فکرشهر: حسن (گلنراقی) خدابیامرز هم یکی از همدورههایم بود که هر شب با هم پیادهروی و تمرین آواز و شوخی و خنده داشتیم. از آن بچهتهرونیهای اصیل و شوخطبع بود و همیشه همه چیز را به طنز میگرفت و ما کلی میخندیدیم. با او که بودیم روحیهمان عوض میشد.
به گزارش فکرشهر، هفتهنامه «صدا» نوشت: «امینالله رشیدی، خواننده و آهنگساز ایرانی در سال ۱۳۰۴ در روستای راوند کاشان به دنیا آمده، سپس به تهران میآید و در همان اوایل ورود به پایتخت در کلاسهای شبانه هنرستان موسیقی شرکت و فعالیت جدی خود را در عرصه خوانندگی آغاز میکند. رشیدی جزو نخستین خوانندگانی است که پا به رادیو میگذارد و به گفته خودش با توجه به بودجه محدود رادیو دو سال به همراه برخی دیگر خوانندگان رایگان کار میکند. او در هنرستان موسیقی با زندهیاد «حسن گلنراقی» همدوره بوده است و حرفها و خاطرههای بسیاری از او دارد. با رشیدی درباره روزهایی که با گلنراقی در دورههای آواز شرکت داشت، گفتوگو کردیم و درباره آن چه از آن زمان به خاطر داشت، حرف زدیم.
اولین بار حسن گلنراقی را کجا ملاقات کردید؟
یادش بخیر روزگار جوانی... یک روز در روزنامه اطلاعات آگهی دیدم که نظرم را جلب کرد. در این آگهی نوشته بود هنرستان تهران در نوبت شبانه به صورت رایگان هنرجوی موسیقی و آواز میپذیرد. من هم از خداخواسته رفتم و ثبت نام کردم. هنرستان در خیابان ارفع بود؛ همین خیابان شهریار امروزی که تالار وحدت در آن واقع شده است. آنوقتها تهران مثل حالا این همه بی در و پیکر و بزرگ نبود. آن قدر کوچک بود که میشد یک سری مسیرها را پیاده بروی و بیایی. من هم پیاده به هنرستان میرفتم و در کلاسهای شبانه شرکت میکردم. در همین کلاسها هم بود که با خیلیها آشنا شدم. حسن خدابیامرز هم یکی از همدورههایم بود که هر شب با هم پیادهروی و تمرین آواز و شوخی و خنده داشتیم. از آن بچهتهرونیهای اصیل و شوخطبع بود و همیشه همه چیز را به طنز میگرفت و ما کلی میخندیدیم. با او که بودیم روحیهمان عوض میشد.
به خاطر دارید استادها و همدورههایتان چه کسانی بودند؟
استاد تار من آقای موسی معروفی، پدر جواد معروفی و استاد آوازم دکتر مهدی فروغ بود. او رئیس دانشکده هنرهای دراماتیک هم بود. آموزشهای فروغ، سنتی نبود. مثلا نمیگفت شور را بخوان، حالا ماهور را و ... او به طور علمی آموزش میداد که چگونه بخوانیم. با تحریر زیاد هم موافق نبود. بعضی از همشاگردیهایم را هم به یاد دارم؛ آقایان مشروطه، معنوی و حسن گلنراقی. یکی هم نصرت اللهخان که از بچههای جنوب شهر بود، تسبیح به دست میگرفت و بسیار با مرام بود. دو تا دندان طلا هم داشت.
فکرش را میکردید از جمعتان یک هنرجوی شوخطبع با یک ترانه این قدر ماندگار شود؟
(با خنده) راستش نه. من اهل تصنیف بودم و حسن گلنراقی همان طورکه گفتم اهل طنز و شوخی بود. او همین یک ترانه «مرا ببوس» را خواند. این را هم بگویم که هزاران افسانه برای این ترانه آوردهاند که همهاش نادرست است. این ترانه را دکتر حیدر رقابی برای معشوقهاش ساخته بود.
