فکرشهر: حالا که استقلالیها، با پنالتی در بازی شهرآورد آن هم در جام حذفی پیروز شدهاند کمی، سر را بالاتر میگیرند که ما هم پرسپولیسیها را «شیشتایی» کردیم. اما خودشان بهتر میدانند، این ششتایی کجا، آن ششتایی کجا؟
به گزارش فکرشهر، آلبرت کوچویی، روزنامهنگار، در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: «دهه چهل خورشیدی، آغاز پیدایی مجلات رنگین - البته فقط رو و پشت جلد - و باز البته جنجالی، با هدف جذب مخاطب و به دست آوردن شمارگان بسیار و همراه با آن جذب آگهیهای تبلیغاتی بیشتر، بود. پیشتاز چنین رقابتی، مجلات روشنفکر، سپید و سیاه، امید ایران، تهران مصور و جز اینها بودند. در این میان، توجه به ستارگان سینما و چهرههای محبوب ورزشی، البته بیشتر از ورزش کشتی و بعدتر فوتبال و جنجالهایی که این ستارهها به پا میکردند، سبب جذب مخاطب و با افزایش شمارگان، سبب سرازیر شدن آگهیهای تبلیغاتی میشد. در این میان، نقش روزنامهنگارانی که صاحب تحصیلات در خارج از کشور بودند، بهویژه فرانسه رفتهها، پررنگتر بود. آن وقت بود که مجلات، تنی چند از خوانندگان مشهور و ستارگان آن هنگام را مال خود کردند.
جاذبه خوانندگان پاپ، به سبب تعداد بسیارشان و در دسترس بودن ترانههایشان، بر صفحات ارزان مشهور به چهل و پنج دور، در قیاس با خوانندگان سنتی که تعدادشان کم بود و به دست آوردن صفحات گرامافونی آنها سختتر، بیشتر بود. در این میان، ستارگان سینما هم، هر یک صاحب مجله شدند که فقط به آنها میپرداخت. خبرهای جنجالی آنها، شایعات درباره آنها، رازها و پچپچههای پنهان و آشکار آنها، مخاطب را شیدای خود میکرد. باز شدن پای ستارگان سینما به ورزشگاهها، برای هواداری از ستارههای فوتبال محبوب خود، سفره را برای این مجلات، پرتر کرد. در این میان، پرسپولیس در رقابت برای تسخیر صفحات مجلات، در برابر تاج، بخت کمتری داشت.
داربی این دو، با برد تیم تاج، البته صفحات بیشتری را از آن خود میکرد تا برد تیم پرسپولیس. این را از آن رو گفتم که داغ «شیشتایی»ها، برد شش گله پرسپولیس در برابر «هیچ» استقلال، همیشه بر پیشانی این تیم بود. حالا که استقلالیها، با پنالتی در بازی شهرآورد آن هم در جام حذفی پیروز شدهاند کمی، سر را بالاتر میگیرند که ما هم پرسپولیسیها را «شیشتایی» کردیم. اما خودشان بهتر میدانند، این ششتایی کجا، آن ششتایی کجا؟ که همایون بهزادی، یک تنه، با آن سر زدنهای غریبش، «هتتریک» کند و سه گل بزند. به هر تقدیر، هنگامی که هفتهنامه «فانوس» برای نخستین بار، شد نشریه هواداران پرسپولیس، استقلالیها هم سخت در پی آن شدند تا آنها هم هفتهنامهای از آن خود داشته باشند.
باورش سخت است اما هفتهنامه ندای ایران میخواست بشود نخستین هفتهنامه مستقل استقلالی و سراغ فانوسیها آمدند که شما آن را درآورید. نپذیرفتیم. گفتیم، این، فریب دادن و به گونهای اهانت به هواداران یک تیم است. اما به پیشنهاد ما، جمعی روزنامهنگار، دور هم جمع شدند و ندای ایران، ویژه استقلال را درآوردند. در واقع خودمان برای خودمان، رقیب تراشیدیم. شاهرخ دستورتبار، از روزنامهنگاران قدیمی و دوست دیرین، همراه بهروز رضوی از رادیوییهای قدیمی، ندای ایران آبی را درآوردند. گرانی کاغذ و هزینههای چاپ همه سرمایه اولیه آنها را بلعید. دست به دامان باشگاه استقلال و «اسپانسرهای»های آبی شدند اما تا دلتان بخواهد وعده شنیدند، اما یکی، عملی نشد. چنین شد که دوام نیاوردند و هر چه سرمایه داشتند به باد دادند.
شاهرخ دستورتبار و بهروز رضوی، چنان داغدار شدند که برای همیشه عطای انتشار نشریه را به لقایش بخشیدند. این و بسیاری اتفاقهای دیگر نشان داده است طرفدار یک تیم شدن، به معنای خریدار نشریه هوادار آن تیم شدن نیست. مثل فیلمهای ستارگان ورزش که هزاران تماشاگر، برای آنها در ورزشگاه گلو پاره میکنند اما تماشاگر فیلمهایشان به اندازه تماشاگران یک تیم محلی هم نبودهاند. حادثههای اثرگذار باید تا رسانهای شود همپای آن جماعتی که در ورزشگاهها با کریهایش گلو، پاره میکند. مثل جنجال داربی و تنبیهها و جریمههای فدراسیون فوتبال و مظلوم شدن پرسپولیسیها و در نتیجه، صدهزارتایی شدن هفتهنامه پرسپولیسی فانوس.»