراد و کسانی که آنجا بودند، ناراحت میشدند و میخواستند با خوارج برخورد فیزیکی کنند. امیرالمومنین جلویشان را میگرفت و میگفت حرفی زده، باحرف جوابش را بدهید. درمورد کسانی این حرف را میزند که نه تنها مخالفین سیاسی بودند، مخالفین عقیدتی نيز بودند و میگفتند علی کافر شده است. میگفت اینها در جامعه باید زندگی کنند و سه حق بر گردن ما دارند: آمدن به مسجد برای عبادت و برای بحثکردن (مسجد آن روز مرکز همه چیز بود)؛ گرفتن حقشان ازبیتالمال مثل دیگران و امنیتشان. حفظ امنیتشان با ماست.
تا روزی که به روی ما شمشمیر نکشیدهاند، ماهم باید امنیت آنها را حفظ کنیم و کاری به کار آنها نداشته باشیم. یعنی این عدالت است که میگوید بین آن کسی که با من مخالف است وحتی میخواهد من را بکشد، من را کافر میداند و آن کسی که دوست و یار من است، نباید هیچ تفاوتی در اجتماع قايل باشیم. نمیشود گفت آن شهروند درجه دو است و این شهروند درجه یک است. به آن نباید داد و باید به این داد یا آن باید در زندان باشد و این باید آزاد باشد. آزادی برای همه، امنیت برای همه، رفاه هم برای همه. پس این عدالتی که میگویند به شدت عدالت است، یعنی عدالت همهجانبه و کلی که امیرالمومنین در نظر داشت. مانند یکی از بنیانهای خلقت که در جامعه نيز باید به صورت همهجانبه اجرا شود و بنابراین قربانی عدالتش شد. ولی از سوی دیگر افرادی هستند که عدالت را برای خودشان میخواهند و آن را قربانی خودشان میکنند. علی(ع) میخواهد خودش را قربانی عدالت کند و لذا این عدالت میماند. هم تعریف عدالت و هم اجرای عدالت ماندگار میشود.
اقبال فقهای شیعه به نهجالبلاغه چگونه است؟
سیدرضی نمیخواست یک کتاب فقهی، حدیثی یا تاریخی تنظیم کند، بلکه نظرش بیشتر فصاحت و بلاغت بود که میگوید درمیان فضايل امیرالمومنین، فصاحت و بلاغت هم فضیلتی است و من میخواهم این را نشان بدهم. بنابراین آنچه را که ازامیرالمومنین نقل کرده، گزینش کرده است. در مقدمه هم به آن اشاره كرده است. چون گزینش کرده،فقها نمیتوانند واقعا هم استناد کنند. صرفنظر از اینکه این سخن مستند فقهی دارد یا ندارد، چون گزینش است، اصلا کار فقها دچار مشکل میشود و بنابراین چه آیه باشد و چه خبر، وقتی میخواهند مستند قرار دهند، میآیند بررسی میکنند که این قبلش و بعدش چه بوده و در چه شرایطی بوده و رخ داده است. از این جهت من به فقها حق میدهم که آن نهجالبلاغه را بهعنوان مستند فقهی قبول نداشته باشند، اما از سخنان امیرالمومنین خیلی استفاده کردهاند.
در مورد عهدنامه مالک اشتر؟
اگر بخواهیم فقه و سیاست را در نظر بگیریم، بالاترین سیاستنامهها، واقعا عهدنامه مالک اشتر است. البته نامه در امور فرهنگی و تربیتی است که باید واقعا از آن استفاده کنند. در مسائل سیاسی و اجتماعی آنطور سختگیری نمیکنند که در احکام شخصیه این کار را انجام میدهند. یعنی درست باید برعکس باشد که امیرالمومنین اتفاقا در همان عهدنامه مالک اشتر، به قدری موشکافی کرده که مبادا حق مردم ضایع شود. میگوید چنانچه یک مجرمی به اشتباه قاضی از زیر بار جریمه و حکم در برود، بهتر از آن است که بیگناهی با اشتباه قاضی گرفتار مجازات شود. بنابراین بسیار سختگیری میکند و آن را باید بهعنوان منشور مملکتداری در نظر داشته باشند. شاید برخی مثل شهید سیدمحمدباقر صدر و برخی دیگر هم این توجه را داشتند، ولی نتوانستند این کار را انجام دهند.
