فکرشهر: اگر معناي سلفي را به هر نحوي از «اعلام وجود من» نسبت دهيم، آنگاه قدمتي به درازاي تاريخ خواهد يافت؛ حتي آن زمان كه انسانهاي نخستين، اثر كف دست خود را بر بدنه غارها ثبت ميكردند.
به گزارش فکرشهر، سید محمد بهشتی در یادداشتی که در روزنامه اعتماد منتشر شده، درباره همهگیر شدن «سلفی» نوشت: "در جامعه امروزی «سلفي» پديدهاي است كه عمدتا آن را به ظهور دوربينهاي تلفن همراه و رواجشان نسبت ميدهيم. درحالي كه اگر سلفي را مترادف با «ثبت چهره اشخاص» بدانيم، آنگاه سابقهاي بسيار طولاني خواهد داشت؛ از نقوش برجسته پادشاهان بگيريم، تا ضرب تصاوير آنان روي سكهها و... اگر آن را مترادف با «ثبت چهره خود» بدانيم، آنگاه از نخستين نقاشيهاي پرترهاي كه نقاشان از خود ميكشيدند، تا نخستين تصاوير خودگرفت عكاسان نيز در زمره سلفي خواهد بود. ليكن اگر معناي سلفي را به هر نحوي از «اعلام وجود من» نسبت دهيم، آنگاه قدمتي به درازاي تاريخ خواهد يافت؛ چه حتي آن زمان كه انسانهاي نخستين، اثر كف دست خود را بر بدنه غارها ثبت ميكردند قصد داشتند بگويند: «من هستم.» هرچه باشد، عكس يا تصوير سلفي همواره اهميتي به اندازه اهميت من داشته است. براي همين مرور تاريخچه عكس سلفي ميتواند ما را به سير تحول تلقي از «من» در دورههاي مختلف راهبري كند.
هميشه «من» در سفر به نواحي مختلف عكس ميگرفت؛ «من و برج ايفل»، «من و ميدان نقش جهان»، «من و ضريح حضرت رضا» و... طبيعي هم بود كه «من» بخواهد از امور معرفه و معتبر، كسب اعتبار كند و بدينسان از نكرگي نجات پيدا كند. حتي اگر مظفرالدينشاه نيز در خيابان شانزليزه از خود عكس ميگرفت، از آنرو بود كه براي شانزليزه شأني اجل بر شأن خود قايل بود و قصد داشت در مراجعت به وطن، بهسبب بودن در چنين جايي فخر بفروشد. حال آنكه اندكي تامل در عكسهاي سلفي امروزين كه عموما با تلفنهاي هوشمند گرفته ميشود، تفاوتي را نسبت به گذشته آشكار ميكند و آن اينكه «من» در آنها بسيار عظمت پيدا كرده و تبديل به سوژه اصلي عكس شده است؛ به طوريكه عكسهاي امروزين را ميتوان اينگونه تعبير كرد: «برج ايفل و من»، «فلان ستاره سينما و من»، «آتشسوزي پلاسكو و من» و... امروز سلفيگيران بسان پادشاهانياند كه با عكس، موضوعات مختلف را در محضر ميپذيرند. طبيعتا تنها كساني به اين مجلس راه دارند كه «من» صاحبمجلس آنها را در شأن مجلس بداند. اكنون بسياري شبكههاي مجازي اجتماعي فيسبوك، اينستاگرام، تلگرام و فليكر و... محمل گزارش اين پادشاهان است منباب آنكه چه كساني، چه جاهايي، چه چيزهايي و چه اوقاتي را به حضور پذيرفتهاند. اما چرا چنين تحولي در تلقي از «من» رخ داده است. حتما اين موضوع علل مختلفي دارد؛ از جمله اينكه تا مدتها پس از ظهور عكاسي، دوربين عكاسي شخصيتي شامخ داشت و عكاسي آنقدر نياز به تداركات پيچيده داشت كه عملا عكاس نيز در زمره ابزار و ادوات دوربين به حساب ميآمد و ميداني براي ابراز وجود نمييافت. امروز اين دوربين است كه در اختيار عكاس و گوش به فرمان اوست و آن هيمنه و شوكت قبل را ندارد. دوربين اكنون به اندامي فرمانبردار از بدن، همچون دست، تبديل شده و لذا فرصتي اينچنين براي عرضاندام «من» فراهم ميكند. هرچند اين علتي مهم است وليكن علت اصلي عظمت يافتن «من» را بايد در امور ديگر جست.
تلفن هوشمند وراي امكان عكاسي، نوعي فضاي ارتباطي حول هر شخص ايجاد كرده و بهتر است بگوييم عالمي به مركزيت «من» پديد آورده است؛ «من» در اين عالم جديد، بر كرسي اطلاع و آگاهي تكيه زده است. تا يكيدو دهه پيش، محدوديت رسانههاي ارتباط جمعي سبب ميشد هر خبر و هر رويداد فقط با عبور از فيلتر اين رسانهها به اشخاص برسد و لذا رسانهها در مقابل اشخاص بر مسند «ما ميدانيم و شما نميدانيد» قرار داشتند، افراد هم تحقير ندانستن را پذيرفته بودند. درحالي كه شيوع شبكههاي اجتماعي و رسانههاي مجازي، ابري از اطلاعات حول افراد پديد آورده و سبب شده هر كس در جهان خودش و نسبت با هر موضوع، در موقعيت «من ميدانم» قرار داشته باشد، لذا «من» تازه و متفاوتي با «من» قبلي شكل گرفته است. حادثه بزرگ لحظاتي است كه «من» سابق با «من» جديد رودر رو ميشود؛ و عكس سلفي در واقع ثبت لحظات اين مواجهه است. كثرت و رواج عكس سلفي در شبكههاي مجازي نشان ميدهد «من» جديد هنوز برايمان شگفتيآور است و از تحير آن بيرون نيامدهايم. ما در سلفي با قدوبالاي من جديدمان آشنا ميشويم و سعي ميكنيم آن را به جا آوريم و حتي به آن افتخار كنيم؛ «من» جديدمان ديگر در برابر معروفترينهاي عالم احساس تحقير نميكند و براي جلبتوجه نيازي به برج ايفل ندارد و در عكسهايش خود را از آنها معتبرتر معرفي ميكند. گاه حتي براي اينكه عظمت يا توانايي اين «من» را به ديگران و حتي به خودمان نشان دهيم، با فاجعه نيز عكس سلفي ميگيريم! با سلفي گرفتن بر لب پرتگاه قصد داريم بگوييم اين «من» از مرگ يا فاجعه نيز بزرگتر است و ميتواند سيادت خود را نسبت به آنها به رخ بكشد. جهان جديد اين امكان را به ما داده كه هر كدام بالاستقلال از «ناكسي» رها شده و «كسي» شويم و با عكس سلفي در تلاشيم «كسي» بودن را تمرين كنيم.
با همه اينها خوب است از خود بپرسيم اين «من» جديد تا چه اندازه اصيل و چقدر اعتباري است. آيا واقعا به اين عظمتي كه از آن شگفتزده شدهايم هست يا نه! نكند موجوديت من جديد يكسره وابسته به جهان مجازي و تلفنهاي هوشمند باشد؛ چيزهايي كه هر دم در حال طلوع و غروب است و ما را كه تازه از غار تنهايي خويش بيرون جستهايم براي مدتي شگفتزده و حتي بنده خود ميكند و بعد متوجه شويم چيزي كه افول ميكند، بندگي را نميشايد. (اشاره به ماجراي ايمان آوردن حضرت ابراهيم به ستارگان و ماه و خورشيد در سوره انعام.)"