فکرشهر: ما توانستیم کرونا را شکست بدهیم. مگر اخبار را نمیبینید؟ هر روز تعداد آدمهایی که دارند میمیرند، کم میشود. حرفش عجیب است. شاید فریب کم شدن محدودیتها و آمارها را خورده است و نمیداند همین ماسکنزدنها و تجمعات پرریسک میتواند دوباره همه چیز را به هم بزند و وضع شهر را از آبی امروز، به سیاه تغییر دهد.
به گزارش فکرشهر، روزنامه همشهری نوشت: «مسئولان ستاد ملی مقابله با کرونا در روزهای اخیر از کاهش پرشتاب نرخ رعایت دستورالعملهای بهداشتی از سوی مردم خبر میدهند و میگویند شهروندان با کاهش احساس خطر ابتلا به ویروس، اقدامات احتیاطی و بهداشتی برای مقابله با ویروس را کنار گذاشته و با این اقدام زمینه را برای خیز چهارم پیک بیماری مساعد کردهاند. سادهانگاری شهروندان و کاهش محدودیتها در روزهای اخیر، بر نگرانی مسئولان در شکنندگی وضعیت کاهشی ابتلا و فوت بیماران مبتلا به کرونا دامن زده و این ترس را ایجاد کرده که پیک چهارم کرونا خیلی نزدیکتر از آن چیزی است که انتظار آن میرود.
مرکز تجاری بزرگی در غرب تهران در روزهای پایانی سال هر روز شلوغتر از قبل میشود. درست کنار ورودی اصلی، تونلی تعبیه شده است که هر کس برای ورود به مجتمع باید از آن عبور کند تا مواد ضدعفونیکننده به شکل مهپاش بر سر و روی او پاشیده شود. دستگاه خراب است یا مایع ضدعفونیکنندهای ندارد که بخواهد آن را به مراجعان پرشمار بپاشد. کمی جلوتر مردی با لباس فرم نگهبانی، دستگاه تبسنجی به دست دارد و از قرار باید از هر تازهواردی به مجتمع تبسنجی کند. وظیفه مرد سیاهپوش این است که اگر کسی تب بالایی داشت، از ورودش به مجتمع جلوگیری کند. مرد نگهبان اما آن چه را باید انجام دهد با بیتوجهیهایی که نشان میدهد، عملی نمیکند و کمتر کسی را میتوان دید که دستگاه تبسنج تفنگیشکل مرد سیاهپوش روی پیشانیاش برای تبسنجی قرار گرفته باشد. همین ابتدای ورود میتوان فهمید که قوانین بازگشایی مجتمعهای تجاری که از سوی ستاد ملی مقابله با کرونا به مدیران مراکز تجاری ابلاغ شده، در این مجتمع آن طورها که باید، اعمال و اجرا نمیشود.
فروش کرونا با تخفیف
همه مغازههای مجتمع فعالند. فعالیتشان را از ساعت ۸ تا ۸:۱۵ شروع میکنند و تا ساعت ۲۱ که باید اجباراً مغازه را تعطیل کنند، یکسره بازند تا شاید در این روزهای نزدیک به نوروز بتوانند خسارتهایی را که در این یک سال گذشته کرونا به کسبوکار و معیشتشان زده است، جبران کنند. با این حال برخی از کاسبها گویی از گذشته عبرت نگرفته و در مغازههای تنگ و ترشی که به زور کلی جنس داخلش جادادهاند، بدون ماسک به مشتریها سرویس میدهند. هر مغازه حداقل ۲ مسئول دارد و محدودیت یا ممنوعیتی برای ورود افراد داخل مغازه ندارند. بیشتر مغازهها برای جذب مشتری، تخفیفهای پایان فصل خود را روی شیشه تبلیغ کردهاند و کالاهای برخی مغازهدارها به نظر چشم مشتریهای بیشتری را گرفته و این باعث شده در چند متر جا، ۷ زن و دختر جوان و میانسال چسبیده به هم با ماسک و بیماسک در حال پرو لباس یا کیفوکفش هستند. چند نفری هم که احتیاط بیشتری دارند، پشت شیشه نظارهگر صحنهاند و منتظرند با کمترشدن مشتریهایی که داخل مغازه هستند، شانسشان را برای خریدی که به نظر ارزانتر از جاهای دیگر میآید، امتحان کنند.
کرونا را شکست دادیم!