آيا جامعه ما میتواند به لحاظ جایگاه نهجالبلاغه، شاهد یک تغییر و تحول چشمگیری باشد طوري كه آموزههای نهجالبلاغه را بیشتر در آن جاری ببینیم؟
میتواند باشد، اما اینکه این کار را انجام دهند یا نه، نیاز به دانشمندان ژرفنگر و بینظر دارد. یعنی نباید مسائل روز و مصلحت حکومت را در نظر داشته باشند، بلکه باید بدون در نظر گرفتن مسائل حکومت و شرایط روز و اینکه رژیم حاکم مصلحتش چيست، اینها را استخراج کنند. مثلا از من خواستند که حقوق شهروندی را از نهجالبلاغه بگویم. دانشگاه شیراز این را گفتند، دیدم واقعا بالاترین حقوق شهروندی در نهجالبلاغه است و من حقوقدان و فقیه هم نیستم و این مساله را با توجه به آشنایی با نهجالبلاغه استخراج کردم. اما یک حقوقدان خیلی بهتر میتواند اینها را ببیند و از نهجالبلاغه و سایر سخنان ایشان استفاده کند. ضمن اینکه نهجالبلاغه مقداری از سخنان امیرالمومنین است، اما واقعا سیدرضی اگرچه نظر به فصاحت و بلاغت داشته، اما بهترین گزینشها را کرده و مستندترین و موثقترین را هم آورده است. به هر حال آن را میتوانند معیار قرار دهند؛ هم نهجالبلاغه و هم سخنان رسول خدا و هم سایر ائمه و آن فقهالحکومه را از اینها استخراج کنند.
الان جامعه ما مدرن شده و ارتباطمان با دنیا متفاوت شده است. آيا آموزههای نهجالبلاغه چه از لحاظ اخلاقی،سیاسی و چه روشهای اجتماعی به درد جامعه امروز میخورد و آیا پیامی دارد؟ چرا حضرت امیر(ع) بهعنوان الگوی شیعیان، هیچ چیز را فدای مصلحت نمیکند؟
اولا آموزههایی که در قرآن، در سخنان رسول خدا و درسخنان امیرالمومنین (ع) آمدهاند، یک مقدار اصول کلی هستند که میتوانند برای همه نسلها، پیام داشته باشند و پیام روز هم باشند. یک مقدار نيز موارد و مصادیق است. آن موارد و مصادیق عملی بهعنوان نمونه بوده است. اگر پیغمبر عملی را در زمان خودش انجام داده، بستگی به شرایط روز و محیط عربستان و آن زمان داشته است؛ یا امیرالمومنین یا هر کس دیگری. اینها را ما باید به شرایط بشری واگذار و به شرایط روز وابسته کنیم. حتی گفتار مصلحین معاصر مانند سیدجمالالدین اسدآبادی، شیخ محمد عبدو، دکتر شریعتی، آیتا... طالقانی، امام خمینی(س) و شهید مطهری، بیشتر ناظر به روزگار خودشان بوده است. به غیر از قرآن که کلام خداست و آن را تحت تاثیر شرایط نمیدانیم، گفتار هر بشری تحت تاثیر شرایط روز، فرهنگ گوینده، تاریخ، جغرافیا و همه اینهاست اما در گفتار این بزرگان نيز اصولی است که این اصول را میتوانیم ناظر بر اعمال و رفتار و موارد و مصادیق جزيی کنیم.
اما آن موارد و مصاديق را باید خودمان تشخیص دهیم و آن اصول را بر اینها تطبیق بدهیم، نه اینکه بهطور خشک بگوییم هرچه آنها گفتهاند، امروز باید عملی شود. اجرای آنها درباره موارد و مصادیق آن است مثلا قرآن، پیغمبر(ص) و امیرالمومنین(ع) میفرمایند عدالت را رعایت کنید. این عدالت، هم در سیاست و هم در اقتصاد باید رعایت شود. عدالت سیاسی چیست؟ یک روزگاری خلافت بود، یک روزگاری سلطنت بود، یعنی خیلفه و سلطان باید رعایت میکردند. یک روز دیگر بهصورت مشروطه درآمد، یعنی نمایندگانی باید بروند در مجلس و شرط و شروطی بگذارند و این کار را انجام دهند. یک روز دیگر جمهوری بود. شکل کار با خود ماست. میگوید باید عدالت اجرا شود. آیا این عدالت باسلطنت مشروطه اجرا میشود یا با جمهوری اجرا میشود یا بااصحاب حلوعقد اجرا میشود. در شرایطی که هستیم، به تجربه بشري بستگی دارد.
