فکرشهر: «داستان نامه بهمنیاری» حاصل سالها تلاش استاد احمد بهمنیار در گردآوری مَثلهای گوناگون است که شرح مأخذ شماری از مثلهای ادبیات فارسی را نیز در ان میتوان یافت.
مردی که داستانِ مَثلها را برایمان جاویدان کرد
به این جملهها و بیتها دقت بفرمایید:
«کلاهت را قاضی کن»؛
«تمام دعواها سر لحاف ملانصرالدین است»؛
«صابونش به رخت ما خورده است»؛
«تا مرا دُم، تو را پسر یاد است / دوستی من و تو بر باد است»؛
«شاهنامه آخرش خوش است»؛
«گشتی میان پیغمبرها جرجیس را پیدا کردهای؟»؛
«تخممرغ دزد، آخرش شتر دزد میشود».
اینها از اَمثال زبانزد و معروف زبان فارسی است که بسیاری از فارسیزبانانِ امروز آنها را شنیده یا بر زبان راندهاند، از اینرو واضح است که مفهوم و جای کاربرد آنها را میدانند. به مَثَل همه ما میدانیم که «شاهنامه آخرش خوش است»، زمانی به کار برده میشود که بخواهیم درباره احتمالِ ناگوار بودن یا نامطلوب بودنِ سرانجام و عاقبتِ کاری به کسی هشدار بدهیم. یا همه ما شنیدهایم برای اینکه شخصی را در مورد ادعایی به وجدان و انصافش رجوع دهند، به او میگویند «کلاهت را قاضی کن».
در این میان اما شاید بسیاری از ما ندانیم که این مثلها از کجا آمده و چگونه ساخته شده است؛ که اگر بخواهیم از مأخذِ این مثلها آگاهی یابیم، باید به کتابهایی رجوع کنیم که از گذشته تا امروز درباره مثلها و تمثیلهای فارسی پدید آمده است.
یکی از این کتابها، اثری است به نام «داستاننامه بهمنیاری»؛ حاصل سالها تلاش استادِ روانشاد احمد بهمنیار؛ دانشی مردی ادیب که ، 12 آبان ماه، سالمرگ او و یادآور بعدازظهر جمعه 12 آبان 1334 است که این استاد بزرگِ دانشگاه تهران پس از عمری جهاد علمی، فرهنگی و ملّی، راهی دیار جاودان شد تا در سایه رحمت الهی آرام گیرد.
** «داستاننامه بهمنیاری» چگونه پدید آمده است؟
همچنانکه پیش از این اشاره شد، درباره مثلها و تمثیلها و ضربالمثلهای ادبیات فارسی، کتابهای گوناگونی پدید آمده است؛ از «جامعالتمثیلِ» محمدعلی حبلهرودی در عهد صفویه گرفته تا «هزار و یک سخن در امثال و نصایح و حکمِ» مرحوم امیر قلی امین و نیز «امثال و حکم» مرحوم علامه دهخدا در روزگار معاصر. در کنار این آثار، «داستاننامه بهمنیاری» نیز در دسترس است که در بردارنده 6016 مَثلِ زبان فارسی است.
«داستاننامه بهمنیاری» حاصل سالها تلاش استاد احمد بهمنیار در گردآوری مثلهای گوناگون است. آنطور که استاد در مقدمه کتاب آورده، فکر اولیه گردآوری چنین اثری در سال 1323 هجری قمری (در حدود سال 1284 خورشیدی) به ذهن استاد خطور میکند و وی را برمیانگیزد تا اصل و ریشه بعضی کلمات را که اهالی کرمان در محاورههای خود به کارمیبردند و در جاهای دیگر مستعمل و متداول نبود، از فرهنگهای لغتِ مختلف استخراج کند و کتابی در این باب ترتیب دهد. در ضمن این کار، استاد به بعضی مَثَلهای عامیانه برمیخورد و تصمیم میگیرد آنها را به ترتیب الفبایی گردآوری کند.