مجتمع بزرگی در غرب تهران را به گونهای طراحی کردهاند که بشود از هر متر اجاره دادن آن پول درآورد. راهروها و زیرپلهها را هم اجاره دادهاند و پول خوبی از اجارهکنندگان دریافت میشود. بسیاری از کسبه در مجتمع خصوصاً آنهایی که چند پیراهن بیشتر از بقیه پاره کردهاند، موضوع کرونا را جدی گرفته و در مغازههایشان نه اجازه ورود افراد بدون ماسک را میدهند و نه تجمع چند نفر را برمیتابند. سعید منصوری، یکی از موسفید کردههاست. او میگوید، کرونا هنوز هست اما نمیدانم چرا این جوانترها اعتقادی به کرونا ندارند. شاید باید پیک مرگ در خانه آنها را بزند تا بفهمند مرگ کرونایی چقدر دردناک و عذابآور است. اشاره منصوری به صاحبان چند مغازه آن سوتر است. ۳جوان جلوی مغازه کفشفروشی در حال گفتوگو با یکدیگرند. فقط یکی از آنها ماسک دارد؛ آن هم ماسکی زیر چانه و ۲نفر دیگر اصلاً ماسک ندارند و به نظر خیلی به داشتنش عادت ندارند. به بهانه خرید کفش با یکی از فروشندهها حرف میزنم. میپرسم از این که کرونا بگیرد، نمیترسد؟ جوابی غافلگیرکننده میدهد: ما توانستیم کرونا را شکست بدهیم. مگر اخبار را نمیبینید؟ هر روز تعداد آدمهایی که دارند میمیرند، کم میشود. حرفش عجیب است. شاید فریب کم شدن محدودیتها و آمارها را خورده است و نمیداند همین ماسکنزدنها و تجمعات پرریسک میتواند دوباره همه چیز را به هم بزند و وضع شهر را از آبی امروز، به سیاه تغییر دهد.
گردش خانوادگی با کرونا
گشتوگذار در مجتمع، برای بسیاری یک تفریح است؛ تفریحی که با دورکارشدن اعضای خانواده و ایجاد فرصتهای تازه با هم بودن افزایش بیشتری پیدا کرده است و این روزها بیش از هر زمان دیگری با فروکش کردن ظاهری شیوع ویروس میتوان شاهد حضور خانوادگی افراد در مجتمع بود. بسیاری از خانوادهها خریدار نیستند و تنها برای گذران اوقات فراغت و گاه خریدی کوچک به مجتمع آمدهاند. دید زدن ویترین مغازهها و اطلاع از آخرین قیمتها شاید، تفریحی ارزان برای این دسته از خانوادهها باشد که از چهاردیواری خانه فرار کردهاند. خردسالان و حتی نوزادان در آغوش پدر و مادر را زیاد میتوان در مجتمع پیدا کرد؛ خردسالانی که گرچه پدر و مادرشان ماسک به صورت دارند اما والدین حساسیتی مقابل ماسکنزدن فرزندانشان ندارند. گویی والدین باور ندارند که کرونا دیگر دنبال مسنترها نمیرود و هر ریهای حتی اگر ریه خردسالان باشد را هم به خود درگیر میکند و جان بچهها را به خطر میاندازد. این را خانواده رخشانی که همراه با نرگس، دختر ۴ساله و نیما، نوزاد ۶ماهه در آغوش مادر به این پاساژ آمدهاند، نمیدانند. مرتضی رخشانی میگوید تا حالا نشنیده است که بچهها کرونا بگیرند: «نمیدانستم بچهها کرونا میگیرند. اگر میدانستم برای نرگس ماسک تهیه میکردم و اصلاً بچهها را اینجا نمیآوردم که برایشان خطر داشته باشد.» مادر، ماسکی را از داخل کیسهای پلاستیکی برمیدارد و آن را بهصورت دخترش میزند و به او میگوید به ماسکش دست نزند تا به خانه برسند.
درد سر تذکر دادن
با این که هنوز بسیاری میدانند ممکن است بیاحتیاطی و بیتوجهی یک نفر که ماسک نزده، جانشان را به خطر بیندازد، کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که به افرادی که در مجتمع تردد میکنند و ماسک ندارند، تذکر بدهد. دست کم ۳۰درصد مغازهدارها یا از ماسک استفاده نمیکنند یا روش درستی در استفاده از آن ندارند. مأموران حفاظت مجتمع هم کاری در مقابل این افراد از دستشان برنمیآید. یکی از آنها که نمیخواهد اسمش در این گزارش آورده شود، دل پردردی دارد و میگوید: یک بار به آقایی که ماسک نزده بود، تذکر دادم بدون ماسک وارد مجتمع نشود. به جای توجه به تذکرم هر چه میتوانست نثارم کرد. مردم هم میدیدند و کسی به آن مرد بدون ماسک اعتراضی نکرد. من هم که دیدم برای کسی مهم نیست، دیگر خودم را برای تذکر دادن به دردسر نمیاندازم. شاید احساس مسئولیت اجتماعی و ایفای وظایف شهروندی برای حفظ سلامت عمومی وظیفهای باشد که هر یک از ما به عنوان ساکنان شهری که در آن زندگی میکنیم بر عهده داریم؛ وظیفهای که نباید آن را محدود به یک یا چند نفر کرد و خود باید مجری و اجراکننده آن باشیم.»