هیچوقت نشنیدید چیز دیگری هم بخواند؟
گفتم که گلنراقی بسیار شوخ بود. به جز «مرا ببوس» یک چیز دیگر هم میخواند. آن زمان پل تجریش گردشگاه اشراف بود. هر کسی نمیآمد. تابستانش با پالتو میرفتیم حالا فکر زمستانش را بکنید چقدر سرد میشد. آنجا دل و قلوه و جگرفروشی بود. بعضی کاسبها جنسشان را با آواز ارائه میدادند. حسن گلنراقی از آنها یاد گرفته بود و آوازهایشان را میخواند. یعنی شبها که از کلاس بیرون میآمدیم، میخواند. خیابانها آن قدر ساکت بود که ما تمرین آواز میکردیم. مثل حالا نبود که تهرانیها شب و روز ندارند. شهر ساکت ساکت بود. من درآمد میخواندم و معنوی سهگاه و گلنراقی هم آوازهای جگرکیها را. اما با همین یک «مرا ببوس» برای همیشه ماند.
چرا؟ این ترانه چه ویژگی داشت؟
بعضی خوانندهها شانس میآورند و یک جایی کارشان گل میکند. کار حسن هم با همین یک قطعه گل کرد.
موفقیت این قطعه تا چه حد به خوانندگی حسن گلنراقی بستگی داشت؟
هیچ کاری با داشتن خواننده خوب، آهنگساز و ترانهسرا به تنهایی موفق نمیشود. همه اینها باید در کنار هم یک حداقل استانداردهایی را داشته باشند تا کار موفق شود. حسن کار را خوب خواند اما ترانه هم از آن جنس ترانههایی است که این قابلیت را دارد که همه نسلها دوستش داشته باشند. موسیقی هم مثل موسیقیهای امروز سر و صدای الکی و جار و جنجال غیر استاندارد نیست. یک موسیقی خوب و دقیق با تعریف آن زمان است. استادان بزرگ موسیقی میخواستند موسیقی را هر چند ایرانی نگه دارند اما به روز هم بکنند و از موسیقیهای مدرن جا نمانیم. همان طور که اشاره کردم دکتر فروغ به ما آواز را کاملا علمی درس میدادند و چنین چارچوبهایی در همه کارها رعایت میشد. وقتی همه اینها کنار هم باشد و هر کدام به طور متوسط در یک سطح خوبی قرار بگیرد، میتوان انتظار داشت که کار بعد از زمان شنیده شدنش هم کهنه و خستهکننده نشده باشد. ما امروز خواننده خوب داریم اما کو آهنگسازی که علم این را داشته باشد که چگونه برای او آهنگ بسازد تا همه چیز استاندارد پیش برود. نمیگویم چنین آهنگسازانی نداریم اما تعدادشان کم است. با این حال فکر میکنم در میان نسل جوان امروز اتفاقات خوبی در حال رخ دادن است و میشود به آنها امیدوار بود.
اجازه بدهید سوالم را صریحتر بپرسم. گلنراقی خواننده خوبی بود یا بیشتر میتوان گفت خوششانس بود؟
در زندگی تلاش سر جای خودش اما شانس سهم بزرگی را در موفقیتهای ما دارد. نمیشود این را انکار کرد. من این عقیده را دارم و به نظرم حسن هم هر چند خواننده خوبی بود اما خیلی هم شانس آورد و بخت با او یار شد. ترانهای را خواند که دارای ویژگیهایی بود که هر نوع شنوندهای بتواند با آن ارتباط برقرار کند. شاید اگر حسن به جای این کار، یک تک ترانه دیگر را خوانده بود و همین روند را تکرار کرده و خوانندگیاش را ادامه نداده بود، حالا نامی از او نبود. نمیگویم که قطعا این طور میشد اما به نظرم این احتمال را هم نباید نادیده گرفت.