مرحوم بهمنیار درباره چگونگی ادامه این کار این طور توضیح داده است: «در این اثنا، انقلاب مشروطیت شروع شد و تعقیب مقاصد آزادیخواهی که مقدم بر هر مهمِ دیگر بود، مرا از تکمیل هر دو کتابِ 'لغت' و 'اَمثال' بازداشت. از این تاریخ تا اوایل سال 1336 [هجری قمری، برابر با سال 1296 خورشیدی] زندگانی من به دو قسمت تقسیم میشود. قسمت خوب و مطبوع آن، در نشر معارف، تأسیس مدارس، نوشتن روزنامه 'دهقان' و خدمات ملّیه دیگر صرف شده؛ و قسمت تلخ و ناگوارِ آن به مسافرتهای اجباری، تبعیدها، حبسها و آوارگیها گذشت...». (داستاننامه بهمنیاری، صفحه 11)
استاد بهمنیار پس از آنکه در سال 1296 پس از تحمل 14 ماه حبس در زندان شیراز به جرم آزادیخواهی، به تهران میرود، به سبب دستتنگی، با اصرار برخی دوستان و برخلافِ میل خود برای مأمورتی که آن را «سوهان روح» میخواند، یعنی عضویت در اداره تحدید، به خراسان میرود و پس از چندی، در آن دیار روزنامه «فکر آزاد» را راهاندازی میکند و از خدمت مالیه استعفا. در سال نخست انتشارِ این روزنامه، یکی از صاحبذوقان نزدیک به صد مَثل فارسی برای درج در روزنامه «فکر آزاد» میفرستد که این پیشامد استاد را به یاد کتابِ امثال ناتمامِ خود در کرمان میاندازد که هفده سال از آغاز به کار آن گذشته بود. در نتیجه در روزنامه آگهی میدهد تا افراد و ادیبان مَثلهای متداول در شهر و منطقه خود را به دفتر روزنامه بفرستند و بدین ترتیب در سال نخست انتشارِ روزنامه، 2500 مَثل گردآوری میشود.
بخش دیگری از مثلهای «داستاننامه بهمنیاری» نیز از کتابهایی چون «جامعالتمثیل» و «هزار و یک سخن» انتخاب شده است. پارهیی از امثال این کتاب نیز حاصل جستجوی استاد بهمنیار در کتابهای مهم ادب فارسی همچون «گلستان»، «کلیله و دمنه»، «انوار سهیلی»، «قابوسنامه»، «مرزباننامه»، «منشآت قائم مقام» و نیز دیوانهای حافظ و سعدی و مولانا و شاهنامه و مثنوی معنوی و خمسه نظامی است.
** منبعی مفید برای دانستن ریشه پیدایش مَثلها / چرا شاهنامه آخرش خوش است؟
از ویژگیهای بسیار مهم کتاب «داستاننامه بهمنیاری» این است که در این اثر ریشه پیدایش و بهاصطلاح، مأخذ شماری از مثلهای ادبیات فارسی شرح داده شده است. بهمَثل همه ما بارها شنیدهایم که میگویند «شاهنامه آخرش خوش است» اما شاید ندانیم که اصل این مَثل به چه اشاره دارد؟ در اینباره در کتاب میخوانیم : « ...مخصوصاً در موردی گفته میشود که سوء عاقبت و نتیجه آن امر تا درجهیی واضح باشد، چنانکه شاهنامه فردوسی در ابتدایش مدح سلطان محمود است و در انتهایش هجو مشارٌالیه است». (داستاننامه بهمنیاری، صفحه 413)
مَثل «کلاهت را قاضی کن» نیز «مأخوذ از حکایت شخصی است که سر و کارش به دیوان قضا کشیده، در وقت مقرر پیش از آنکه به محکمه قاضی رود، در خانه کلاه خود را جلو خود میگذارد و او را قاضی فرض میکرد و آنچه میبایستی در محکمه در حضور قاضی تقریر کند، برای آن تقریر میکرد تا در خاطرش بماند و نزد قاضی سخنی بیمورد و مضر به حال خود نگوید». (همان، صفحه 505)
