فکرشهر: «تمام تلاشم را میکنم که پایم به اوین کشیده نشود. خیلیها در این مملکت شاید افتخار کنند که به زندان اوین بروند اما من افتخاری نمیدانم که به زندان بروم. کلی کار نوشتنی و تدریس دارم و فکر میکنم واقعا اتلاف وقت است که من به اوین بروم... اگر به اوین بروم دچار افسردگی میشوم. اگر خدایی نکرده کارم به اوین بکشد هم به هیچ وجه اعتصاب غذا نمیکنم، بلکه سعی میکنم خاویار و ویتامین بخورم تا زنده باشم و بسته شدن اوین را در طول حیاتم ببینم!«
به گزارش فکرشهر، خبرآنلاین نوشت: «صادق زیباکلام که دیروز چند ساعتی را در دادسرای فرهنگ و رسانه بود و برایش وثیقه ۵۰ میلیونی صادر شد، گفت: میخواهم از خیلی کسانی که آنها را نمیشناختم اما اظهار تمایل کرده بودند که بیایند و سند بگذارند، تشکر کنم.
خبر احضار صادق زیباکلام به دادگاه فرهنگ و رسانه از خبرهایی بود که در فضای مجازی بسیار بازتاب داشت. زیباکلام به صراحت بیان مشهور است اما مصاحبهای با رادیو دویچهوله موجب شد تا برای ارائه توضیحاتی درباره اتهام تشویش اذهان عمومی به دادسرا احضار شود.
این استاد دانشگاه میگوید، وکیل نخواهد گرفت چون اتهام را سیاسی میداند نه حقوقی.
گزیده این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
- برخورد آقای قاسمزاده، بازپرس محترم با من بسیار خوب بود. ایشان بیشتر از آن که من را در هیبت یک متهم ببیند در هیبت یک استاد دانشکده حقوق میدید و خیلی با احترام با من برخورد کرد، در عین حال در کار خود نیز جدی بود و خیلی سوالات دقیق و محکم از منظر حقوقی مطرح کرد.
- بعد از ۲-۳ ساعت سوال و جواب که به صورت کتبی بود به من تفهیم اتهام شد که نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی علیه قوه قضائیه کردم و برای من قرار وثیقه صادر شد تا یک نفر بیاید ضمانت کند.
- یکی از دوستان آمد و ضامن شد تا من تا زمانی که دادگاه احضارم میکند، بتوانم آزاد باشم.
- آقای بازپرس ۵۰ میلیون تومان قرار تأمین صادر کرد. البته ایشان بسیار محبت کرد. هم میزان قرار کم بود و هم این که یک نفر ضامن را کافی دانست. دفعه قبل که من احضار بودم گفتند ۲ نفر باید بیایند و کفالت بدهند.
- خودم نداشتم که قرار تامین را پرداخت کنم. البته خیلیها و جمع کثیری در تلگرام پیام دادند و پیامک کردند که حاضرند بیایند برای آزادی من سند بگذارند. یکی از گرفتاری من بعد از آن که ساعت ۲ بعد از ظهر از دادسرا بیرون آمدم، این بود که تشکر کنم از خیلی کسانی که آنها را نمیشناختم اما اظهار تمایل کرده بودند که بیایند و سند بگذارند. حتی برخی میخواستند جواز کسبشان را بگذارند.
- دادستان انقلاب علیه من به عنوان مدعیالعموم شکایت کرده است و معتقد است من اتهامات ناروا و کذبی به قوه قضائیه زدهام.
- آن چه از الان برایم جای سوال دارد، این است که جرم من دقیقا مشابه آقای احمد توکلی است. قوه قضائیه سال گذشته درباره سایت الف از آقای توکلی شاکی شد. آن چه جالب است پرونده آقای توکلی در دادگاه دادگستری با حضور هیأت منصفه و به صورت علنی رسیدگی شد و کلی هم افراد آمده بودند، خود من هم در آن دادگاه شرکت کردم اما اتهام من قرار است در دادگاه انقلاب بررسی شود. به نظر می رسد برخی از ما فرزندان تنی قوه قضائیه هستیم و برخی فرزندان ناتنی! گویا فرزند یک شوهر دیگر هستیم. چون جرم هر دوی ما در رابطه با رسانه و مطبوعات بود!
- من وکیل نداشتم و وکیل هم نخواهم گرفت. در موضوع شکایت قبلی هم وکیل نگرفتم چون وکیل هیچ فایدهای ندارد و موضوعات سیاسی است.
- سال ۹۳ در نامهای سرگشاده به حسین شریعتمداری نوشتم که «مرحوم مهآفرید امیرخسروی چه جرمی مرتکب شد که محکوم به اعدام شد؟». البته آن زمان هنوز آقای مهآفرید امیرخسروی را اعدام نکرده بودند. این مسئله را قوه قضائیه دخالت در امور پرونده که من هیچ علم و اطلاعی ازش نداشتم، گرفت!
- اتهام دیگرم این بود که در نامهای سرگشاده از آقای حسین شریعتمداری پرسیدم «انرژی هستهای با وجود این همه هزینه که برای کشور به بار آورد، چه دستاورد مفیدی برای کشور داشت؟» این موضوع هم سیاسی بود و ربطی به مسائل حقوقی و قانونی پیدا نمیکرد. در این موضوع هم اگر چه که میگویند اتهام قانونی و حقوقی است اما جنبه حقوقی ندارد که وکیلم بیاید به قانون، ماده یا متمم فلان استناد کند. به فرض آقای چامسکی درباره مسائل هستهای کشورش اعتراض کند. آیا به خاطر این اعتراض قوه قضائیه آمریکا آقای چامسکی را احضار میکند؟ آقای چامسکی به شدت علیه حمله آمریکا به عراق موضعگیری کرد. آیا قوه قضائیه آمریکا اعلام کرد «آقای چامسکی شما نظام و روحیه سربازان آمریکا را در عراق تضعیف کردید؟»
- اگر اتهامم در دادگاه تأیید شود، محکومیتم چیزی بین یک تا سه سال حبس خواهد بود.
- من شانس آوردم که اتهام اقدام علیه امنیت ملی را در پروندهام نیاوردند. اگر آن بود که دیگر هیچی! حکم احتمالی بالاتر میرفت. شانس آوردم هم در پرونده قبلیام و هم در پرونده فعلیام پای اقدام علیه امنیت ملی به میان نیامده است.
- تمام تلاشم را میکنم که پایم به اوین کشیده نشود. خیلیها در این مملکت شاید افتخار کنند که به زندان اوین بروند اما من افتخاری نمیدانم که به زندان بروم. کلی کار نوشتنی و تدریس دارم و فکر میکنم واقعا اتلاف وقت است که من به اوین بروم. کلی کارهای در دست نگارش همچون بررسی مسئله جنگ، کتاب «رضاشاه» و کتاب «چرا انقلاب ضد آمریکا شد» دارم. اگر به اوین بروم دچار افسردگی میشوم.
- اگر خدایی نکرده کارم به اوین بکشد هم به هیچ وجه اعتصاب غذا نمیکنم، بلکه سعی میکنم خاویار و ویتامین بخورم تا زنده باشم و بسته شدن اوین را در طول حیاتم ببینم! بر عکس اعتصاب غذا در زندان معتقدم که «ای مرغ گرفتار بمانی و ببینی - آن روز مبارک در عالم قفسی نیست»