فکرشهر: مجتبی مینوی بهمن ماه ۱۳۵۵ در چنین روزی در تهران از دنیا رفت.
به گزارش فکرشهر، روزنامه اعتماد نوشت: «مجتبی مینوی در نوشتن از سادگی همراه با ظرافت فروغی تقلید میکرد و از علامه قزوینی و عباس اقبال هم تاثیر میگرفت. در زمینه شناخت متون فارسی و عربی دانشمندی تمامعیار بود و در تحقیق درباره لغات، حوصله و دقت بسیار به خرج میداد. اما میگویند اگر سوالی از او میپرسیدی و پاسخش را نمیدانست «نمیدانم را چنان به کار میبرد که گویی دیگر در تمام عالم هیچ کس نیست تا به سوالی که او نمیتوانست به آن جواب دهد هیچ گونه جوابی بدهد.» چون در حوزه کاریاش پژوهشگری پیشرو بود، نتایج تحقیقات و مطالعاتش را کشف یا حتی ملک شخصی خودش تلقی میکرد و مثلا اگر نکتهای در آثار قدما از طبری و بیرونی گرفته تا ابنخلدون پیدا میکرد و چندی بعد میدید یا میشنید که دیگری هم در جایی به این نکته اشاره کرده است، او را به دزدی و انتحال متهم میکرد.
عبدالحسین زرینکوب در یکی از خاطراتش میگوید: «در اوایل آشنایی با من که خود او تازه از سفر طولانی اروپایش بازگشته بود یک بار که از کتابخانه شخصی من دیدن کرد از این که کتابهای ابنحزم، ابن عبدربه، ابن قتیبه، طبری، مسعودی و ابن اثیر را در آنجا دید و یادداشتهایی را که در حواشی یا در پشت جلد کتابها نوشته بود، مشاهده کرد با حیرت و ناباوری، آنگونه که رسم او بود داد، زد: عجب! پس شما هم این کتابها را داشتهاید و حتی بعضی از آنها را هم خواندهاید. باور نمیکردم این روزها اهل تحقیق چیزی را جز از روی حواشی و تعلیقات دیگران نقل کنند.»
البته در حوزه مطالعات تاریخ و فرهنگ ایران استادی متبحر بود و شخصیتهای علمی و سیاسی گذشته، ولو گذشتههای دور را به خوبی و دقیق میشناخت. ذهنش دایرهالمعارفی از نامها و واژگان فارسی و عربی بود و به زبانهای انگلیسی و فرانسوی تسلط و با ترکی و آلمانی هم آشنایی نسبی داشت. گاهی شوخطبع و بامحبت هم بود اما در دوره حیات به تلخی و تکبر و گزندگی شناخته میشد و کوچکترین اختلاف نظرها، حتی در مسائل علمی و پژوهشی را به مسالهای شخصی تبدیل میکرد و حتی با خشم و تندی، طرف صحبتش را با پرخاش و توهین میآزرد. از این رو جمع دوستانش کوچک بود و کوچک هم باقی ماند.
میگویند «نسبت به دیگران، حالت سوءظن یا حالت تحقیر و ناباوری داشت. در اوایل که از اقامت طولانی اروپا به ایران برگشته بود به دیگران خیلی از بالا نگاه میکرد. باور نمیکرد که غیر از او هیچ کس دیگر باشد که کتابهای تاریخ، لغت، ادب عربی یا فارسی قدما را ورق زده باشد. داد و قال احزاب، این اندیشه را در او تقویت میکرد. او حتی به دانشکده و دانشگاه هم با نظر تحقیر و سوءظن مینگریست و استادان جوانش را به نظر کوچکشماری میدید و شاید از این که در مراتب تحصیل به آن گونه مراتب علمی نرسیده بود، دل ناخرسند بود.»
با این روحیه و به خاطر برخی جدلهای بیدلیل و بیفایده، فرصتهای همکاری با محققان دیگر را هم از خودش و هم از دیگران دریغ کرد و بسیاری از کارهایی را که شروع کرده بود ناتمام باقی گذاشت. اگر ترجمههایش را که بیشترشان به حوزه مطالعات تاریخ ایران باستان اختصاص دارند کنار بگذاریم، از آثاری که تصحیح کرد میشود به نامه تنسر، ویس و رامین، سیرت جلالالدین و نیز کلیله و دمنه اشاره کرد. دو اثر تالیفی هم، یکی با عنوان آزادی و آزادفکری (۱۳۳۸) و دیگری فردوسی و شعر او (۱۳۴۶) به نامش وجود دارد. مینوی بهمن ماه ۱۳۵۵ در چنین روزی در تهران از دنیا رفت.