مهم آن است که ما عدالت را و در اقتصاد قسط را اجرا کنیم. این دیگر با خود ماست که شکل کار را به تناسب زمان، به تناسب کشور خودمان پیش ببریم. تفاوت ما شیعیان با امیر مومنان(ع) این است که همانطور که قبلا عرض کردم، امیرالمومنین مصالح کلی بشریت را در نظر داشت. از اینرو میگویند نهجالبلاغه کتاب انسانی است؛ نه کتاب دینی است و نه کتاب مذهبی، نه برای شیعه است و نه برای مسلمان. برای همه انسانهاست. همان اندازه جرج جرداق مسیحی جذبش میشود که ابن ابیالحدید سنی. او مصالح همه انسانها را در نظر داشت. ما شیعیان علی(ع) مصالح خودمان و بهخصوص گروه خودمان و شیعیان خودمان را در نظر داریم. این است که این تفاوت زمین تا آسمان در میان اینهاست.
یک جا مرحوم شریعتی میگویند که اگر یکسری کارهای سیاسی که مثلا معاویه یا مخالفانش میگفتند را انجام میداد، شاید از لحاظ سیاسی برنده میشد اما دیگربهعنوان یک امام و الگو نمیتوانست باشد. چه دلیلی داشت که آن موقع به خاطر تثبیت همان عدالتی که تمام زندگیشان وقف آن بود، نخواهد این کارها را انجام بدهد؟
خود امیرالمومنین(ع) خیلی زیبا جواب داده است. میفرمایند: «وا... ما معاویه بادهی منی». به خدا قسم معاویه از من سیاستمدارتر نیست. دها یعنی هوشمندی و ذکاوت و تدبیر و تدبر. همان سیاستمداری که ما امروز میگوییم و میفرمایند: «اما اودر کار خود پیمانشکنی میکند و به فسق و فجور متوسل میشود. اگر این نادرستی و کراهت پیمانشکنی نبود، من خیلی بهتر از او میتوانستم اداره کنم». یعنی میگوید من به این اصول پایبندم؛ هم دربرابر خدا و هم در مقابل خلق و هم در مقابل دشمنم.
ببینید پیمان حکمیت را بعد از جنگ صفین بر او تحمیل و به زور وادارش کردند که قبول کند. بعدیک عدهای ازخواب غفلت بیدارشدند و گفتندیاعلی، این را اصلا بشکن. گفت امکان ندارد. پیمان بستیم و باید تا آخر بایستیم. گفتند به قیمت جانت تمام میشود. گفت بشود. باید تا آخرش بایستم. ولی معاویه پیمان میبست و بعد پیمان میشکست و وعده میداد و بعد خلاف وعدهاش عمل میکرد. ترور میکرد، تطمیع میکرد و ازهر راهی که شده میخواست به مقصد برسد. علی(ع) میگوید: «چون مصلحتاندیشی خلاف آن اصول است» (مصلحتاندیشي برای حفظ خود). من چهار روز حکومت کنم تا بتوانم حکومت حق را به اجرا در بیاورم. حال اگر از راه فریب باشد، وعده توخالی و چیزی باشد، این همان ابزار پلیدی است که ما را نهتنها به هدف نمیرساند، بلکه هدف را هم نابود میکند و از بین میبرد. حتی بعد از ضربه خوردن هم میگوید که با او رفتار انسانی داشته باشید. بعد وصیت میکند به امام حسن(ع) و اول میگوید فرزندان عبدالمطلب! مبادا به جان مردم بیفتید و بگویید به شخص اول مملکت سوءقصد شده و بخواهید انتقام بگیرید و عدهای را بکشید. این کار را نکنید. یک ضربه زده است. یک ضربه بزنید. اگر هم عفو کنید که چه بهتر. مگر شما انتظار ندارید که خداوند گناهان شما را عفو کند؟ پس شما هم عفو کنید. به بیان سادهتر مصالح شخصی یا مصالح گروهی را در نظر نداشتند. میخواستند اول حق تبیین شود و بعد اجرا شود و به هر قیمتی که هست افراد فدا شوند. بهتر از آن است که حق قربانی شود و از بین برود.
