يکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳
جستجو
آخرین اخبار جامعه
مطالب بیشتر
کد خبر: ۷۵۷۸۶
يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۷

فکرشهر: پس از برقراری مشروطه به عنوان سپاس از مظفرالدین شاه بر سردر مجلس نقش «عدل مظفر» را که ماده تاریخ مشروطه، ۱۳۱۴ قمری، است به خط کلهر نصب کردند. پس از کودتا و انتقال سلطنت از قاجاریه آن نقش را برداشتند و پس از شهریور ۱۳۲۰ آن نقش را بار دیگر در جای خود بر سردر مجلس نصب کردند. پس از انقلاب اسلامی نیز آن نقش را در هم شکستند که قطعات آن به کتابخانه مجلس منتقل و ترمیم و نگهداری شد. شایسته است که این اثر تاریخی به جای خود بازگردد.

به گزارش فکرشهر، در یادداشتی در روزنامه اعتماد به قلم فریدون مجلسی آمده است: «پادشاهان قاجار که باید از مادر قاجاری می‌بودند دچار بیماری‌های ژنتیک ناشی از ازدواج‌های خانوادگی بودند. عباس‌میرزا، ولیعهدی که به دلیری و اصلاح‌طلبی شهرت داشت، اندکی پیش از مرگ پدرش فتحعلیشاه، در ۴۸ سالگی در اثر بیماری نارسایی کلیه و بیماری قند درگذشت. پسرش محمدشاه قاجار نیز در ۴۲ سالگی با بیماری نقرس و ورم پا و بیماری قند در ۴۲ سالگی درگذشت. ناصرالدین‌شاه از این زنجیره مرگ جان به در برد، اما فرزندش مظفرالدین‌شاه که از نوجوانی بیمار بود تا ۵۴ سالگی دوام آورد و پس از امضای فرمان مشروطیت درگذشت. فرزندش محمدعلیشاه پس از عزل از سلطنت در ۵۳ سالگی به دلیل بیماری قند درگذشت. فرزندانش احمد شاه به همین بیماری در ۳۲ سالگی و برادرش محمدحسن میرزا نیز در ۴۳ سالگی درگذشتند. شاید اگر نبود آن بیماری، مشروطیت ایران نیز سرنوشت دیگری می‌یافت.

ناصرالدین‌شاه با این که مستبد و مقتدر بود مقتضیات زمان را درک می‌کرد. در سفرهای فرنگ تفاوت‌ها را «می‌دید» و آرزو می‌کرد پادشاه کشوری مانند فرنگستان می‌بود. تلاش‌هایی هم می‌کرد اما هر بار که با مقاومت‌هایی مواجه می‌شد نومیدانه مقابله و سرکوب می‌کرد. با این حال دارالفنون را که قلب تپنده تحولات بعدی بود تعطیل نکرد و از تلاش برای برخی اصلاحات اداری و اجتماعی و هنری نیز کوتاه نیامد. از پسرش مظفرالدین‌شاه انتظار می‌رفت از پدر گامی جلوتر باشد اما چنین نبود. او در سفرهایش به فرنگ اگر فرصتی می‌شد فرنگ را «تماشا» می‌کرد و خوشش می‌آمد و به همین بسنده می‌کرد.

احتشام‌السلطنه که خود از قاجار دولو و از خویشاوندان مظفرالدین‌شاه بود در زمان سفر او به فرنگ سفیر ایران در آلمان بود که در سفر مظفرالدین‌شاه از فرانسه به آلمان توسط سفیر از وزیر خارجه آلمان می‌خواهد که راه‌آهن به جای عبور از آلزاس و لورن که بعد از پیروزی پروس در جنگ ۱۸۷۰ در اشغال آلمان بود و شاه دل دیدن آن را نداشت، از مسیر دیگری برود. وزیر می‌گوید (به مضمون)، اولا قطار کالسکه نیست که بشود از مسیر دلخواه برود و ثانیا اعلیحضرت که در سفر خودشان به فرنگ دل آن را داشتند که از سرزمین‌های قفقاز که جداشده از میهن خودشان بگذرند، می‌توانند عبور از آلزاس را هم تحمل کنند. البته سفیر به عرض می‌رساند که وزیر دستور لازم داده است! و یکی - دو روز بعد که در مراسم سان و رژه در حضور قیصر ویلهم، با یک ساعت تاخیر حضور می‌یابد و سپس مکرر صحنه را به تکرر ادرار ترک می‌کند، نشان از بیماری قند و کلیه شاه دارد. سفیر بینوا در خاطراتش می‌نویسد ای خاک بر سر من که سفیر چنین شاهی هستم!

اما شاید بتوان گفت که همین مزاج بی‌حال و بیمار نوعی اقتدار و مسئولیت بیشتر به مسئولان اداری بخشیده و نوعی مشروطه عملی پیش آورده و کار صدراعظم اصلاح‌طلب میرزا نصرالله مشیرالدوله را در به امضا رساندن فرمان مشروطیت آسان‌تر کرده بود. شاه یکی - دو روز پیش از مراسم سکته خفیفی می‌کند که اگر چندان خفیف نمی‌بود باز هم اوضاع فرق می‌کرد. آن چه مسلم است مظفرالدین‌شاه با حسن نیت و با چشمانی گریان و ابراز خوشحالی از این که ایران هم دارای مجلس می‌شود آن فرمان را امضا کرده بود. فرمان با انشای میرزا نصرالله مشیرالدوله صدراعظم و خط زیبا و احتمالا دخالت ادبی احمد قوام‌السلطنه تنظیم شده بود متن بسیار ارزشمندی است. در دبیرستان ما را وادار کرده بودند آن مختصر را از بر کنیم  این فرمان را می‌توان انتقال سند مالکیت کشور از شاه به ملت دانست. از آنجا که درخواست مردم یعنی خصوصا شهروندان مدنی شهرهای تهران و تبریز و رشت و اصفهان از شاه تاسیس عدالتخانه بود، یعنی جایی که برقراری حکومت قانون و تساوی مردم در برابر آن را تضمین کند. پس از برقراری مشروطه به عنوان سپاس از مظفرالدین شاه بر سردر مجلس نقش «عدل مظفر» را که ماده تاریخ مشروطه، ۱۳۱۴ قمری، است به خط کلهر نصب کردند. پس از کودتا و انتقال سلطنت از قاجاریه آن نقش را برداشتند و پس از شهریور ۱۳۲۰ آن نقش را بار دیگر در جای خود بر سردر مجلس نصب کردند.

پس از انقلاب اسلامی نیز آن نقش را در هم شکستند که قطعات آن به کتابخانه مجلس منتقل و ترمیم و نگهداری شد. شایسته است که این اثر تاریخی به جای خود بازگردد.  در منابع آمده است که مظفرالدین‌شاه را پس از امضا و قرائت اشک‌آلود فرمان مشروطیت با دارو هوشیار نگاه می‌داشتند و در روزهای آخر زندگی در وضعیت بدی بوده است. حاج مخبرالسلطنه هدایت در خاطرات و خطرات می‌نویسد تمام بدن مظفرالدین‌شاه تاول زده بود و از تاول‌ها ادرار و عفونت بیرون می‌آمد که نشان از نارسایی کلیه دارد، در روزگاری که دیالیزی هم در کار نبود! و ۱۰ روز پس از امضای فرمان مشروطه درگذشت. با مرگ او محتوای «عدل مظفر» نیز دوامی نیاورد که نیاورد.»

ارسال نظر
آخرین اخبار
مطالب بیشتر