** درخت گردکان با این بزرگی / درخت خربزه اللهاکبر!
یکی از مثلهای در گذشته بیشتر معروفِ فارسی، همین است که میگویند «درخت گردکان [= گردو] با این بزرگی، درخت خربزه اللهاکبر». درباره مأخذ این مَثل استاد بهمنیار نوشته است: «گویند فرد نادانی درخت گردو را دید و گفت جایی که گردوی کوچک چنین درخت بزرگی داشته باشد، درخت خربزه که هر دانهاش [= میوهاش] چندین صدبرابر گردو است، به چه بزرگی خواهد بود. مَثل فوق از این حکایت گرفته شده است و در موردی استعمال میشود که ابلهی دو چیز را که مختصر وجه اشتراکی دارند، با یکدیگر قیاس و در کلیه خواص و صفات مثل یکدیگر فرض نماید و بهاصطلاح قیاس معالفارق کند». (همان، صفحه 319)
** رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
پیشتر اشاره شد که استاد بهمنیار در تدوین «داستاننامه بهمنیاری» برخی از آثار منظوم ادبیات فارسی را نیز بررسی کرده و بیت یا مصراعهایی از شاعران بزرگ را که به شکل مَثل درآمده، در این کتاب ثبت کرده است. از شمارِ این مَثلهای منظوم، یکی این بیت از عبید زاکانی است:
«رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز / تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی».
استاد در توضیح این مَثل نوشته است: «هر کس مسخرگی و مطربی را پیشه خود سازد، منظور نظر و مورد توجه و عنایت وضیع و شریف [= مردم فرومایه و مردم والامقام] میشود. اولگوینده این مَثل عبید زاکان است که از فضلای عصر خود و از معاصران سلاطین ترک و مغول که به علم و علما اعتنایی نداشته و ترویج هرزگی و فساد اخلاق میکردند، بود. گویند وقتی کتابی در معانی و بیان تألیف و به پادشاه عصر خود تقدیم نمود، پادشاه به واسطه سرگرمی با مسخرگان درباری، به آن دانشمند و کتابش نپرداخت. عبید که اوضاع را چنین دید، خود را به مسخرگی زد و مزاحی و هجاگویی را پیشه خود ساخته، در نتیجه به اندک زمان مقرب درگاه سلطان و جلیس و انیس اشراف و اعیان گردید... . یکی از شاگردان و مریدان عبید روزی او را بر اتخاذ این رویه که مخالف شأن و شرافت علماست، ملامت نمود. عبید در جوابِ او این قطعه را ساخت:
ای خواجه مکن تا بتوانی طلب علم / کاندر طلب راتبه [= مقرری، روزی] هر روز بمانی
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز / تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی». (همان، صفحه 366)
** مَثَلهایی از حافظ و سعدی و فردوسی تا خیام و قاآنی
از دیگر مثلهای منظومی که در این کتاب گردآوری شده، میتوان به این بیتها و مصرعها اشاره کرد:
«ز بداصل چشم بِهی داشتن / بُوَد خاک در دیده انباشتن» (فردوسی)؛ «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز»؛ «شکسته بسته نیز آید به کاری» (نظامی)؛ «چون که گل رفت و گلستان شد خراب / بوی گل را از که جویم، از گلاب» (مولانا)؛ «پیمانه چو پُر شود، چه شیرین و چه تلخ» (خیام)؛ «فلک به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل دانش و فضلی، همین گناهت بس» (حافظ)؛ «تو مو میبینی و من پیچش مو / تو ابرو من اشارتهای ابرو» (وحشی بافقی)؛ «چو دزدی با چراغ آید / گزیدهتر برد کالا» (سنایی)؛ «چه خوش بی مهربانی از دو سر بی» (باباطاهر)؛ «چه غم ز بیکلهی، آسمان کلاه من است» (قاآنی)؛ و «طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد / در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد» (نشاط اصفهانی).