حضرت امیر(ع) را چه در عرصه جامعه و اجتماع، چه در عرصه زندگی شخصی و خانوادگیشان، یک شخصیت دموکرات میبینید یا یک شخصیت اقتدارگرا؟
من یک بار تعبیر سوسیالدموکرات را برای امیرالمومنین به کار بردم و بعد هم درباره آیتا... طالقانی که خیلیها نپسندیدند و گفتند این چیست که درباره اینها به کار بردی؟ گفتم سوسیالیسم یعنی عدالت اجتماعی. دموکراسی یعنی همین که شما میگویید مردمسالاری. ولی در مورد امیرالمومنین نمیشود باز یک اصطلاح دگم قالبی به کار برد. امیرالمومنین در مسائل اعتقادی بسیار دموکرات بود، یعنی انسانها را آزاد میدانست و میخواست آزاد بیندیشند و آزادانه انتخاب کنند. از این طرف میگفت به من چه که طرف خدا را قبول دارد یا ندارد. وظیفه من ابلاغ به تبیین است. به زیباترین و عمیقترین شکل میآید اصول اعتقادی را بیان میکند. اما افراد را کاملا آزاد میگذارد. میآید میبیند که جمعیت نماز تراویح را که در شبهای ماه رمضان است، به جماعت میخوانند. میگویند چرا این کار را میکنید؟ میگویند عمر گفته است. میگوید گفته که گفته است. تا زمان خلافت خودش. میگوید نمازمستحبی اصلا جماعت ندارد. میگویند عمر گفته وسنت عمر است و تو میخواهی مخالفت کنی؟ او هم بیاعتنا میشود و میگوید هرکاری که دوست دارید، بکنید. چرا؟چون یک ارتباط انسان با خداست. به نیت اینکه به خدا نزدیک شود این کار رامیکند. حال به جماعت بخواند یا نخواند. اما در مورد حقوق مردم به قدری سختگیر است که مو را ازماست میکشد و حاضربه کوچکترین سازشی نیست. درمورد حفظ حقوق مردم، اقتدارگراست اما به روش سوسیالیسم؛ یعنی عدالت اجتماعی. عدالت اجتماعی باید حاکم شود كه حتی میگوید اگرحسن و حسین هم مال مردم را برده بودند، با همان شمشیری بر فرقشان میکوبیدم که در میدان جنگ بر فرق مشرکان میکوبیدم. یا یک بار اموال بیتالمال را میآورند. غنايم جنگی بوده است. چند ظرف عسل بين آن چیزهایی که تقسیم میکردند بود. امام حسن مهمان داشت و میآید به آن مامور بیتالمال میگوید میشود یک ظرف عسل به ما بدهی؟ آن مامور میگوید هنوز تقسیم نشده است. امام حسن میگوید یک کاسه عسل که به من میرسد. این را به من بدهید که من به مهمانم بدهم، بعد از اینکه تقسیم شد، سهم من را ندهید. مامور میگوید باید از پدرت اجازه بگیرم. امام حسن میگوید الان من مهمان دارم و شما میخواهی اجازه بگیری؟ بعد که امیرالمومنین فوری خبردار میشود، میرود و از او پس میگیرد. امام حسن میگوید یا امیرالمومنین مگر این سهم من نمیشود؟ امیرالمومنین میگوید شاید هم نشد. شاید به دیگران دادیم و اصلا نرسید که بخواهم به تو بدهم. یعنی اینقدر سختگیر بوده است. یعنی حقوق مردم رابا اقتدار تمام حفظ میکرد ولی بین مردم به مساوات قايل بود، یعنی عدالت اجتماعی. اما در مورد اصول عقاید، کاملا دموکرات بود و در خانوادهاش همین را اعمال میکرد.
این منش برآمده از مبانی اعتقادی بود یا روحیه شخصی ایشان؟
منش انسان، ارثی نیست بلکه منش به تدریج ایجاد میشود. البته هم ارث موثر است که از اجداد ممکن است به دست بیاید و هم تربیت محیط. هر دو موثر هستند و نه میشود این را کنار گذاشت و نه آن را. این منش را از کجا آورده، خودش بیان میکند؛ در خطبه قاسعه که خطبه 192 است. میگوید من طفلی بودم که پیغمبر من را به نزد خود برد. یعنی رسول خدا اولین مربی و معلم او بوده و چون خود رسول خدا زیر نظر خداوند رشد پیدا میکند، میگوید همه اینها را به من میآموخت. بعد که پیغمبر اکرم(ص) مبعوث میشود، قرآن هم به این اضافه میشود و بعد تجربهای که خودش از عالم میگیرد، بهخصوص بعد از رسول خدا در طول این 25 سال به مطالعه در عالم و آدم مشغول میشود. این را به صراحت در نامه 31 بیان میکند که تجارب را از آنجا گرفتم. آنچه خوب بود، انتخاب کردم و آنچه بد بود، کنار گذاشتم.
شما هم در بین امتهای گذشته باید این کار را انجام دهید. آنهایی که باعث ترقی و پیشرفتشان شد بگیرید، آنهایی که باعث انحطاط و نابودیشان شد، کنار بگذارید. مجموع اینها، منش او را ایجاد میکنند و به آنچه عمل میکرده، تصنعی و موقتی نبوده است. این اصلا ملکهاش شده بود. بخشي از وجودش شده بود؛هم سخنگفتنش و هم عملکردنش. هیچ کدام تصنعی نبوده است. البته با این حال ایشان میفرماید که خود خداوند اینها را به من موهبت کرده است.
گفتگو: علی محجوری ـ روزنامه قانون