سکینه حیدرزاده
تولد: 1337 ـ دلوار ـ روستای چاه تلخ
مجرد ـ تحصیلات: ششم ابتدایی قدیم
اهدا: دی ماه 1395 (58 سالگی)
قرار ملاقات کوتاهی با برادر مرحومه در مغازه اش گذاشتم. آقای حیدر زاده، رخداد را اینگونه برایمان شرح می دهد: «ششم یا هفتم دی ماه 95 بود. بعد از اینکه زن برادرم به رحمت خدا رفته بود، مسوولیت نگهداری از فرزندان برادرم را خواهرمان به عهده گرفته بود. به من زنگ زد گفت دارم می آیم بچه ها را بردار بیاور. در منزل من زندگی می کرد. شب داشت شام درست می کرد. گفت سرم درد می کند. سرم دارد می سوزد و یک دفعه پشت اجاق گاز افتاد. ما فورا به بیمارستان خلیج فارس رساندیمش. در بیمارستان متاسفانه خیلی کم کاری کردند. به آی سی یو نبردنش. سه روز توی اورژانس نگهش داشتند. کمی هم حالش خوب شد، اما سکته مغزی کرد. سکته بعدی را در بیمارستان زد».
سکوت می کند ومن می پرسم «بیماری خاصی داشتند؟»؛ پاسخ می دهد: «فشار خون داشت اما بیمارستان هم خیلی کم کاری کردند. از بس توی اورژانس نگهش داشتند همان جا هم یک سکته کرد. برادر بزرگ ترم پیگیر شد و به آی سی یو منتقلش کردند. بعد از اینکه 4-3 روز در آی سی یو بود گفتند مرگ مغزی شده است. 7 روز در بیمارستان بود. رییس بیمارستان به برادرم زنگ زده بود و درباره اهدای عضو با او صحبت کرده بود. ما هم همگی رفتیم رضایت دادیم».
می گوید، «برادر بزرگم که درباره اهدای عضو صحبت کرد، همه راضی شدند» و درباره خواهرش تعریف می کند: «بیشتر در مراسمات مذهبی کمک می کرد. آشپزی می کرد. به همه خدمت می کرد. در روستا هرکس مراسمی داشت برایش آشپزی می کرد. بیشتر اهل کارهای مذهبی، نماز و روزه و... بود».
آقای حیدرزاده از گیرندگان عضو خبر ندارد و می گوید: «درباره اهدای عضو به ما نه گفتند چه اعضایی بوده و نه گفتند به چه کسانی داده اند»؛ اما از کاری که انجام داده اند راضی است و تاکید می کند: «اگر یک درصد هم دکترها امید به زنده شدنش می دادند این کار را نمی کردیم. اما وقتی آدم را ناامید می کنند چاره ای بهتر از این نیست».
او هم حاضر است در صورت وقوع چنین حادثه ای برای کسی، آنان را تشویق به اهدای عضو کند و توضیح می دهد: «برای کسی که می میرد دیگر چه فرقی می کند؟ با این کار، حداقل یک نفر نجات پیدا می کند».
* یکی از سه پرونده ای که در ویژه نامه بهاری سال 1398 «به فکرشهر» منتشر شده بود، به گفت و گو با خانواده های کسانی که در استان بوشهر اهدای عضو داشته اند، اختصاص داشت. در توضیحات انتهای این پرونده که در مجموع 23 گفت و گو را شامل می شود و به ترتیب اهدای عضو نیز منتشر شده، آمده: «در لیسـتی کـه دانشـگاه علـوم پزشـکی بوشـهر از افـراد اهـدا کننـده در اسـتان بوشـهر، در اختیـار «فکرشـهر» قـرار داد، 42 اسـم بـه چشـم مـی خـورد؛ امـا بـا وجـود پیگیـری هـا و تلاش هـای انجـام شـده، تلفـن و یـا آدرس برخـی از ایـن عزیــزان پیـدا نشـد و برخـی خانــواده هـا نیـز حاضـر بـه مصاحبـه نشـدند. عـلاوه بـر لیسـت دانشـگاه علـوم پزشـکی و در حیـن انجـام گفـت و گوهـا، دو اهـدای عضـو دیگـر هـم انجـام شـد کـه تنهـا موفـق بـه یافتـن و گفـت و گـو بـا یکـی از ایـن خانـوده هـا شـدیم». به گزارش «فکرشهر»، این نخستین بار است که در استان بوشهر، موضوع اهدای عضو به طور ویژه و با این حجم، در یک نشریه منتشر می شود. این گفت و گو ها به ترتیب انتشار در ویژه نامه بهاری «به فکرشهر»، در پایگاه خبری ـ تحلیلی «فکرشهر» هم بازنشر می شوند.
منبع: ویژه نامه بهاری «به فکرشهر» ـ 1398