** مَثلهایی که شاید تا به حال نشنیده باشید
« داستان نامه بهمنیاری » دارای 6016 مَثل است. با وجود این تعدادِ انبوه از مَثل، هر قدر هم که اهل مطاله آثار ادبی باشیم، باز طبیعی است که شمار بسیاری از این مثلها را حتی یک بار هم نشینده باشیم. این، خود ارزش دیگر این کتاب را برای ما عیان میکند؛ چه بسا اگر بزرگانی چون احمد بهمنیار یا علیاکبر خان دهخدا به جمعآوری مَثلهایی که در چندین دهه گذشته بر زبان مردم روستاها و شهرهای دور و نزدیک این سرزمین رواج داشتند، کمر همت نمیبستند و آنها را در کتابهای خود ثبت نمیکردند، امروز بخش عمدهیی از این مثلها نیز در صندوقِ سینه مردمانی که امروز در خاک خفتهاند، تا ابد محبوس میماندند.
نمونههایی از این مثلها:
بیرقم قوشچیباشی است: «کنایه از شخصی است که طوری در کاری مداخله و امر و نهی کند که گویی از طرف مقامات عالیه دارای حکم و رقمی است، در صورتی که ابداً حقی نداشته باشد». (همان، صفحه 186)
سیصد ستاره، ماه نمیشه، ظلالسلطان شاه نمیشه: «این مثل جزء تصنیفی است که ناصرالدین شاه موقعی که پسر خود، ظلالسلطان، را که سودای سلطنت بعد از پدر و مخالفت با ولیعهد را در سر داشت، مورد خشم و غضب قرار داده بود، متداول شده، رفتهرفته ضربالمثل گردیده است». (همان، صفحه 410)
کور که مُرد، بادام چشم میشود: «مردم برای کسی که مُرد، فضیلتهایی میشمرند که در زندگانی نداشته است. در این مَثل اشاره به یک عادت عمومی این مملکت است که مرده را نوعاً محترم میشمارند. مثلاً به شخصی فاضل و دانشمند تا زنده است اعتنایی ندارند و همین که مُرد، بنای تجلیل و تمجید از او را میگذارند و دیگر آنکه برای هر مردهیی (اگر چه در زندگی بدترین و ابله ترین مردم بوده باشد) فضایل و محسناتی تعداد میکنند». (همان، صفحه 509)
** دیگر آثار استاد احمد بهمنیار
روانشاد استاد احمد بهمنیار، نهم بهمن ماه 1262 خورشیدی در کرمان به دنیا آمد و 12 آبان ماه 1334 در تهران از دنیا رفت. این مرد بزرگ طی عمر 72 ساله خود، لحظهیی بیکار ننشست. افزون بر انتشار دو روزنامه «دهقان» و «فکر آزاد» و نیز تدریس در زبان عربی در دارالمعلمین عالی و دانشگاه تهران و عضویت در فرهنگستان ایران و همچنین همکاریِ مقطعی با لغتنامه دهخدا، آثارِ قلمی بسیاری را نیز از خود به یادگار نهاده است.
تصحیح «اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید»، تصحیح «التوسل الی الترسلِ» بهاءالدین بغدادی، تصحیح «تاریخ بیهقِ» ابن فندق، تصحیح «الابنیه عن حقایق الادویه» ابومنصور هروی؛ «شرح احوال و آثار صاحب بن عباد» و «تحفه احمدیه» تعدادی از آثار منتشر شده استاد بهمنیار است.
** نسخه نایاب شده داستاننامه بهمنیاری
«داستاننامه بهمنیاری» چندین سال پس از مرگ مؤلف آن، با تلاش فرزندانش، هوشنگ و فریدون؛ و به همت انتشارت دانشگاه تهران، همراه با زندگینامهیی که مرحوم استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی برای استاد بهمنیار در مقدمه این کتاب نوشته، آخرین بار در سال 1381 منتشر شده است. با توجه به گذشت 15 سال از آخرین تجدید چاپِ این اثر گرانبها و نایاب شدنِ آن دُرّ قیمتی در بازارِ کتاب، میطلبد که بار دیگر این کتاب مهم منتشر شود و در دسترس علاقهمندان قرار گیرد.