فکرشهر: غلامعلی رجایی نوشت: در آستانه میلاد بابرکت رسول گرامی اسلام(ص) هستیم. چه بهانهای بهتر از اینکه چشمها و کلام، لحظاتی به نام و یاد این اعجوبه عالم هستی متبرک و مزین شود.
به گزارش فکرشهر، در ادامه این یادداشت در شرق میخوانید: پنجشنبه گذشته در معیت آیتالله هاشمی به همایش پیامبر مدارا و رحمت که مشترکا از سوی دستیاری رییسجمهور در اقوام و مذاهب و معاونت فرهنگی وزارت علوم در سالن علامه امینی کتابخانه مرکزی و اسناد دانشگاه تهران برگزار شد، شرکت کردم. همایش بسیار خوبی بود و درباره خصال رسول خدا و کاربرد آنها درجامعه حرفهای متقنی زده شد. اقوام و مذاهب مختلف در همایش دور هم گرد آمده بودند.
آیتالله هاشمی هم که یکی از مفسرین بزرگ معاصر است- و ریشه مطالعات قرآنی وی به دهه ٤٠و ٥٠ و به زندانهای رژیم طاغوت برمیگردد- سخنرانی خوبی با تکیه بر آیات قرآن و مسایل روز و صفات خاص پیامبر(ص) داشتند. متاسفانه سیاست بر این بعد علمی و معنوی ایشان سایه انداخته و این بعد از شخصیت ایشان، همچنان تقریبا ناشناخته مانده است. دیگر اساتید سخنران که از علما و دانشگاهیان شیعه و بعضا علمای اهل تسنن بودند هم درباره رسولخدا(ص) حرفهای خوبی زدند و مستندات تاریخی قابلتوجهی ارایه دادند که ظاهرا قرار است در مجموعهای منتشر شود.
جلسه از ساعت ٩ صبح تا ساعت ١٤:٣٠ادامه داشت. در یکی از سخنرانیها مطلب جالبی درباره رسول اکرم(ص) گفته شد که من آن را در تاریخ ندیده بودم.
مطلب این بود که ورود رسول خدا(ص) به شهر مکه در سال هشتمهجری هرگز مشابه ورود فاتحان به شهرهای فتح شده نبود.
ناطق میگفت در متون تاریخی آمده است: رسول خدا(ص) در هنگام ورود به شهرش مکه؛ شهری که مردمش بیش از ٢١ سال به سرکردگی کفار و مشرکان قریش به رهبری ابوسفیان از هیچ تلاش و کوششی در جهت ریشهکردن نهال نوپای اسلام و قتل رسول خدا کوتاهی نکرده بودند و آن همه مسافت را بارها و بارها تا مدینه به قصد نابودی اسلام و مسلمین و خاموشکردن چراغی که محمد(ص) تازه برافروخته بود، سواره طی کرده بودند. سرش را چنان روی شتر پایین انداخته بود که موهای صورتش به موهای پشت شتر رسیده بود! همانند کسی که به شدت بیمار است و از شدت درد طاقت ندارد خود را درست بر پشت شتر نگه دارد!
این رفتار رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بدان جهت بود که مردم مکه که شاهد ورود فاتحانه و بدون خونریزی وی به شهر خویش بودند و خود میدانستند سالها در دشمنی با وی هرچه از دستشان برآمده است، انجام دادهاند از چهرهبهچهرهشدن با وی هرگز احساس خجالت و شرم نکنند.
رسول خدا وقتی به مکه وارد شد رفتار فاتحان نداشت. هیچ مالی را مصادره نکرد و هیچ خانهای را متصرف نشد. به همه امان داد و آنها را «طلقا» یعنی «آزادشدهها» نامید.
رسول خدا(ص) به کسانی که در مجرمیت خود تردیدی نداشتند و از او پرسیدند با آنها چه معاملهای خواهد فرمود: اذهبوا انتم طلقا. بروید، همه شما آزاد هستید! و فسوس آنکه به دستور فرزند یکی از همین طلقا- یزید علیهاللعنه- در محرم سال ٦١ هجری سر از تن فرزندش حسین جدا کردند و زینب سلامالله علیها در مجلس یزید با عتاب و خطاب: امن العدل یابن طلقا؟ یزید را متوجه این مساله تاریخی و وی را تحقیر نمود. اشاره به اینکه طبق قوانین جنگی همه مردم مکه پس از فتح آن توسط سپاه اسلام برده شدند و پیامبر همه و از جمله ابوسفیان را از این رقیت بندگی آزاد فرمود.
رسول خدا در این فتح بزرگ ظاهرا جز دستور قتل یک یا دو نفر که طبق گزارشهایی که به او در مدینه رسیده بود در جنبه تبلیغاتی و تحریک مردم علیه وی، آشکارا و در همه جا به او دشنام داده و او را ناسزا میگفتند و آیات خدا را با اشعار و سخنانشان به سخره و استهزاء گرفته بودند- همه مردم شهر، حتی ابوسفیان را بخشید و شگفت آنکه علاوه بر بخشش ابوسفیان اعلام کرد طبق قاعده بستنشینی هرکس هم که به خانه ابوسفیان پناه ببرد در امن و امان است و تعقیب نخواهد شد! یعنی درست مانند کسی که به مسجدالحرام پناه برده است! در تاریخ آمده است پیامبر(ص) ٩ محله مکه را امن اعلام کرد.
رسولخدا(ص) پس از استقرار در مکه بهرغم آن همه دلیل بر دشمنی بعضی با وی و اسلام، اجازه نداد بعضی یاران تندرو با آنها برخورد کنند و هرگز از کردار و گذشته زشت آنها سخنی نگفت.
در فتح مکه اتفاقهای دیگری هم رخ داد. یکی آنکه رسول خدا(ص) دستور دادند پرچم را از سعدبن عباده که با صدای بلند شعار میداد: الیوم یوم الملحمه و الیوم تسبی- تستحل الحرمه (امروز روز کشتار و خونریزی و روز اسارت زنان است. روزی که حرمتها هتک خواهد شد) بگیرند. وی پرچم را به برادرش علی سپرد و به او فرمود: بگو امروز روز مرحمت است: الیوم یوم المرحمه!
اتفاق شگفت دیگر اینکه هنگامی که رسول خدا به مکه وارد شد، نه به خانه همسرش خدیجه رفت و نه به خانه پدریاش! به بیرون از مکه رفت و در اطراف شهر چادر زد. چون جایی برای سکونت نداشت.
جالب اینکه عقیل برادر علی که در مکه و بسیار عائلهمند بود در خانه پیامبر(ص) ساکن شده بود!. وقتی به رسول خدا گفتند درخانهات ساکن نمیشوی؟ با تبسم گفت: مگر عقیل برای من خانهای باقی گذاشته است؟ و شگفت اینکه هرگز از عقیل نخواست خانه وی را خالی کند!
در تاریخ آمده است؛ بعضی از دشمنان رسول خدا- که از قضا مکنت و مالی هم داشتند و از ترس عقوبت وی مکه را به قصد بعضی شهرها ترک کرده بودند- هنگامی که دیدند رسول خدا(ص) با آنها کاری ندارد وتضمین هم میدهد که ازهرگونه عقوبت ومجازاتی درامان هستند با فراغ بال به مکه بازگشتند واسلام آوردند.
سلام و درود بیپایان خدا بر این رسول رحمت و مدارا و شفقت که جهان تشنه شناخت اوست و ما در معرفی حضرتش بسیار کوتاهی کردهایم.