فکرشهر: رفتند کالا خریدند. کشتی آمد، دیدند بندر ندارند که اینها را پیاده کنند. بندر ساختند، دیدند راه ندارند. راه ساختند، دیدند کامیون ندارند؛ بعد هم راننده ندارند. رفتند راننده فیلیپینی استخدام کردند! مقادیر زیادی خریدهای بیجهت در انبارها از بین رفت؛ برای این که اعلیحضرت تصمیم گرفته بودند چند برابر کنند برنامه را.
به گزارش فکرشهر، روزنامه خراسان نوشت: «دکتر عبدالحسین نوائی، یکی از برجستهترین استادان تاریخ طی نیمقرن اخیر است که در عرصه مطالعات تاریخی، بهویژه مطالعات مربوط به عصر صفویه، آثار درخور اعتنایی دارد. او یکی از افرادی است که به دلیل شهرت، در روزهای پایانی عمر رژیم پهلوی، به عنوان نامزد تصدی وزارت آموزش و پرورش انتخاب شده بود.
دکتر نوائی در سال ۱۳۸۳ دیده از جهان فروبست. او پیش از درگذشت، در مصاحبه مفصلی به بیان خاطراتش از دوره پهلوی پرداخت. آن مرحوم به دلیل مسئولیتهای مدیریتی در نهادهای آموزشی، بهخوبی از چرایی و چگونگی وقوع انقلاب اسلامی اطلاع داشت و این آگاهی، با نگاه تاریخی وی درآمیخته بود تا تحلیل وی از آن دوران را به تحلیلی دقیق و کارشناسانه بدل کند.
وی در خاطراتش درباره چرایی سقوط رژیم پهلوی میگوید: «رفتار دستگاه حاکمه طوری اذهان عمومی را آزرده کرده بود که تمام طبقات آرزوی سقوط آن را داشتند؛ به جز عدهای که از قِبَل آن استفاده میکردند. از همین رو با تمام تصوراتی که میکردند و چندین نخستوزیر آمد، آموزگار، شریفامامی و ازهاری و بختیار آمدند اما جلوی سقوط را نتوانستند بگیرند ... الغرض، هیچ ایرانی حاضر نبود که پادشاهش از آمریکایی مجیز بگوید و آمریکایی در تمام صحنههای زندگی ما دخالت کند. طبعاً جامعه نمیتوانست به دستگاه حاکمهای که دچار فساد بود، خوشبین باشد.
روزی تلویزیون نشان داد اعلیحضرتین به سازمان برنامه رفته بودند. موقعی بود که نفت گران شده و پولدار شده بودند. اعلیحضرت همایونی گفته بود حالا که پول داریم، برنامهها را چند برابر کنید. شعور این را نداشت که اگر پول داشتی، مگر میتوان برنامه را چند برابر کرد؟ یک خانه که میخواهی بسازی باید چند روز طول بکشد تا دیوار خشک شود. نمیشود که چون پول داری، زودتر خشک شود! ... حالا با همه ناشیگریها و مزاجاندیشیها برنامهها را عوض کردند. کسی هم جرات مخالفت نداشت. رفتند کالا خریدند. کشتی آمد، دیدند بندر ندارند که اینها را پیاده کنند. بندر ساختند، دیدند راه ندارند. راه ساختند، دیدند کامیون ندارند؛ بعد هم راننده ندارند. رفتند راننده فیلیپینی استخدام کردند! مقادیر زیادی خریدهای بیجهت در انبارها از بین رفت؛ برای این که اعلیحضرت تصمیم گرفته بودند چند برابر کنند برنامه را ... وقتی کسی شعور ندارد، در همه مسائل هم میخواهد دخالت کند، به همین ترتیب میشود.»